چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۵

از خوشحالی داشت فراموشم می شد

از خوشحالی داشت فراموشم می شد٬ اما به جاهای دیگر که سر زدم تا واکنش ها را٬ نسبت آزادیش بدانم دیدم که همه به یکدیگر تبریک گفنه اند این اتفاق را. یکی نوشته بود از خوشحالی گریسته٬ دیگری گفته بود باورش نمی شود٬ آن یکی مقاومت و شجاعتش را یادآور شده بود٬ آن خبرگزاری پایان انتظار های طولانی همسر و دخترانش را پس از ۶ سال سختی های فراوان نقل کرده بود و دوست فاضلی نیز از حقیقت گوئی و حقیقت جوئیش سخن به میان آورده بود و آن لبخندی که گنجی همیشه بر لبانش در دویدن است و نهایتا انجمن جهانی مطبوعات و بنیاد جهانی ناشران هم گنجی را برنده ی جایزه ی قلم طلائی آزادی در سال ۲۰۰۶ اعلام کردند.
همه ی این واکنش ها خوشحالیم را دو چندان کرده باورم نمی شد که آزادیش چنین موجی از شور و شعف را بین همه و در همه جا به پا کند.
اما من٬ من نیز منتظر آزادیش بودم ولی تا حالا به کسی تبریک نگفته ام. پس تا زیاد جا نمانده ام تبریک می گویم هم آمدن بهار را و هم آمدن گنجی را که با هم آمدنشان سبب شور و شعفی فراوان شد برایم.

هیچ نظری موجود نیست: