اعتصاب غذاي سراسري زندانيان کرد
فعالان سياسي و مدني کرد در زندان هاي سراسر کشور ديروز با انتشار اطلاعيه اي آغاز اعتصاب غذاي سراسري خود را اعلام کردند. اين اعتصاب سراسري به دنبال آن آغاز مي شود که در داخل زندان ها فعالان سياسي و مدني کرد تحت فشار هستند و در بيرون زندان نيز هر گونه فعاليت مسالمت جويانه فعالان کرد در اعتراض به وضع موجودبا واکنش تند نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي روبرو مي شود. ضمن آنکه صدور هشت حکم اعدام براي هشت تن از فعالان سياسي و مدني بر نگراني فعالان دربند وبلاتکليف افزوده است.
متن اطلاعيه زندانيان سياسي و مدني کرد دربند ديروز با عنوان "خطاب به انسانيت" از سوي منابع خبري کردي و کردي ـ فارسي انتشار يافت. اطلاعيه مذکور که امضاي بيشتر زندانيان در بند را پاي خود دارد، با اشاره به اينکه "برگزيدن اعتصاب غذا را اقدامي براي بازپس گيري جسم مان و فراتر بردنش از زندان و پيوند دادن آن با خواست رهايي مي دانيم" مي افزايد: "اين اعتصاب غذا را جهت شرمگين ساختن حاکميت ومعطوف ساختن افکار عمومي به شرايط دشوار زندان آغاز کرده ايم." در بخش ديگري از اين اطلاعيه با اشاره به صدور حکم اعدام براي هشت تن از فعالان سياسي و مدني و اعمال فشارهاي بيش از حد بر ساير فعالان دربند بلاتکليف، هدف از اين اعتصاب غذا در شش بند به شرح زير اعلام شده است:
1. اعتراف حاکميت به هويت سياسي ومدني اين زندانيان و در پيش گرفتن رفتاري شرافتمندانه با آنان 2. تجديد نظر در اعدام دسته جمعي زندانيان وتوقف فوري اجراي احکام اعدام کليه زندانيان سياسي و مدني 3. پايان دادن به شکنجه ،آزار ورفتارهاي غير انساني نسبت به کليه زندانيان 4. به تبعيض ميان زندانيان سياسي و مدني وهم چنين تبعيد آنان پايان داده شود؛و شرايط زندان بهبود يابد 5. زندان هاي سراسر ايران بدون هيچ گونه محدوديتي تحت نظارت سازمانهاي حقوق بشري داخلي و جهاني قرار گيرد 6. دستگاه قضايي جمهوري اسلامي در جهت تحقق مباني مسلم حقوق بشر و رعايت اصل انصاف، مورد اصلاحات اساسي قرار گيرد
به دنبال انتشار اين اطلاعيه در ساعت اوليه صبح ديروز، بعداز ظهر نيز سايت خبري "رينسانس نيوز" بيانيه اي با عنوان "بيانيه شماره 1 ( انديشه، مواضع و اهدافمان)" منتشر کرد که در آن فعالان سياسي و دربند به تشريح انديشه، مواضع و اهداف خود از اين اعتصاب غذاي سراسري پرداخته اند.
متن اين بيانيه به اين شرح است :
«سلطه و سرکوب صرفا ابزارهايي جهت تحکيم و تداوم حاکميت نبوده و نيستند، هدف نهايي اينان بر ساختن موجودي فرو انساني ست، که انقياد را در هستي خود دروني ساخته؛ و سيطره ي سلطه گر را براي هميشه پذيرا گشته است .هدف بنيادين سلطه محو انسان است ؛وسلطه گر درپي مردود ساختن تعين انسان حتي خود را نيز به ورطه اي دون انساني کشانيده است. سرکوب نيروي محرکه ي فراموش گشتن وانقياد انسان و پذيرش آن همان انسان زدايي خود خواسته است. خودشيفتگي سلطه در جايگاه پاد انديشه اي خود ابدي پندار، وضعيت موجود را به عنوان آخرين وضعيت ممکن پيش رو قرار داده است. پرسش از ماهيت نظام سلطه، پرسشي ست که حتي طرح آن نيز درکشاکش انبوه سازي ابتذال وتقدس زدايي مقدس مآبانه از مفهومي چون "آزادي" بيش از هر زماني دور از دسترس به نظر مي آيد؛ اما امکان ناپذيري پرسش به همان ميزان که بازنماي هژمون سلطه است، حتي بيشترمسخ مبارزه اي بنيادين براي گذارازآن است. مستحيل ساختن مبارزه بخش جدايي ناپذيري از تاريخ سلطه بوده است ؛ودراين چارچوب صنعت توليد "آزادي"، "حقوق بشر"و...صرفا بازنمايي هاي بنده نوازانه تري از آنند. بازنمايي هايي که در جهت تعويق رهايي جايگزين روايت هاي کمتر مدرن گرديده اند. تلقين امکان ناپذيري کنش براي رهايي در چارچوب سيستم هايي ايدئولوژيک حاکم ورقابت ميان اين سيستم ها براي پوشانيدن بيش از پيشِ بارِديگر انسان شدن، امروزهمان نقطه يي ست، که نه فقط به وسيله ي نظر توسط عمل واقدام براي تحقق رهايي نيز بايد آن را به چالش طلبيد. ايجاد چالشي از اين دست پيش درآمديست ،برروي افق هرکنشي که براي آزادي محقق مي شود؛ و يگانه راهي ست، براي گذارازوضعيت پيشا-مبارزاتي موجود که نظام سلطه بيش از پيش پايگاه ايدئولوژيک وکارخانه هنجارسازي هاي ويرانگرش را برآن بنا نهاده است.گرانيگاه زدايش انسان، تکثير سوژه هاي تحت انقياد؛ هم چنين تسريع در کشتار ردّپاهاي دير ياب انسانيت از دست رفته است. سرکوب فرايند تکثيردرعين کشتاريست، که از يک سو ترغيب به روزمرگي و از سوي ديگر تضمين بقاي وضع موجود با بر پا ساختن زندان وچوبه ي دار است.»
در ادامه اين بيانيه مي خوانيم:
«روزمرگي حتي کشتن را نيز دلپذير ساخته؛وزندان را به امري عادي وبه دور از ابهام وپرسش مبدل ساخته است . زندان وچوبه ي دارِروزمره شده تبديل به عرصه اي مي شوند، که طي فرايند به ابتذال کشانيدن و مستحيل گشتن آزاديخواهي در چارچوب مناسبات سلطه، امکان کنش براي رهايي را حتي غيرمتحمل تر نيز مي گرداند. اين همان نقطه ايست ،که ما در جهت ضديت با آن وادار به موضع گيري مي شويم. موضع ما فراتربردن زندان و چوبه دار از دريافتهايي ست ـ که متاثرازدستگاه ايدئولوژيک حاکم - تأسي بدانها رابراي حفظ "امنيت ملي"، "استقلال وتماميت ارضي "، "امنيت اجتماعي "و...ضروري مي داند. موضع ما انکار بزرگِ بازيهاي زباني اي از اين دست است؛ واثبات اينکه چنين بازيهاي زباني بخشي از همان تلاش پي گير براي بي محتوا ساختن کنش رهايي بخش و نيز توجيه سرکوب به عنوان يک پديده ي روزمره است. اتخاذ چنين موضعي هم چنين ما را به مرزبندي با شبه مبارزاتي مي کشاند، که حتي راديکالترين اشکال کنش براي آزادي اش را نيز به شويي تلويزيوني با ستارگاني ثابت!! تقليل داده است. از ديگر سو در زندان، جسم نه متعلق به زنداني، بلکه به دستگاهي براي شکنجه او مبدل مي گردد. جسم در چارچوب اين مناسبا ت پاره اي گوشت است، که محکوم به جاي گرفتن دراقمار استعاري مفهوم ايدئولوژيک "زندان" گرديده؛ و در فرايند به تعين درآوردن ايدئولوژي از راه نمايش جسم تسخير شده به زنداني و جامعه است، که زندان استمرارحيات دارد. زندان صرفا از راه بدن زدوده شده از "بدن" است، که به نمايش وگستراندن نظم نمادينش به جامعه مي پردازد. زندان جسم "زنداني شده" را حتي به درون مناسبات خصوصي جامعه نيز مي گستراند، تا بتواند از راه آن نظم خويش را حاکم گرداند؛ جسم پيش تر بايد از زنداني ربوده شده باشد؛ و اين مستلزم تسليم محض زنداني ست . هنگامي که زنداني تسليم شد ،جسمش همان "معصوميتي " را عَلَم مي کند، که جامعه براي خفظ وصيانت روزمرگي اش به آن احساس نياز مي کند.»
