دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۷

در زندان هاي مختلف آغاز شد

اعتصاب غذاي سراسري زندانيان کرد
فعالان سياسي و مدني کرد در زندان هاي سراسر کشور ديروز با انتشار اطلاعيه اي آغاز اعتصاب غذاي ‏سراسري خود را اعلام کردند. اين اعتصاب سراسري به دنبال آن آغاز مي شود که در داخل زندان ها فعالان ‏سياسي و مدني کرد تحت فشار هستند و در بيرون زندان نيز هر گونه فعاليت مسالمت جويانه فعالان کرد در ‏اعتراض به وضع موجودبا واکنش تند نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي روبرو مي شود. ضمن آنکه صدور هشت ‏حکم اعدام براي هشت تن از فعالان سياسي و مدني بر نگراني فعالان دربند وبلاتکليف افزوده است. ‏
متن اطلاعيه زندانيان سياسي و مدني کرد دربند ديروز با عنوان "خطاب به انسانيت" از سوي منابع خبري ‏کردي و کردي ـ فارسي انتشار يافت. اطلاعيه مذکور که امضاي بيشتر زندانيان در بند را پاي خود دارد، با ‏اشاره به اينکه "برگزيدن اعتصاب غذا را اقدامي براي بازپس گيري جسم مان و فراتر بردنش از زندان و ‏پيوند دادن آن با خواست رهايي مي دانيم" مي افزايد: "اين اعتصاب غذا را جهت شرمگين ساختن حاکميت ‏ومعطوف ساختن افکار عمومي به شرايط دشوار زندان آغاز کرده ايم." ‏ در بخش ديگري از اين اطلاعيه با اشاره به صدور حکم اعدام براي هشت تن از فعالان سياسي و مدني و ‏اعمال فشارهاي بيش از حد بر ساير فعالان دربند بلاتکليف، هدف از اين اعتصاب غذا در شش بند به شرح ‏زير اعلام شده است: ‏
‏1.‏ اعتراف حاکميت به هويت سياسي ومدني اين زندانيان و در پيش گرفتن رفتاري شرافتمندانه با آنان ‏‏ ‏2. تجديد نظر در اعدام دسته جمعي زندانيان وتوقف فوري اجراي احکام اعدام کليه زندانيان سياسي و ‏مدني ‏‏ ‏3. پايان دادن به شکنجه ،آزار ورفتارهاي غير انساني نسبت به کليه زندانيان ‏‏ ‏4. به تبعيض ميان زندانيان سياسي و مدني وهم چنين تبعيد آنان پايان داده شود؛و شرايط زندان بهبود يابد‏ ‏5. زندان هاي سراسر ايران بدون هيچ گونه محدوديتي تحت نظارت سازمانهاي حقوق بشري داخلي و ‏جهاني قرار گيرد‏ ‏6. دستگاه قضايي جمهوري اسلامي در جهت تحقق مباني مسلم حقوق بشر و رعايت اصل انصاف، مورد ‏اصلاحات اساسي قرار گيرد
به دنبال انتشار اين اطلاعيه در ساعت اوليه صبح ديروز، بعداز ظهر نيز سايت خبري "رينسانس نيوز" بيانيه ‏اي با عنوان "بيانيه شماره 1 ( انديشه، مواضع و اهدافمان)" منتشر کرد که در آن فعالان سياسي و دربند به ‏تشريح انديشه، مواضع و اهداف خود از اين اعتصاب غذاي سراسري پرداخته اند.‏
متن اين بيانيه به اين شرح است :‏
‏«سلطه و سرکوب صرفا ابزارهايي جهت تحکيم و تداوم حاکميت نبوده و نيستند، هدف نهايي اينان بر ساختن ‏موجودي فرو انساني ست، که انقياد را در هستي خود دروني ساخته؛ و سيطره ي سلطه گر را براي هميشه ‏پذيرا گشته است .هدف بنيادين سلطه محو انسان است ؛وسلطه گر درپي مردود ساختن تعين انسان حتي خود ‏را نيز به ورطه اي دون انساني کشانيده است. سرکوب نيروي محرکه ي فراموش گشتن وانقياد انسان و ‏پذيرش آن همان انسان زدايي خود خواسته است. خودشيفتگي سلطه در جايگاه پاد انديشه اي خود ابدي پندار، ‏وضعيت موجود را به عنوان آخرين وضعيت ممکن پيش رو قرار داده است. پرسش از ماهيت نظام سلطه، ‏پرسشي ست که حتي طرح آن نيز درکشاکش انبوه سازي ابتذال وتقدس زدايي مقدس مآبانه از مفهومي چون ‏‏"آزادي" بيش از هر زماني دور از دسترس به نظر مي آيد؛ اما امکان ناپذيري پرسش به همان ميزان که ‏بازنماي هژمون سلطه است، حتي بيشترمسخ مبارزه اي بنيادين براي گذارازآن است. مستحيل ساختن مبارزه ‏بخش جدايي ناپذيري از تاريخ سلطه بوده است ؛ودراين چارچوب صنعت توليد "آزادي"، "حقوق ‏بشر"و...صرفا بازنمايي هاي بنده نوازانه تري از آنند. بازنمايي هايي که در جهت تعويق رهايي جايگزين ‏روايت هاي کمتر مدرن گرديده اند. تلقين امکان ناپذيري کنش براي رهايي در چارچوب سيستم هايي ‏ايدئولوژيک حاکم ورقابت ميان اين سيستم ها براي پوشانيدن بيش از پيشِ بارِديگر انسان شدن، امروزهمان ‏نقطه يي ست، که نه فقط به وسيله ي نظر توسط عمل واقدام براي تحقق رهايي نيز بايد آن را به چالش طلبيد. ‏ايجاد چالشي از اين دست پيش درآمديست ،برروي افق هرکنشي که براي آزادي محقق مي شود؛ و يگانه ‏راهي ست، براي گذارازوضعيت پيشا-مبارزاتي موجود که نظام سلطه بيش از پيش پايگاه ايدئولوژيک ‏وکارخانه هنجارسازي هاي ويرانگرش را برآن بنا نهاده است.گرانيگاه زدايش انسان، تکثير سوژه هاي تحت ‏انقياد؛ هم چنين تسريع در کشتار ردّپاهاي دير ياب انسانيت از دست رفته است. سرکوب فرايند تکثيردرعين ‏کشتاريست، که از يک سو ترغيب به روزمرگي و از سوي ديگر تضمين بقاي وضع موجود با بر پا ساختن ‏زندان وچوبه ي دار است.»‏
در ادامه اين بيانيه مي خوانيم: ‏
‏«روزمرگي حتي کشتن را نيز دلپذير ساخته؛وزندان را به امري عادي وبه دور از ابهام وپرسش مبدل ساخته ‏است . زندان وچوبه ي دارِروزمره شده تبديل به عرصه اي مي شوند، که طي فرايند به ابتذال کشانيدن و ‏مستحيل گشتن آزاديخواهي در چارچوب مناسبات سلطه، امکان کنش براي رهايي را حتي غيرمتحمل تر نيز ‏مي گرداند. اين همان نقطه ايست ،که ما در جهت ضديت با آن وادار به موضع گيري مي شويم. موضع ما ‏فراتربردن زندان و چوبه دار از دريافتهايي ست ـ که متاثرازدستگاه ايدئولوژيک حاکم - تأسي بدانها رابراي ‏حفظ "امنيت ملي"، "استقلال وتماميت ارضي "، "امنيت اجتماعي "و...ضروري مي داند. موضع ما انکار ‏بزرگِ بازيهاي زباني اي از اين دست است؛ واثبات اينکه چنين بازيهاي زباني بخشي از همان تلاش پي گير ‏براي بي محتوا ساختن کنش رهايي بخش و نيز توجيه سرکوب به عنوان يک پديده ي روزمره است. اتخاذ ‏چنين موضعي هم چنين ما را به مرزبندي با شبه مبارزاتي مي کشاند، که حتي راديکالترين اشکال کنش براي ‏آزادي اش را نيز به شويي تلويزيوني با ستارگاني ثابت!! تقليل داده است. از ديگر سو در زندان، جسم نه ‏متعلق به زنداني، بلکه به دستگاهي براي شکنجه او مبدل مي گردد. جسم در چارچوب اين مناسبا ت پاره اي ‏گوشت است، که محکوم به جاي گرفتن دراقمار استعاري مفهوم ايدئولوژيک "زندان" گرديده؛ و در فرايند به ‏تعين درآوردن ايدئولوژي از راه نمايش جسم تسخير شده به زنداني و جامعه است، که زندان استمرارحيات ‏دارد. زندان صرفا از راه بدن زدوده شده از "بدن" است، که به نمايش وگستراندن نظم نمادينش به جامعه مي ‏پردازد. زندان جسم "زنداني شده" را حتي به درون مناسبات خصوصي جامعه نيز مي گستراند، تا بتواند از ‏راه آن نظم خويش را حاکم گرداند؛ جسم پيش تر بايد از زنداني ربوده شده باشد؛ و اين مستلزم تسليم محض ‏زنداني ست . هنگامي که زنداني تسليم شد ،جسمش همان "معصوميتي " را عَلَم مي کند، که جامعه براي خفظ ‏وصيانت روزمرگي اش به آن احساس نياز مي کند.»‏
در بخش پاياني اين بيانيه آمده است:‏
‏«جسم" زنداني شده" وجسد اعدام گرديده در پاي چوبه ي داررساترين لحن وگفتارسرکوب اند، گفتاري که ‏براي فراموش نشدن اش نيازمند آن است،که هر روز از راه جسم وجسد قربانيانش با جامعه سخن بگويد؛ واين ‏همان روزمره شدن امر زندان واعدام است، که بايد زنداني آن را از جسم خويش بزدايد. زنداني مبارزه اش را ‏از راه دوباره متعلق ساختن جسمش به خود مي آغازد؛ و آن گاه که بدن اش در نظم نمادين زندان به دالّي تهي ‏مبدل شد. آن رابه گفتارآزادي پيوند داده است. امري که زندان را به معناي دقيق کلمه خالي از محتواي ‏سرکوب گرانه اش مي نمايد. پذيرش روزمره شدن نمايش وبه گفتار در آمدن سلطه از راه جسم و جسد ما، ‏پذيرش اين امر است، که سرکوب دقيقا در جسم ما صورت بندي شود، موضع ما انکار ونفي اين صورت ‏بندي ست. برگزيدن" اعتصاب غذا" اقدامي ست ،براي باز پس گيري جسممان وفرا بردن اش از "زندان". ‏اعتصاب غذاي مان صرفا تحمل نوعي گرسنگي نيست، پيوند دادن بدن به خواست رهايي ست. شرمگين ‏ساختن اجتماعي ست، که ياد گرفته تا از راه جسم و اجساد زندانيان سياسي گفتار سرکوب را در خود دروني ‏تر سازد؛ پس در ورطه ي روزمرگي هايش براي هميشه فراموش . هم چنين موضع ما در بر دارنده ي معناي ‏ديگري ست، براي شرمگين ساختن سرکوب واين که نظم نمادين زندان به مثابه دستگاهي ايدئولوژيک، نظمي ‏ابدي نيست؛ وجسم رها گشته زنداني، بنياد انسانيت زدوده اش را ازهم خواهد گسيخت. به رساترين لحن ممکن ‏مخاطبان اعتصاب غذاي مان همچنين آناني اند، که آخرين دستاوردهاي "حقوق انسان" ابداعي اشان را نه ‏موازي با رهايي بلکه با نشاني از فراموشي بنيادين انسان بر چهره پذيرفته؛ و در گوشه اي از جهان شان ‏مرگ هميشگيش را در انتظارند.»‏
شايان ذکر است که هم اکنون در زندان شهرهاي مهاباد، سنندج، مريوان، کرمانشاه، اروميه، زندان ‏گوهردشت کرج و زندان اوين، غير از زندانياني که از اعضا و هواداران احزاب کرد مخالف جمهوري ‏اسلامي هستند و در اين اعتصاب غذاي سراسري شرکت دارند، دست کم سي و سه فعال سياسي و مدني نيز ‏دربند هستند که همگي آنان به لحاظ جسمي و روحي رواني در وضعيت نامساعدي به سر مي برند.‏
‏ از اين تعداد چهار تن به نام هاي فاطمه گفتاري، روناک صفارزاده، هانا عبدي و زينب بايزيدي از فعالان ‏حوزه زنان و عضو کمپين يک ميليون امضا هستند. پنج تن معلم هستند که براي هر پنج نفر حکم اعدام صادر ‏شده است. هفت تن نيز ازفعالان دانشجوئي هستند که براي يک تن از اين هفت دانشجو بنام حبيب الله لطيفي ‏حکم اعدام صادر شده است.‏

هیچ نظری موجود نیست: