چهارشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۵

تصاویر انوشه انصاری در ایستگاه فضائی



او هنوز برنمی تابد

جلسات محاکمه دیکتاتور پیشن عراق روز بروز وارد مراحل جنجالی تری می شود. او هنوز می خواهد خود را در دادگاه برای دیگران معنا کند و به دلایلی عجیب و غریب قصد فریب مردم و دادگاه را دارد.
قاضی پیشن او در یکی از جلسات دادگاه به او گفت که دیکتاتور نیست و اطرافیان او باعث شده اند که مردم او را دیکتاتور می دانستند و همین امر سبب شد که صدام در برابر دادگاه با جسارت بیشتری حاضر شود. قاضی که این جسارت را به صدام بخشید از کار کنار گذاشته شد و قاضی جدید در اولین جلسه خود تنها بعد از چند دقیقه صدام را از سالن دادگاه اخراج کرد و در غیبت او به اظهارات شاهدین گوش داد.
البته این اولین بار نبوده که صدام سالن دادگاه را شلوغ می کند او بارها اقدام به توهین و شلوغ کردن دادگاه کرده بود و حتی پیش از این در یکی از جلسات دادگاه خود را همچنان رهبر عراق خوانده بود. به همین دلیل شلوغ کردن و به هم زدن نظم دادگاه از سوی او این روزها چندان عجیب نیست.
آنچه این روزها عجیب می نمایاند دادگاهی این دیکتاتور را، حضور شهروندان عراقی به عنوان شاهد در دادگاه می باشد که با دیدن صدام و دار و دسته اش پیش از آنکه لب به سخن بگشایند شروع به گریه کردن می کنند. گویی این مردم هیچ وقت چنین روزی را حتی تصور هم نمی کردند. گویی هیچ وقت باورشان نمی شد که روزی رودروی صدام بایستند و علیه او سخن بگویند و سر از تنشان جدا نشود و زمین و زمانشان تیره و تار نشود. گویی امروز رویائی دور را در دنیای نزدیک خود می بینند اما باورش را نمی کنند به هنگاهی که او هنوز خود را رهبر آنها می داند.
این نه داستان عراق است بلکه واقعیاتی است که هیچ دادگاهی نمی تواند نبیند و هیچ انسانی نمی تواند باور نکند که روزی دیکتاتوری چنین در زمین انسان گرفتار می آید و ضمیر او راه به جائی ندارد غیر از تن دادن به آن تراژدی های دیروز واین اواقعیات عینی امروز.این نه داستان دادگاهی است بلکه سرنوشت انسانی است که روزگاری نه چندان دور هوس حاکمیتی فرعونی داشت و می رفت که این حاکمیت را در سرزمین نینوا بگنجاند که انسان ها با هم آمدند و با حق آمدند. اما گویی او هنوز برنمی تابد.

سه‌شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۵

این هم یک پیروزی شیرین فضائی برای زنان کشور!

بدون شک انوشه انصاری به تنهائی یکی از شیرنترین و بزرگترین پیروزی های زنان کشور در خارج از مرزها و خارج از حال و هوای کره زمین را رقم زد.
او به تنهائی در عرصه علم فراتر از حد انتظار ظاهر شد و نه تنها جامعه زنان کشور را غافلگیر کرد بلکه اکنون نگاه زنان به عرصه های مختلف زندگی را فراترکرد.
بدون هر گونه حاشیه سیاسی می توان گفت که موفقیت او زنان را وارد مرحله جدیدی تری از مبارزه و تلاش برای رسیدن به حقوق خود کرد.
او اکنون یک الگوی علمی به تمام معنا برای کل کشور و بویژه جامعه علمی زنان می باشد که سیر صعودیش به فضا را بدون هیچ گونه مساله خاصی و بدور از جنجال های جانبی طی کرد و شکستی سخت را متوجه دشمنان و مخالفان حضور زنان در کنار مردان بزرگ، کرد.
از انوشه انصاری باید بیشتر و بهتر گفت و برایش در تمام مراحل زندگی آرزوی موفقیت کرد و این پیروزی راهم باید به او و خانواده اش تبریک گفت.
باید این پیروزی را مقدمه پیروزهای زمینی زنان کشور محسوب کرد چرا که برای شروع هرگونه تلاش و تکاپوی برای رسیدن به پیروزی نیاز به یک انوشه انصاری امری واقعی و ضروری می باشد همانگونه که پیروزی شیرین عبادی زنان بیشتری را وارد عرصه کرد و فصل جدیدی از مبارزه و تلاش را برای زنان کشور گشود.

یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۵

در ادامه حکم های سیاسی که تحمیل می شوند

محمد صدیق کبودوند مسئول سازمان دیده بان حقوق بشر کردستان چند روز پیش برای اجرای حکم نهائی که برایش صادر شده بود به دادگاه انقلاب سنندج فرا خوانده شد. محمد صدیق کبود وند پیشتر به پنج سال محرومیت از روزنامه نگاری و یک سال و نیم حبس تعلیقی و همچنین به ممنوعیت انتشار هفته نامه "پیام مردم" محکوم شده بود. اعتراض به این احکام صادر شده برای رئیس سازمان حقوق بشر کردستان نتیجه چندانی در پی نداشت و تنها حکم یک سال و نیم حبس تعلیقی ایشان به یک سال حبس تعزیری تغیر یافت.
اکنون آقای کبودوند برای اجرای این حکم که نهائی بودنش را به ایشان اعلام کرده اند، به شعبه اول دایره اجرای احکام سنندج احضار شده اند. نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و ایجاد اختلاف بین اقشار مختلف جامعه از طریق طرح مسائل نژادی و قومی از جکله اتهاماتی می باشد که اداره اطلاعات و دیگر نهادهای امنیتی در استان کردستان در داداگاه علیه آقای کبودوند مطرح کرده اند و سرانجام با زد و بندهای موجود بین دادگاه ها و اداره اطلاعات که برکسی هم پوشیده نیست ایشان را محکوم کردند. وظاهرا آقای کبودوند نیز مانند بسیاری دیگر از روزنامه نگاران و فعالین حقوق بشر کشور باید بازداشت موقت و سلول انفرادی و اعتصاب غذا و خیلی چیزهای دیگر را که همه می دانیم برای هر روزنامه نگار و فعال حقوق بشری که صادقانه مشغول خدمت است، مراحلی است که قابل حذف و سانسور نیست، را باید بگذراند تا شاید به قول آقایان دست از اقدام علیه امنیت کشور بردارد.
آنچه که در مورد احکام عده ای از روزنامه نگاران وفعالین حقوق بشری در کردستان جای تاسف دارد و نگرانی در مورد آنها را خصوصا در دوران گذراندن حبس بیشتر می کند این است که دادگا ه های جمهوری اسلامی بلافاصله بعد از دستگیری این قبیل چهره ها یا حتی زمانی که فقط آنها را احضار می کنند این است که به اتهامات و پرونده های آنها رنگ و بوی سیاسی می دهند و هدف از این کار در کردستان روشن است و احتیاجی به سخن گفتن در این مورد نیست.
اتهامات و پرونده و هچنین شیوه های برخورد با آقای کبودوند و با سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان نشان می دهد پیش از هر چیز جمهوری اسلامی بدون آنکه کوچکترین توجهی به چگونگی فعالت آنها داشته باشد از روز اول با نگاه های کاملا امنیتی به مساله نگاه می کنند آن هم عمدا. نگاه های عمدی که بلافاصله تمام فعالیت های حقوق بشری و مطبوعاتی را به فعالیت های سیاسی و غیر مدنی می بیند و در یک چشم به هم زدن بهانه برای دستگیری و توقیف و اخطار و اخراج را به دست نیروهای اطلاعاتی می دهد. و آن چه در این مورد عجیب تر و باور نکردنی است، این است که مقامات و مراجع بالاتراز مقامات استانی چنین فعالیت های را کاملا براندازانه و تجزیه طلبانه قلم داد می کنند. بنابراین دستورات کلی تری برای سرکوب بیشتر در کردستان از مرکز در چهارچوب اقداماتی امنیتی صادر می شود.
البته خوشبختانه آقایان تا اینجای کار هنوز کار آقای کبودوند را به براندازی و تجزیه طلبی نرسانده اند اما با توجه به سفر اخیر وزیر فرهنگ وارشاد به غرب کشور و سخنرانی او درباره توقیف نشریات کردی می توان به این نتیجه رسید که مراجع قضائی و امنیتی در کردستان انتشار هر گونه مطلب سیاسی در نشریات کردی را تجزیه طلبانه و به نفع دشمن می خوانند.
محمد حسین صفار هرندی در سفر اخیر خود به چند شهر کردنشین گفته بود که دلیل اصلی توقیف نشریات کردستان این بوده که تاکنون هشتاد درصد از مطالب منتشر شده در این نشریات سیاسی و تجزیه طلبانه بوده است. مگر در طول این 27 سال چند نشریه و روزنامه با زبان کردی منتشر شده است و از آنهائی که تا به حال منتشر شده اند چندتا سیاسی بوده است و اگر نشریه ای کاملا محتوای سیاسی داشته است کجا منتشر شده که کسی به غیر از این آقای وزیر متوجه نشده است. مگر تا حالا در کردستان نشریه ای منتشر شده که هشتاد درصدش سیاسی بوده باشد تا هشتاد درصد آن تجزیه طلبانه بوده باشد! البته این آقای وزیر زیاد هم ناحسابی حرف نمی زند که اگر این گونه نبود ده ها روزنامه و نشریه کردی! که با محتوای صددرصد سیاسی منتشر می شوند!! اقدام به چاپ مطالب تجزیه طلبانه نمی کردند !!!. آن وقت هیچ روزنامه نگاری دستگیر نمی شد و هیچ نشریه ای توقیف و لغو امتیاز نمی شد و همزمان با سفرش هیچ فعال مدنی و مطبوعاتی تهدید به مرگ نمی شد و کسی هم کشته نمی شد و کسی هم فرار نمی کرد. اصلا مشکلی در رابطه با حقوق بشر و آزادی بیان در کردستان وجود نداشت.
بگذریم از این زورگوئی های سیاسی، رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان همانند دکتر رویا طلوعی احکامی که برایش صادر شده به ناحق و ناعادلانه به احکامی سیاسی تبدیل شده است. آقای کبودوند و سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به هیچ عنوان دارای هیچ گونه گرایش سیاسی نبوده و نیستند و این را همه به خوبی می دانند. صدور چنین احکامی که غیر از ناعادلانه بودن کاملا عمدی نیز می باشد بر کسی پوشیده نیست و صرفا در جهت سرکوب بیشتر در مناطق کردنشین است. حکمرانی سیاسی جمهوری اسلامی بر این مناطق به بهانه اینکه صداهای تجزیه طلبان شنیده می شود 27 سال است که وجود دارد در اشکال مختلف دیده می شود و هر روز با بازیگرانی جدید دور دیگری را آغاز می کند.

دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۵

نیروهای جمهوری اسلامی روزنامه نگار دیگری را به قتل رساندند

روز یک شنبه نیروهای مرزی جمهوری اسلامی در غرب کشور و در مرز حاجی عمران یک روزنامه نگار کرد به نام " خبات خانی" را به ضرب گلوله کشتند.
خبات خانی روزنامه نگار کردی بود که در چندین روزنامه کردی و کردی_ فارسی، از جمله روزنامه " آشتی" مشغول به فعالیت بود. به دنبال توقیف شدن این روزنامه و بسیار دیگر از نشریات در غرب کشور و همچینین اعمال فشارها و جو امنیتی مناطق کردنشین این روزنامه نگار برای ادامه فعالیت های مطبوعاتی خود به کردستان عراق رفته و در یکی از مراکز چاپ و نشر در شهر سلیمانیه مشغول به فعالیت مطبوعاتی خود بود. او روز یک شنبه می خواست به ایران بازگردد که در مرز حاجی عمران هدف تیراندازی نیروهای مرزی جمهوری اسلامی قرار می گیرد و کشته می شود.یک ماه پیش نیز نیروهای جمهوری اسلامی در مرزها ی شمال غرب کشور " آیفر سرچه" روزنامه نگار زن اهل ترکیه را به ضرب گلوله کشتند. این روزنامه نگار زن برای تهیه گزارش از در مورد خود کشی زنان کرد به کردستان ایران سفر کرده بود.

شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۵

بهانه ای برای حمایتی وسیع تر از کارگران

ی بینیم، حداقل ظرف یک سال گذشته بارها دیده ایم در جائی که صحبت از ُعدل علیُ و ُ مهرورزیُ است در قبال دادن و اعطا کردن حق و حقوق به کارگرانی که با دستان پینه بسته خود چرخ های عظیم صنعت واقتصاد کشور، حتی در روزها دشوار جنگ و تحریم های اقتصادی را سربلندانه چرخانده اند چگونه برخورد شده و می شود. در سایه همین حکومت ُعدل علیُ و ُمهرورزیُ کارگران در گوشه و کنار کشور برای گرفتن حداقل دستمزدی که ماهها به تعویق افتاده است با وحشیانه ترین شیوه ها سرکوب می شوند. دیدیم که در برخورد با کارگران شرکت واحد از اخراج کردن تا بریدن زبان و کتک کاری زنان و بچه های خرد سال کوتاهی نکردند. آن چه امروز بر کارگران کشور می رود حق کشی ناجوانمردانه ای است که حاکمیت جمهوری اسلامی از انجام دادن این حق کشی ها ابائی ندارد و ما هم به هیچ عنوان حق نداریم از این نامردمی ها چشم بپوشیم و بی تفاوت بمانیم. اگر چه به دنبال سرکوب های زمستان گذشته تقریبا همه اقشار و طیف های جامعه از کارگران شرکت واحد حمایت کردند و با آنان ابراز همدردی کردند. اما راستش در کل همه به خوبی در قبال کارگران خسته و سرکوب شده به وظیفه خود عمل نکردیم. دیدیم که در تجمعات آخر در جلوی دادگاه غیراز کارگران اخراجی و خانواده هایشان کسی حضور نداشت تا با این جمع اندک خواستار آزادی بقیه کارگران باشد و شاهد بودیم که تلاش خود کارگران برای باز گرداندنشان به سر کار به تنهائی نتیجه چندانی نداشت.
در هر صورت مدتی پیش آزادی منصور اصانلو در کل کمی از نگرانی ها را برطرف کرد و همه را خوشحال کرد. اینکه چرا چنین شد و ما کم حمایت کردیم و کم وارد ماجرا شدیم بحث دیگری است که علاقه ای به باز کردن آن ندارم، اما یقین دارم با همه فشارها و فضائی که برای سرکوب بیشتر برقرار شده بود، اگر بهتر و بیشتر همصدا می شدیم اکنون تنها برای کمک به 50 کارگری اخراجی که حالا فقط خدا می داند خود و خانواده هایشان در چه حال و روزی گرفتار آمده اند، سندیکای کارگران شرکت واحد اطلاعیه صادر نمی کرد.
باورش برایم کمی مشکل است و امیدوارم که من درست متوجه نشده باشم. اما انگار کارگران در چنین اوضاع و احوالی خود را تنها تر از همیشه می بینند. آنچه من را در این مورد ناراحت کرده این نیست که چرا برای 50 نفر از کارگران اخراجی تقاضای کمک مالی شده است، بلکه این است که سندیکای کارگران چرا فقط از یاران خود تقاضای کمک کرده است. من اطمینان دارم که من، شما و بسیاری دیگر از هموطنانمان که همواره خود را در کنار کارگران سرکوب شده دیده و می بینیم اکنون از این بابت ناخرسندیم چرا که در هر شرایطی در یک جامعه حتی عده کمی هم می توانند برای مدتی کوتاه به 50 نفر کمک های لازم را برسانند، اما مگر مشکل ما و جامعه کارگری تنها حل مشکل مالی این 50 نفر می باشد. ما و جامعه کارگری در حالی به استقبال سال جدید تحصیلی می رویم که هزاران کارگر در گوشه وکنار کشور هنوز ماه هاست که حقوق نگرفته اند، هزاران کارگر فصلی داریم که تازه اول بیکاریشان شروع می شود. هزینه تحصیل فرزندان نه تنها برای کارگران بلکه با توجه به وضعیت بی ثبات اقتصاد کشور برای کارمندان و معلمان نیز سنگین تر از همیشه به نظر می رسد. از طرفی دیگر نیز حاکمیت روزبروز فشارها و سرکوب ها علیه کاگران و مردم دیگر را افزایش می دهد.
فکر می کنم حالا می توانیم و بهترین بهانه را بدست آورده ایم که به هر صورتی که برایمان مقدور است کنار کارگران اخراجی و دیگر کارگران باستیم بدون آنکه آنها از ما خواسته باشند. اعلام حمایتی وسیع تر از خواسته های برحق آنها بدون کمک مالی در چنین شرایطی می تواند کارگران و بچه های شان را امیدوارتر به استقبال سال تحصیلی ببرد.

پنجشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۵

خودکشی یا یک اعدام تدریجی دیگر

ظرف کمتر از 2 ماه، به دنبال مرگ مظلومانه شهید اکبر محمدی که هنوزعلتش رسما از جانب فوه قضائیه و دستگاه سرکوبگر اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلام اعلام نشد و به مانند مرگ دلخراش شهید زهرا کاظمی و ده ها و صدها مورد دیگر هم هرگز علتش اعلام نخواهد شد، ولی الله فیض مهدوی نیز شتابانه سفر کرد و پرواز بر آسمان اوین را به زیستن در سیاه چالی که مغضش را کشته بود ترجیح داد و خود را برای همیشه در راه رهائی جاودانه کرد.
علت این تراژدی های عذاب آور که اکنون به عادت 27 ساله در زندان های جمهوری اسلامی تبدیل شده دیگر نیازی به روشن شدن ندارد. دیگر کسی نمی پرسد که فلانی چرا سکته کرد. کسی نخواهد پرسید که چرا این جوان اعتصاب غذا کرده بود. کسی نمی گوید که شهید اکبر را چرا به تخت بسته بودند. چرا بر دهان اکبرها چسپ می زنند. چرا سلولها خاکستری مغض این شهید به این زودی و به این راحتی رنگ عوض کرد و رخسار دیگران هر روز بیشتر رنگ می بازد در آن خراب شده ها ای که درونشان تهی از مهرورزی است. در آن ویرانه ای که نشان حیات انسان ها ذره ای نفس کشیدن بیشتر نیست. دیگر کسی نگران اعتصاب غذا و بیماری و درد کشیدن یک زندانی سیاسی نیست. اکنون ما به شنیدن خبر اعتصاب غذا و خودکشی زندانیان سیاسی به مانند هر تراژدی تاریک دیگر این آب و خاک در طول این 27 سال پراز نامرادی عادت کرده ایم.
به بچه ها فشار آورده اند و تهدیدشان می کنند که باید جلوی دوربین بنشینند و اعدام عجیب وغریب یار خسته خود را به مانند نمایشنامه ای برای چشم انتظاران وی و آن همه احمدها تعریف کنند که در حمام به دنبال مرگ خویش می گشته است و بگویند که دوستشان می خواسته خودکش بکند. از سر کوته فکری و نادانی وانمود می کنند که کسی از داخل زندان ها خبری ندارد. شهید فیض مهدوی که پنج سال حپس را شجاعانه پشت سر گذاشته بود و مدتی بود برای رسیدن به ساده ترین حقوق یک زندانی سیاسی نامه می نوشت و به این در و آن در می زد که مداوا شود، که وکیلش را ببیند و به بند دوستانش انتقال داده شود تا مدتی را درکنار یاران خود بیاساید و هر شب خواب حجت در پای چوبه دار را نبیند تا شاید روح خسته اش کمی آرام گیرد و هر شب تا سپیده دمان چند بارنمیرد و زنده نشود. تازه امید پیدا کرده بود که از اعدام نجات پیدا کرده و در انتظار ابلاغ حکم تازه اش لحظه شماری می کرد. تازه می خواست بگوید که دربرابر نامردمی ها مبارزانه تر می خواهد بیشتر و بیشتر بایستد. اما مگر حکم هایی که یک شب صادر می شوند و در آنها اعدام تدرجی تعریف شده را به کسی اعلام می کنند؟ اما مگر کسی غیرازخود آن شهید می داند که حکم اعدام تدریجیش صادر شده است وقتی به او دارو نمی رسد، وقتی که هوا را نیز با او بیگانه کرده اند، وقتی که چسپ هم نمی گذارد همسایه اش صدایش را بشنود که او می خواهد بگوید حکمش همان حکم بی مصدر اعدام می باشد که اجرایش قطعی تر از همیشه است. شهید ولی الله فیض مهدوی و دیگران هرگز خودکشی نکرده اند.

دوشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۵

حکومت نظامی در کردستان همچنان قربانی می گیرد
اخبار و گزارشات منتشره از مناطق کردنشین نشان می دهد که در طول هفته گذشته جو شهرهای کردستان به شکل کم سابقه ای کاملا امنیتی و نظامی بوده است. در طول این هفته دستگاه امنیتی و اطلاعاتی حداقل 18 نفر را به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و ارتباط با احزاب کرد دستگیر کرده است که از سرنوشت عده ای از این 18 نفر هنوزاخباری منتشر نشده است. همچنین در همین ارتباط توسط افراد ناشناس مسلح 2 نفرکشته شده اند که علت و چگونگی این حادثه نیز روشن نشده است.
پایگاه موقت اطلاع رسانی انسانیت وابسته به سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ضمن ابراز نگرانی شدید از فضای ایجاد شده و برخوردهای تند و خشونت آمیز دستگاه امنیتی و نیروهای انتظامی با مردم خواهان مشخص شدن وضعیت دستگیر شدگان اخیر شده است. این سازمان علاوه بر این خبر از ناپدید شدن یک دانشجوی دانشگاه سنندج به نام حسن محمودی می دهد که مدت 10 روز است هیچ کس از سرنوشت او خبر ندارد. ساسان بابایی و فرزاد کمانگر دو دبیر دبیرستان های کامیاران که هر دو عضو سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان نیز می باشند همچنان در وضعیتی نامشخص بسر می برند. در این رابطه گفته می شود که فرزاد کمانگر به زندان اوین تهران انتقال داده شده است که این امر به شدت موجب نگرانی سازمان حقوق بشر و مردم کامیاران شده است. ساسان بابایی و فرزاد کمانگر به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و فعالیت های حقوق بشری دستگیر شده اند.

شنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۵

حکم قصاص دیگری در دیوان عالی کشور تائید شد

در حالی که زنان به همراه عده زیادی از مدافعین سرشناس حقوق زنان این روزها در کوچه ها و خیابان های تهران کارزاری وسیع را برای جمع آوری امضا به منظور تلاش در جهت رفع هر گونه قوانین تبعیض آمیز علیه زنان را آغازکرده اند و در حالی که زنان کشور پیگیرانه و جسور تر از همیشه در صحنه جنبش دمکراسی خواهی و جبهه حقوق بشر در حال ظاهر شدن هستند و برای دفاع از ارزش های حقوقی و معنوی خود با وجود تمام فشارها و سرکوبگری های جمهوری اسلامی لحظه ای غفلت نکرده اند و به شیوه ای منظم در راه پویایی جنبش خود کاملا مسالمت آمیز، باآرامش و تدبیر حرکت می کنند، جمهوری اسلامی و دستگاه قضائی زن ستیز آن با احکامی قرون وسطائی و خرافاتی که تنها نشان از دشمنی دیرینه حاکمیت با زنان و با یک جامعه سالم که در آن قوانین تبعیض آمیز وجود نداشته باشد را دارد، هر از گاهی باصدور احکام سنگسار و اعدام در ملا عام سعی در متوقف کردن و بی ارزش نمودن این جنبش زنده و فعال دارد.
در ادامه این جور و جفاهائی که حاکمیت جمهوری اسلامی به زنان کشور و جنبش حق طلبانه آنان روا می دارد، روزنامه اعتماد دیروز خبر از تائید حکم قصاص شهلا جاهد توسط دیوان عالی کشور داد. شهلا جاهد پائیز سال 1380 به دنبال قتل لاله سحر خیزان همسر ناصر محمد خانی فوتبایست تیم ملی ساله های دهه ی شصت دستگیر شد. شهلا یک سال بعد دستگیری خود اعتراف می کند که لاله سحر خیزان را به قتل رسانیده است. اما او درچندین جلسه از دادگاهی خود اتهام قتل را رد کرده است و اعلام کرده که فقط به خاطر عشق به ناصر محمد خانی پذیرفته بود که اقدام به قتل لاله سحرخیزان همسر وی کرده است.
عبدالصمد خرمشاهی در مورد تائید حکم قصاص موکل خود توسط دیوان عالی کشور می گوید که هنوز در این مورد و جزئیات امر چیزی به وی و حتی موکلش ابلاغ نشده است. وی در ادامه اشاره می کند که هنوز در پرونده موکلش ابهاماتی وجود دارد که به آن توجه نشده است و وی تمام تلاش خود برای نجات شهلا از اعدام را به کار خواهد گرفت.
چنان چه حکم شهلا جاهد به دنبال تائید آن به اجرا درآید باید او را یکی دیگر از هزاران قربانی قوانین تبعض آمیز حاکمیت جمهوری اسلامی بر علیه زنان بدانیم که هر روز صدمات جددتری به پیکر جامعه ما می زند، جامعه ای که اکنون بیشتر از هر زمانی به حضور پر رنگ زنان در تمام عرصه ها بدون هیچ گونه تبعیضی نیاز دارد. چنین امری بدون حمایت لایه های دیگر جنبش اجتماعی کشور میسر نیست. همچنان که این روزها بسیاری از فعالین مدنی، سیاسی،حقوق بشری، دانشجوئی ،کارگری و فرهنگی با حضوری چشمگیر در کمپین جمع آوری یک میلیون امضا برای تغیر قوانین تبعیض آمیز نشان دادند که از هر گونه حق خواهی زنان در برابر حاکمیت حمایت می کنند باید به کمک خود زنان نیز مانند بسیاری از موارد دیگر در سال های اخیر برای لغو تمام احکاک سنگسار و اعدام علیه زنان مشارکتی فعال داشته باشند. اکنون شهلا جاهد براساس همین احکام تبعیض آمیز چند قدم بیشتر با چوبه دار فاصله ندارد. تلاش و فشار آوردن به مقامات قضائی برای توقیف حکم او می تواند پیروزی چشمگیری در تلاش برای لغو قوانین تبعیض آمیز علیه زنان باشد.