چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۵

دیدن و ندیدن جایگاه والای شاملو

اقدامات جنونانه ی عده ای لمپن و جاهل که از اعمال و کردارشان به خوبی مشخص است دست پرورده ی کدام گروه از مافیای قدرت شیطانی حاکمان کوته فکر این نظام ضد مردمی هستند٬ ظرف دو هفته ی گذشته سنگ مزار فریدون فروغی و احمد شاملو را شکستند و همچنین برای ترور شخصیتی یکی دیگر از هنر مندان مردمی کشور متوسل به ترفندی انترنتی شده و در ادامه ی این اقدامات بی شرمانه در چند روز گذشته از قمه و چاقو نیز در برخورد با افراد روشنفکر و نویسنده استفاده ی شایسته ای کرده اند. اما مثل همیشه چنین اقدامات بی شرمانه ای چیز غیر از خفت و خواری و سرافکندگی نصیب شان نکرد و به قول یکی از دوستان تنها نگاه دوستداران بزرگانی همچون شاملو له هشان کرده است و این اعمال نه از سر جشارت شان است بلکه از فشار نگاه های پر معنای مردم و عاشقان ادب و هنر است به ایشان.خوشبختانه جامعه ی روشن فکری و اهل قلم و ادبیات این بار دربرابر شکستن سنگ مزار شاملو برای چندمین بار٬ خیلی زود سکوتی را که می رفت به یکی از عادات بد اهل قلم تبدیل شود٬ را شکستند به کرار و با هم چنین اقدام بی شرمانه ای را محکوم کردند. در تمام مدت این دو هفته چهره ها و افراد زیادی در تعریف و تمجد از شخصیت والای شاملو مقالات و متن ها نوشتند و روی هم رفته جوابی دندان شکن٬ در پیشگاه مردم به امران و عاملان این اقدام جنونانه دادند. اما در کنار این چیزها با توجه به بازتاب وسیع این خبر و موضع گیری های که در دفاع از شخصیت و جایگاه ویژه شاملو به هر لحاظ و در هر عرصه ای شد٬ عده ای نیز با بینش و شناختی ساده و ساده انگارانه در برابر حمایت وسیع مبارزان٬ روشنفکران و اهل قلم از شاملو و شخصیت جاودانی وی٬ موضعی اتخاذ کرده اند که تنها نشان از خامی و دید تنگ آنان از واقعیات انکارناپزیری است که اکنون همه طیف ها و اقشار مردم بدان معترفند و برایشان ضمن آن که قابل درک و تامل بیشتری است٬ بسیار نیز ارزشمند شمرده می شوند. البته چنین افرادی که ظاهرا خود را بیشتر از دیگران مرد عمل و مبارزه می دانند تعدادشان به تعداد انگشتان دو دست نمی باشد٬ من این را کاملا مطمئننم.
از جمله ی این افراد که من مقاله اش را درباره ی شاملو خواندم٬ نویسنده ی وبلاگ ( تریبون جوانان) است. این نوسنده ی جوان با مقاله ای تحت نام ( شاملو چه کرد؟ به نظرهیچ )به همین راحتی منکر نقش و تاثیر بسزای شاملو در جامعه ی کشور می شود و آن طوری که از نوشته اش پیداست کوچک ترین توجهی به جوانب نقش و تاثیر شاملو درهیچ زمینه ای٬ در این جامعه ندارد. نویسنده ی این مقاله می نویسد که: ( خودم یکی از خوانندگان اشعار شاملو بودم، به نظر من شاعر بزرگی است و از لحاظ ادبی یک انقلاب در دنیای ادبیات ایران کرد. اما شاملو از لحاظ سیاسی چکار کرد؟ چه تغییری در جامعه داد و یا سعی کرد چه تغییری در جامعه بدهد؟ به نظر من هیچ!) آیا واقعا به پاکردن انقلاب در ادبیات کشوری که در طول حاکمیت این نظام استبدادی از الف اول تا یای آخر به قول خود شاملو زیردستگاه عجیب حذف و سانسور بوده مبارزه نیست؟ آیا از شخصیتی مانند شاملو که کارش ساختن کلمه بود و به اعتراف همه وظیفه انجام یک انقلاب ادبی را بر عهده داشت٬ می توان انتظار داشت که بیاید و رودروی کسانی قرار بگیرد که امروز شاگردانشان سنگ مزارش را می شکنند٬ اگر چه شاملو رودر رویشان ایستاد و ایستادگیش در برابر آنان بر کسانی که شاملو را به معنای واقعی کلمه می شناسند پوشیده نیست٬ اما چرا برای کسانی که در شناختن شخصیت ٬ نقش و تاثیرش عاجز مانده اند چنین امری می تواند پوشیده باشد. نویسنده این مقاله در ادامه اپوزسیون سنتی ایران را به باد انتقاد گرفته و عنوان می کند که( اپوزسیون سنتی ایران هر چیزی را که برای مردم محترم باشد محترم می شمارند و اسم این را توده ای بودن گذاشته اند و به همین دلیل اپوزسیون سنتی همیشه چند قدم از مردم عقب بوده اند.) اولا که شاملو متعلق به هیچ اپوزسیون سنتی یا غیر سنتی نبوده٬ شاملو متعلق به همه ی مردم ایران بود. در ثانی این موضوع چه ربطی به این دارد که اپوزسیون عقب مردم در حرکتند یا جلوی مردم. نویسنده ی این مقاله در ادامه می نویسد (هر کس که بخواهد کاری انجام ندهد یا از شعرا و نقاشان می نویسد یا می رود شاعر و نقاش می شود. من می توانم اسم هزاران کس را ببرم که برای رهائی انسان ها مبارزه کرده اند و می توانم اسم ملیون ها نفر را ببرم که برای انسانیت از شاملو مفیدتر بوده اند.) البته برای من زیاد جای تعجب نیست که این شخص برای ادب و هنر ارزشی قائل نیست ولی برایم خیلی تامل برانگیز است که در این دوره افرادی پیدا می شوند که بدون سبک و سنگین کردن افکارشان دست به قلم می برند و در نهایت تعجب همگان شعر٬ آن هم شعر شاملو و یا نقاشی را کار حساب نمی کنند و لی نوشتن چنین مقالات بی محتوا را نه تنها کار بلکه مبارزه می پندارند. باید به این نوسنده ی جوان گفت که نشستن در خانه و شعر سرودن در مورد آزادی و انسانیت کار هر کسی نیست همچنان که سخن گفتن در مورد کار و شخصیت شاملو کار هر کسی نیست. آنان که امروز دست به این گونه اقدامات جاهلانه می زنند از ترس معانی همان اشعاری ست که شما آن را کاری ساده و عملی وصف می کنید که گویا ذره ای از نیت انسانی و مبارزاتی در آن نیست٬ بدون آن که بدانید چه گفته اید در باره ی شعرهای حماسی و انقلابی شاملو. بدون آن که بدانید این اشعار و محتوایشان در دل هزاران و ملیون ها ایرانی مبارز سف شده است و شاید روزی هزاران بار با دیدن هر گونه نامردمی که از جاهلان و کوته فکران سر می زند مزمه می شوند و واقعیاتی را یادآور می شود و حقیقتی را ترسیم می کنند.
این نویسنده ی جوان در ادامه باز هم فعالیت های ادبی و هنری را نه تنها نادیده می گیرد بلکه به نحوی بسیار ساده و سطحی فعالیت افراد مستقل و منفرد را رد می کند و هیچ گونه سخن گفتن و نقد کردن را به انداره ی تار موئی مبارزه حساب نمی کند! در حالی که خود کاغذ سیاه می کند!! در مورد این نویسنده ی جوان و موضع گیری که دربرابر حمایت ها و واکنشها ئی که نسبت به شکستن سنگ مزار شاملو کرده است٬می توان بیشتر از اینها نوشت و صحبت کرد.اما به نظر من برای کسانی که ظرفیت درک یک مبارزه ی واقعی را ندارند سخن گفتن چه در قالب نقد از موضع گیری هایشان و چه در حد رد و بدل کردن نظرات نمی تواند چندان مفید و اقع شود. ولی باید گفت کاش که مانند شاملو چند تائی دیگر داشتیم تا این تعداد انگشت شمار که ضرورت ادب و هنر٬در یک مبارزه ی مردمی را نمی دانند نیز به واقعیات یک مبارزه ی مقبول و انسانی پی می بردند.

هیچ نظری موجود نیست: