یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۵

احمد هه ردی درهیاهوی عراق خاموش شد

صبح روز گذشته در هیاهوی غیرطبیعی عراق و در بین صدای انفجارها و در میان نعره کشیدن های انسان کشان صدایی خاموش شد که تمام عمرش را فدای صلح و آشتی وآزادی کرد.
ادیب و شاعر نامدار کرد استاد احمد هردی که سخن گفتن درباره اش سخت است و برای من نیز کار چندان ساده ای نیست چند سالی بود که به کردستان عراق بازگشته بود تا صلح و دمکراسی را در جائی ببیند که روزی با سلاح کلمه و واژه به جنگ تاریکی هایش رفته بود و شانه به شانه بزرگان جنبش کرد قدم در راه رهائی ملت خود نهاده بود و با تمام سختی راه لحظه ای از ادبیات و شعر غافل نماند و ازهمان دوران تا همین دیروز کارهای بزرگ و آثاری ارزشمند تقدیم ادبیات مظلوم کردی نمود.
احمد هه ردی سال 1922 در شهر سلیمانیه قدم به این جهان گذاشت و سال 1993 به کشور انگلیس رفت و به دنبال بیماری سختی که با آن دست و پنجه نرم می کرد سال 2004 به برای همیشه به کردستان عراق برگشت و روز گذشته در اثر همین بیماری در سن 84 سالگی دیده از جهان فرو بست.
پیکر این شاعر آزاده دیروز بعد از ظهر درمیان انبوه مشتاقان شعر و ادبیات کردی و با حضور بسیاری از شخصیت های روشنفکری و سیاسی کرد در قبرستان" سیوان" به خاک سپرده شد.
احمد هه ردی چند اثر ارزشمند شعری و ادبی از خود به یادگار گذاشت که از آن جمله می توان به دیوان شعرش با نام " راز تنهایی" اشاره کرد. او همچنین اثری در زمینه عروض در شعر کردی را از خود به جا گذاشت که با آن می توان به خوبی ردپایش را در اشعار شاعران کرد احساس کرد.
یادش گرامی و روحش شاد

پنجشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۵

کاش می مرد و من وهیچ کس دیگر خجالت نمی کشیدیم

دیشب بعد از کلی فکر کردن به زندگی انسانی که هر دو دستش را از دست داده باشد آن هم تحت شکنجه های ددمنشانه برای اولین بار نه یک بار هزار بار به خود گفتم که کاش مرده بود. یعنی برای اولین بار در زندگیم فکر می کنم که مرگ یک انسان واقعا خوشحالم می کرد و اجازه نمی داد خجالت بکشم و اکنون از شرم این جمله های بی همه چیز را بنویسم . اما مثل اینکه خدا هم دوست ندارد کسی به خاطر مرگ انسانی خوشحال شود. با این حال دیشب نه مرگ کسی و نه چیز دیگری من را خوشحال نکرد و من تا همین حالا که ساعت حدودا هفت و نیم صبح است همچنان درگیر مساله ای به نام شکنجه در زندان های کشور هستم. شکنجه ها واعمال ضد انسانی متعلق به دوران بربریت هستند که همچنان علیه انسان های بی دفاع در چهار دیواریی به نام زندان روا داشته می شود. دلم می خواست آن انسان می مرد و اگر اخبارش وارد سایت ها و خبرگزاری ها نمی شد باز هم دلم می خواست با وجود از دست دادن دستانش بمیرد. تا من خوشحال می شدم نه برای مرگ یک انسان بلکه برای اینکه نه من و نه هیچ کس دیگر اکنون خحالت نمی کشیدیم. اکنون دیگر کسی خجالت نمی کشید از اینکه باز هم انسانی انسان دیگری را ناقص کرده آنهم با استفاده از قوانین شرم آوری که در زندان ها و بر زندانی وضع شده و اجرا می شود.

چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۵

سفر دو ماه پیش صفار هرندی به غرب کشور، آغاز قلع و قمع مطبوعات آن مناطق بود!

دانشگاه ارومیه 6 نشریه دانشجوئی را توقیف کرد
تقریبا دو ماه پیش محمد حسین صفار هرند وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کابینه احمدی نژاد به دنبال سفرهای استانی رئیس جمهور به استان های غرب کشور، لنگان لنگان خود را به استان های غرب کشور رساند و در چند شهر کردنشین و آذری نشین با بعضی از چهره های مطبوعاتی وابسته به خود و اصولگرایان پیرامون وضعیت چاپ و نشر و همچنین مطبوعات این مناطق به بحث و تبادل نظر نشست.

مدتی کوتاه قبل از سفر رئیس جمهور و وزیر فرهنگ و ارشاد در چند شهر از چهار استان غرب کشور تعدادی از روزنامه نگاران اصلاح طلب کرد و آذری احضار و بازداشت شده بودند و چندین روزنامه و نشریه محلی نیز به بهانه های مختلف توقیف شده بود. اما گویا این اقدامات، قبل از این سفرها فقط مقدمه آغاز یک دور جدید از احضارها و دستگیری روزنامه نگاران و فعالان مطبوعاتی در چهار استان غرب کشور بود.
صفار هرندی در یکی از سخنرانی های خود در آن سفر دلایل توقیف نشریات محلی به زبان های کردی و آذری را نشر مطالب سیاسی و تجزیه طلبانه و تحریک احساسات قومی مردم این استانها برعلیه حکومت مرکزی خواند و اعلام کرد که بیش از هشتاد درصد مطالب منتشر شده در نشریاتی که به زبان کردی به چاپ می رسیدند، تجزیه طلبانه بوده است! این آقای وزیر جرم روزنامه نگاران احضار و دستگیر شده را نیز مثل همیشه تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیتی ملی قلم داد کرد.
با پایان این سفر صفار هرندی از غرب کشور نهادها و سازمان های قضائی و امنیتی دور جدید اعمال فشار ها را آغاز کردند و در یک سری اقدامات از قبل سازماندهی شده به غیر از تعدادی انگشت شمار از مطبوعاتی که وابسته به اصولگرایان هستند اثری دیگر از مطبوعات خدایی نکرده مستقل! یا اصلاح طلب یا هر چیزی دیگر را باقی نگذاشتند.
در واقع سازمان نظارت بر مطبوعات در غرب کشور تنها به روزنامه ها و نشریاتی اجازی چاپ و انتشار داده و خواهند داد که از نظر آقای صفار هرندی باید دارای سه ویژگی اساسی باشند!.
ویژگی اول: نباید روزنامه یا نشریه ای که در این استان ها اجازه انتشار می یابد به غیر از زبان فارسی به هیچ زبان دیگری اقدام درج مطالب خود کند.
ویژگی دوم: مطالب مندرج به هیچ عنوان نباید رنگ و بوی سیاسی داشته باشند زیرا در غیر این صورت، آن نشریه تجزیه طلب شناخته می شود!
ویژگی سوم: هیچ نشریه یا رسانه ای حق چاپ یا درج هیچ گونه گزارش و خبر سیاسی را ندارد چرا که در صورت تخلف از این امر دفتر آن نشریه به عنوان پایگاه دشمن و اعضای آن جاسوس و ستون پنجم احزاب و گروه های کرد برانداز شناخته می شوند!
چنین ویژگی هایی که درنظر بیشتر ماها و اصحاب قلم و مطبوعات مسخره، بی معنی و بی اساس می باشند، برای خیلی ها می تواند یک مساله باورنکردنی، عجیب و تامل برانگیزتر از صرفا یک مساله مطبوعاتی باشد که چنین به وضوح خود نمائی می کند. اما بااین حال باید پذیرفت که چنین دیدگاه های تهی از معانی رسالت رسانه ای واقعا به مبنا واساس برخورد با مطبوعات و نشریات در استان های کردنشین تبدیل شده است که در هیچ جای دیگر کشور کوچکترین اثری از این قلع وقمع ها انعکاس داده نمی شود. می خواهم بگویم در این شرایط که انتشار یک روزنامه در پایتخت سه شماره بیشتر دوام نمی آورد این چه سکوتی است که انگار همه باهم برای نشکستن آن هم قسم شده ایم، پیشه کرده ایم.
در تازه ترین این اقدام ها که در جهت قلع و قمعی که آقای صفار هرندی به این بهانه ها در غرب کشور راه انداخته است، بنابه گزارش پایگاه انترنیتی انسانیت وابسته به سازمان دفاع از حقوق بشرکردستان دانشگاه اروميه 6 نشريه دانشجویی از جمله 3 نشريه كردي- فارسي اين دانشگاه را ظرف چند روز گذشته توقیف كرده است . فصلنامه "مانیشت" به صاحب امتيازي "كانون روناهي" و مدير مسئولي "حسين حسن زاده" و سردبيري "دلير یارخدا"،گاهنامه "هه ناران" به صاحب امتيازي و مدير مسئولي "قانع محمدي" و سردبيري "محمد رسولزاده" و "عبدالرحمان خضری" و فصلنامه "تريفه" به صاحب امتيازي "كانون روناهي" و مدير مسئولي "جهانبخش پورخضر" و سردبيري "يعقوب روا" به اتهام دامن زدن به مسائل قومي، ترويج افكار چپ، تضعيف حكومت اسلامي و اقدام عليه امنيت ملي توقیف شدند. در همین حال سه نشریه آذری- فارسی به نامهای "اویانیش"، " یاشیل" و " کشاورزان جوان" به اتهاماتی مشابه نشریات توقیف شده اند
مدتی قبل از این دانشگاه ارومیه باز هم دو نشریه دیگر دانشجوئی به زبان کردی به نام "زیلان" و "روژانو" را توقیف کرده بود. ظرف همین دو هفته اخیر درستکم 9 روزنامه نگار کرد دستگیر شده اند.
اکنون وضعیت مطبوعات در غرب کشور و در این 2 ماه اخیر بویژه در مناطق کرد نشین شاهد بدترین دوران خود در طول این 27 سال است که در میان سکوت از یک طرف و سانسور مطلق خبری از طرفی دیگر سپری می شود.

یکشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۵

اتهام جدید رئیس دادگستری علیه اعضای هیات تحریریه" روژهه لات"


دوازده روز پیش ماموران اطلاعاتی و امنیتی در سنندج به دفتر هفته نامه کردی_فارسی "روژهه لات" حمله کردند و ضمن به هم زدن و تفتیش این دفتر، اعضای هیات تحریریه را بدون اعلام هیچ نوع اتهامی دستگیر و به یکی از بازداشتگاه های اداره اطلاعات انتقال دادند. تلاش ها برای بدست آوردن هر گونه خبری از وضعیت آنان تاکنون نتیجه ای در بر نداشته است.
اتهام این سه روزنامه نگار دو روز پس از بازداشت از سوی مقامات امنیتی استان کردستان همکاری با یک شرکت انترنتی به نام گلدکوئست اعلام شد اما مدیر مسئول این هفته نامه بلافاصله هر گونه ارتباط و همکاری این سه روزنامه نگار با این شرکت را تکذیب کرد و به دنبال آن نیز خانواده های آنان با انتشار اطلاعیه ای این اتهام را شایعه اعلام کردند. با این حال هنوز به این سه روزنامه نگار اجازه ملاقات با وکیل و خوانواده های خود را نداده اند. موج نگرانی ها در خصوص سرنوشت اعضای هیات تحریریه "روژهه لات" در حالی افزایش یافته که در چند روز گذشته حداقل 4 روزنامه نگار دیگر در سنندج از سوی نهادهای امنیتی و قضائی احضار و بازداشت شده اند.
رئیس دادگستری سنندج دیروز در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا در خصوص اتهام سامان سلیمانی، فرهاد امین پور و رضا علیپور سه عضو دستگیر شده هفته نامه "روژهه لات" گفته است که این سه نفر مبالغ هنگفتی را از کسانی در شمال عراق دریافت کرده اند تا با آن دست به تبلیغات قوم گرایانه و تشویش اذهان عمومی علیه نظام بزنند. وی در ادامه گفته است که کسانی که این مبالغ هنگفت را در اختیار این سه روزنامه نگار گذاشته اند با این اقدام در امور داخلی کشور ما دخالت کرده اند و باید تحت تعقیب کیفری قرار گیرند.
از آنجا که روزنامه نگاران کرد در غرب کشور همیشه در معرض اتهاماتی چون نوشتن مقالات تجزیه طلبانه و تشویش اذهان عمومی و تحریک احساسات قوم گرایانه قرار داشته اند، زدن چنین اتهامی به این سه روزنامه نگار نیز چندان جای تعجب نیست. باتوجه به اینکه اتهام قبلی که به این سه نفر زده شد(یعنی همکاری با شرکت گلدکوئست) اتهامی نبود که مردم و محافل سیاسی و حقوق بشری به این راحتی باور کنند و اصولا نمی توانست اتهام سنگینی برای این سه نفر باشد، اینبار مقامات امنیتی و قضائی طبق روال همیشگی در این مناطق دست به دست هم داده و اتهام سنگین دیگری را در پرونده این سه نفر قرار داده اند که به گمان خودشان با زدن چنین اتهامی علاوه بر ترور شخصیتی آنها هم افکار عمومی را راضی کنند که این افراد باید محاکمه و مجازات شوند و هم اینکه هیچ کس جرات حمایت و دفاع از آنها را نداشته باشد. از طرفی دیگر در سطحی وسیع تر بگویند که کردها به هیچ چیز غیر از مسائل قومگرایانه و تجزیه طلبی نمی اندیشند و به این بهانه راه را برای پیش بردن سیاست های سرکوبگرانه خود در مناطق کرد نشین بیشتر باز کنند و بتوانند اعمال فشارها بر مطبوعات، فعالین سیاسی، حقوق بشری و روزنامه نگاران را به این بهانه توجیه کنند.
این اتهام جدید که از سوی رئیس دادگستری سنندج اعلام شده است از جمله اتهامات می باشد که فقط ضعف و ترس حاکمیت از فعالیت های مطبوعاتی و مدنی در مناطق مختلف کشوررا نشان می دهد که امروز همه به چنین فعالیت های دست می زنند و روند رو به رشد آن در هیچ جا با هیچ ترفند قابل پیشگیری نیست و روزبروز انجام این فعالیت ها در عرصه های مختلف بیشتر و بیشتر می شود. هیچ کس نمی تواند باور کند که سه روزنامه نگار در مقابل پول دست به تحریک احساسات قومی می زنند و هیچ کس نمی تواند باور کند که فعالیت سه روزنامه نگار آن هم با تحریک احساست قوم گرایانه می تواند کشوری را تجزیه کند و اقوام آن کشور را به جان هم می اندازد.
من فکر می کنم که زدن چنین اتهاماتی به فعالین سیاسی و مدنی بویژه اتهامی که در آن صحبت پول و دریافت کمک های مالی باشد قبل از هر چیز خود جمهوری اسلامی را محکوم و رسوا خواهد کرد. اکنون همه می دانند که مطرح کردن چنین چیزهائی فقط بهانه ای برای سرکوب اقلیت های قومی می باشد و سیاستی است که سالهاست جمهوری اسلامی درپیش گرفته است.

چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۵

نمایشگاه زندانی رنگ ها را ببینیم



دلارا دارابی به همراه رنگ ها زندانی است. زندانی نوعی از بی عدالتی که شایسته یک نقاش نیست و شایسته تفکراتی است که نقشه زندان ها را برای رنگ ها می کشند. رنگهایی که در تاریکی همین زندان ها نقش ها از بی عدالتی ها و جفاها نشان می دهند، رنگ هایی که دلارا با آنها انسان می کشد و رنگ انسان ها و زندگی را.

بر در و دیوارهای تار و تیره اکنون دلارا نقاشی کشیده است تا شاید بگوید می خواهد با رنگ ها زنده بماند، بگوید که در نقاشی هایش زندگی می کند و باز هم می خواهد زندگی کند و باز هم خواهد کشید از زندگی با رنگ ها برای نمایشگاه هایی که رنگ ها را زنده نگه می دارند.

زندگی در رنگ ها نمی میرد و می ماند برای دوباره کشیدن از نو زندگی کردن و تازه شدن به هر رنگی، به رنگ همه انسان های آزادی که هرگز خود زندان را نقاشی نکنند، اما نقاشی ها زندانی رنگ ها را ببینند.

دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵

سخنی کوتاه درباره مهندس خوئینی

نامه پر از متانت و نجابت همسر مهندس خوئینی ها را خواندم، نامه ای بود که به نظر من بیشتر سخنی صادقانه با اهل سیاست بود تا شکایت و درد دل. هر چند نمی شود در چنین شرایط دشواری انتظار داشت که مادری در غیبت همسر از گریه ها و دلتنگی های بچه هایش در نامه ای سرگشاده ننویسد و نگوید چه بر فرزندانش می رود .
نامه خانم زهره اسلامیان من را بلافلافاصله به یاد یکی از نامه های خانم معصومه شفیعی همسر فداکار اکبر گنجی انداخت، نامه ای که در آن خانم شفیعی در گوشه ای از آن نوشته بود که این انقلاب چگونه بچه های خود را می خورد و همین جمله را هم دقیقا به قاضی دادگاه همسرش گفته وقتی عکس های همسرش در جبهه را نشان داده بود.
اکنون نوبت به یکی دیگر از بچه های انقلاب رسیده، نمانده نجیب مجلس ششم به بهانه شرکت در تجمع زنان وارد پنجمین ماه بازداشت غیر قانونی خود شده است و از مدتی پیش فشار بازجوها برای وادار کردن ایشان به اعتراف و ابراز پشیمانی به کارهایی که فقط خدمتی صادقانه به مردم بوده در بضی روزها به پنج بار بازجوئی رسیده است . جای هیچ شکی تردیدی نیست که تمام این فشارها و بازجوئی ها چیزی نیست غیر از این که با ایشان نیز همان کنند که با دکتر جهانبگلو کردند و یا همان کنند که با گنجی کردند. اما مگر این مردم نماینده نجیب مجلس ششم، مجلسی که به واسطه همین مهندس خوئینی و دیگران می توانستیم در آن نشانی از اراده مردم ببینیم را نمی شناسند.
در آن مجلس بود که دیدیم تعدادی آمده بودند که خدمت به مردم و کشور پیشه کنند و در بین همین تعداد مهندس خوئینی یکی از بچه های همین انقلاب بود که آمده بود و خواست مردم خویش را بیان می کرد و ثابت و استوار قدم برمی داشت و خستگی نمی شناخت،راه خدمت کردن پیدا کرده بود و در همین مجلس شاید صداقت گفتار و کردارش بیش از پیش نمایان شد.
اما اکنون حکایت غریبی است ماجرای این دستگیری که همه می دانند جرم نه شرکت در تجمع زنان است بلکه انتقام روزهای پرکار این مهندس و دیگرانی بود که تحمل شان آن موقع هم برای حاکمان کنونی سخت بود و کوتاهی نمی کردند در کارشکنی ها و توهین ها.
به یاد دارم سخنان سخنگوی آن موقع ویرانه قوه قضائیه را که بعد از پایان تحصن دست جمعی نمایندگان گفته بود عمر زیادی برایشان باقی نماینده حساب تک تکشان را خواهیم داد و امروز هم دارند همان حساب ها را تسویه می کنند .
بگذریم کیست که نداند دراین مملکت چه می کنند و چه می گذرد بر حال و روز آنان که حرف مردم و حقوق مردم می زنند.
من هم امیدوارم که آنچه بر کمیا و رضوانه گذشت و زیاد طول کشید هرگز بیش از این بر زهرا و امیر حسین نرود.

چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۵

دستگیری سه روزنامه نگار کرد به اتهامی عجیب!

در ادامه اعمال فشار و محدودیت های مطبوعاتی در غرب کشور همزمان با افزایش بر روزنامه نگاران و مطبوعات کل کشور، در شهر سنندج سه عضو اصلی هفته نامه کردی_ فارسی "روژهلات" دستگیر و به طبق رول همیشگی این دستگیری ها آنها را به مکان نامعلومی انتقال داده اند. هنوز کسی نتوانسته است که اطلاعاتی از محل دستگیر و وضعیت نامعلوم این سه روزنامه نگار بدست بیاورد و تلاش ها خانواده ها و نزدیکان آنها نیز با مراجعه به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی بی نتیجه بوده است.
فرهاد امین پور،سامان سلیمانی و رضا علیپور سه عضو هیات تحریریه" روژهلات" در حالی دستگیر می شوند که در چند روز گذشته در اعتراض به حکم ناعادلانه ای که برای محمد صدیق کبودوند مدیرمسئول هفته نامه "پیام مردم" کردستان و رئیس سازمان دفاع ازحقوق بشر کردستان صادر شده است صد و شصت نفر از فعالان حقوق بشر، دانشجوئی و روزنامه نگاران با انتشار بیانیه ای خواهان لغو حکم یک سال حبس تعریزی علیه وی شده اند.
گفته می شود که یکی از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی سنندج اتهام این سه روزنامه نگار را همکاری با شرکت انترنتی"گلد کوئست" اعلام کرده است. شرکت انترنتی گلدکوئست یک شرکت تجاری می باشد که از طریق انترنت به فعالت مشغول است. همکاری و یا عضویت در این شرکت تاکنون از سوی تعدادی از کشورها ممنوع اعلام شده است که ایران نیز از جمله کشورهائی است که هر گونه همکاری یا فعالت با این شرکت را منع کرده است و در این باره در مجلس ششم نیز طرحی در رابطه با کار کردن با این شرکت به تصویب رسیده است.
با این حال به توجه به این که در مناطق کردنشین بدون استثنا برای روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشری و مدنی، از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی اتهاماتی واهی و بی اساس زده می شود که از این اتهامات می توان به اتهام ارتباط با احزاب کرد برانداز و یا تشویش اذهان عمومی علیه دولت مرکز اشاره کرد که در چند سال اخیر اتهام تجزیه طلبی نیز به این اتهامات اضافه شده است، بعید به نظر می رسد که اتهام این سه روزنامه نگار ارتباط با یک شرکت تجارتی باشد که فعالیت و همکاری با آن در ایران ممنوع می باشد. مدیر مسئول "روژهلات" دیروز در واکنش به این اتهام بلافاصله هر گونه ارتباط این سه روزنامه نگار با شرکت" گلد کوئست" را تکذیب کرد.
به نظر می رسد که این بار در کردستان برای توجیه دستگیری های خود سرانه روزنامه نگاران، نهادهای امنیتی و اطلاعات اتهامات بی اساس دیگری را جایگزین اتهامات بی اساس تکراری ارتباط با احزاب کرد و یا تجریه طلبی کرده باشند و از طرفی نیز تصور می شود که قصد داشته باشند که با زدن این اتهام عجیب به سه روزنامه نگار، افکار عمومی را از توجه و اعتراض بیشتر به حکم ناعادلانه علیه محمد صدیق کبودوند و همچنین از توجه به وضعیت دیگر محکومین و زندانیان سیاسی بازدارند و از سویی دیگر وانمود کنند که روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر در کردستان دست به فعالیت هائی غیر از فعالیت های حقوق بشری و مدنی می زنند که در کشور از سوی دولت ممنوع اعلام شده است.
اگر چه تمام ترفندهای جمهوری اسلامی برای توجیه دستگیری های خودسرانه و آزار و اذیت روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشری در کردستان از سوی مردم خنثی شده است و بعد از هر دستگیری مردم به خوبی می دانند که این اقدامات جمهوری اسلامی چیزی نیست غیر از تلاش های همیشگی برای خفه کردن صداهای حق طلبانه مردم، اما جمهوری اسلامی هر روز با شیوه ای جدید تر عرصه را بر فعالین مطبوعاتی، حقوق بشر، مسائل زنان و مدنی تنگ تر می کند و روزبروز بر شدت عمل اقدامات سرکوبگرانه خود در مناطق کردنشین می افزاید.