در بخش پاياني اين بيانيه آمده است:
«جسم" زنداني شده" وجسد اعدام گرديده در پاي چوبه ي داررساترين لحن وگفتارسرکوب اند، گفتاري که براي فراموش نشدن اش نيازمند آن است،که هر روز از راه جسم وجسد قربانيانش با جامعه سخن بگويد؛ واين همان روزمره شدن امر زندان واعدام است، که بايد زنداني آن را از جسم خويش بزدايد. زنداني مبارزه اش را از راه دوباره متعلق ساختن جسمش به خود مي آغازد؛ و آن گاه که بدن اش در نظم نمادين زندان به دالّي تهي مبدل شد. آن رابه گفتارآزادي پيوند داده است. امري که زندان را به معناي دقيق کلمه خالي از محتواي سرکوب گرانه اش مي نمايد. پذيرش روزمره شدن نمايش وبه گفتار در آمدن سلطه از راه جسم و جسد ما، پذيرش اين امر است، که سرکوب دقيقا در جسم ما صورت بندي شود، موضع ما انکار ونفي اين صورت بندي ست. برگزيدن" اعتصاب غذا" اقدامي ست ،براي باز پس گيري جسممان وفرا بردن اش از "زندان". اعتصاب غذاي مان صرفا تحمل نوعي گرسنگي نيست، پيوند دادن بدن به خواست رهايي ست. شرمگين ساختن اجتماعي ست، که ياد گرفته تا از راه جسم و اجساد زندانيان سياسي گفتار سرکوب را در خود دروني تر سازد؛ پس در ورطه ي روزمرگي هايش براي هميشه فراموش . هم چنين موضع ما در بر دارنده ي معناي ديگري ست، براي شرمگين ساختن سرکوب واين که نظم نمادين زندان به مثابه دستگاهي ايدئولوژيک، نظمي ابدي نيست؛ وجسم رها گشته زنداني، بنياد انسانيت زدوده اش را ازهم خواهد گسيخت. به رساترين لحن ممکن مخاطبان اعتصاب غذاي مان همچنين آناني اند، که آخرين دستاوردهاي "حقوق انسان" ابداعي اشان را نه موازي با رهايي بلکه با نشاني از فراموشي بنيادين انسان بر چهره پذيرفته؛ و در گوشه اي از جهان شان مرگ هميشگيش را در انتظارند.»
شايان ذکر است که هم اکنون در زندان شهرهاي مهاباد، سنندج، مريوان، کرمانشاه، اروميه، زندان گوهردشت کرج و زندان اوين، غير از زندانياني که از اعضا و هواداران احزاب کرد مخالف جمهوري اسلامي هستند و در اين اعتصاب غذاي سراسري شرکت دارند، دست کم سي و سه فعال سياسي و مدني نيز دربند هستند که همگي آنان به لحاظ جسمي و روحي رواني در وضعيت نامساعدي به سر مي برند.
از اين تعداد چهار تن به نام هاي فاطمه گفتاري، روناک صفارزاده، هانا عبدي و زينب بايزيدي از فعالان حوزه زنان و عضو کمپين يک ميليون امضا هستند. پنج تن معلم هستند که براي هر پنج نفر حکم اعدام صادر شده است. هفت تن نيز ازفعالان دانشجوئي هستند که براي يک تن از اين هفت دانشجو بنام حبيب الله لطيفي حکم اعدام صادر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر