گزارش امروز من در روزآنلاین
در حالي هفته اول سال تحصيلي جديد به پايان رسيدکه جامعه فرهنگي کشور و به ويژه معلمان در شرايط کاري دشواري قرار گرفته اند. آخرين اخبار مربوط به وضعيت معلمان بازداشت شده، ادامه محاکمات و تازه ترين برخوردهاي امنيتي و قضائي با معلمان و هچنين اقدامات اخير حراست آموزش و پرورش ها، فضاي نگران کننده اي بر آموزش و پرورش کشور حکفرما کرده است. همزمان، کانون صنفي معلمان ايران با صدور بيانيه اي از فرهنگيان خواسته با امضاي طومارها وارسال آن به مجلس، برخواست خودمبني براجراي لايحه مديريت خدمات کشوري و رفع مشکل فعالان صنفي تأکيد نمايند.
مشکلات معيشتي، فشارهاي کاري و مشکلات موجود در نظام آموزشي کشور، درکنار برخوردهاي نگران کننده حراست هاي مستقر در آموزش و پرورش، موج جديد اعمال فشارها و تهديدها از جانب نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي و نهايتا عملکرد دستگاه قضائي در قبال معلمان، اين نگراني را در ميان آنان به وجود آورده که تصفيه معلمان در سطوح مختلف به بهانه هاي عقيدتي، سياسي، قومي و مذهبي به اجرا در آيد.
به گزارش سايت خبري تحليلي خور نيوز، هفته گذشته وزارت آموزش و پرورش استان آذربايجان غربي در اقدامي کم سابقه در شهرستان مهاباد و حومه آن حدود 45 معلم بومي را يکجا اخراج کرد. از اين تعداد تنها 7 تن در مدارس داخلي شهر مهاباد تدرس مي کردند، 38 معلم ديگر در مدارس روستاها مشغول به تدريس بودند؛ 34 تن از کل اخراج شدگان را ميز معلمين زن تشکيل مي دهند.
اين گزارش مي افزايد وزارت آموزش و پروش با ارسال حکمي به هر يک از معلمين اخراج شده به آنان اعلام کرده اين وزارتخانه ديگر به آنها احتياجي ندارد. اين حکم در حالي به آنان اعلام شده که بلافاصله بعد از اخراج اين تعداد، وزارت آموزش و پرورش همين تعداد معلم را از ميان سربازمعلم ها و معلمن غير بومي به خدمت گرفته است.
از سوي ديگر پيش از اين حراست اداره آموزش و پرورش شهرستان بانه، لقمان صداقت يکي از معليمن اين شهررا، به اتهام رعايت نکردن شئونات اسلامي و ضديت با اسلام اخراج کرده بود.
در سنندج گفته مي شود که فرزاد کمانگر، يکي از معلميني که بيش از يک سال از بازداشت او به اتهام فعاليت هاي سياسي و مدني مي گذرد، در اثر شکنجه هاي شديد جسمي و روحي در وضعيت وخيمي بسر مي برد.
حسن رجبي و هوشنگ نجف آبادي دو معلم مشهدي نيز دو روز قبل از آغاز سال تحصيلي و هادي لطفي يک روز بعد از آنها در شعبه 6 دادگاه انقلاب مشهد به اتهام "اقدام عليه امنيت ملي" محاکمه شدند.
در ادامه برخوردها و محاکمات هفته گذشته، بنابه گزارش سايت نوروز روز چهارشنبه در همدان دومين جلسه رسيدگي به پرونده 9 تن از اعضاي کانون صنفي معلمان اين شهر در شعبه 106 دادگاه انقلاب برگزار شد.
بر اساس اين گزارش نوروز نادر قديمي، يوسف رفاهيت، يوسف زارعي، علي صادقي، هادي غلامي، جلال نادري، علي نجفي، مجيد فروزانفر و محمود جليليان دربرابر اتهاماتي همچون "تشويش اذهان عمومي"، "صدور اطلاعيه و برگزاري تجمعات غيرقانوني" با استناد به اصل 27 قانون اساسي در برابر قاضي پرونده از خود دفاع کردند و يادآور شدند که کانون صنفي معلمان همدان يک تشکل شناسنامه دار و داراي مجوز قانوني است.
گزارش نوروز مي افزايد: "اين 9 معلم از جمله 45 معلميني بودند که 18 فروردين سال جاري در محل دفتر کانون همدان هنگام برگزاري جلسه دعا دستگير شدند. افراد دستگير شده از دو تا ده روز در بازداشت به سربردند و با قيد کفالت و قرار وثيقه موقتا آزاد شدند. برخي از اين 9 نفر از هيات هاي رسيدگي به تخلفات اداري هم احکام تنبيهي دريافت کرده بودند.
تاکنون يوسف زارعي به 36 ماه تبعيد به ايلام، نادر قديمي به 60 ماه تبعيد به خراسان شمالي، هادي غلامي به 12 ماه انفصال از خدمت و يوسف رفاهيت به تقليل دو گروه شغلي محکوم شده اند. در کنار مجازات فعالان صنفي طي روزهاي گذشته براي بيش از 700 تن از معلمان عادي که در جريان اعتراضات صنفي شناسائي شده اند حکم کسر حقوق از 10 تا 200 هزار تومان صادر شده است".
در اين گزارش همچنين آمده است: "چند تن از معلمين زن نيز مشمول مجازات هاي اداري قرار گرفته اند که از جمله آنها قلندري، مرادي، حکمتي و احمدوند را مي توان ذکر کرد".
اين در حال است که بسياري از معلمان انتظار داشتند با توجه به آغاز سال تحصيلي جديد و تبليغات وسيع مقامات دولتي در خصوص مهرورزي و نيز تقارن اين ايام با ماه مبارک رمضان جريان تعقيب و مجازات معلمان با عناويني نظير اقدام عليه امنيت و... متوقف شود.
بيانيه کانون صنفي معلمان ايرانهمزمان با برخوردهاي فوق، کانون صنفي معلمان ايران با صدور بيانيه اي خواستار همبستگي فرهنگيان در مقابله با فشارهاي وارد شده بر اين صنف و نيز لايحه مديريت خدمات کشوري شده است.
در ابتداي اين بيانيه خطاب به معلمان يادآوري شده: "پي¬گيري¬ها و فعاليت¬هاي تشکل¬هاي صنفي معلمان با پشتيباني شما عزيزان منجر به ارائه لايحه مديريت خدمات کشوري (نظام هماهنگ پرداخت) از سوي دولت سابق به مجلس شوراي اسلامي شد، و مجلس هفتم در اولين روز کاري خود با «الزام دولت به تصويب کليات اين لايحه آن را افتخار مجلس هفتم ناميد و تحقق همه وعده¬ها و پاسخ به همه خواسته¬هاي بر حق فرهنگيان را منوط به اجراي اين لايحه نمود.» اما با گذشت بيش از سه سال از تصويب کليات اين لايحه به دليل ايرادات متعدد شوراي نگهبان و همچنين مخالفت و مقاومت شديد دولت در برابر اجراي آن عملاً اين لايحه از دستور کار مجلس و دولت خارج گرديد، و اميدهاي فراواني که به ويژه براي فرهنگيان ايجاد شده بود، همگي نقش بر آب شد."
بيانيه افزوده: "در همين مقطع (ماه¬هاي دي تا اسفند 85) تشکل¬هاي صنفي فرهنگيان تحت عنوان شوراي هماهنگي تشکل¬هاي صنفي که از اتحاد کانون¬هاي صنفي معلمان سراسر کشور شکل گرفته است. در پاسخ به خواست عمومي فرهنگيان تجمع آرامي را در مقابل مجلس شوراي اسلامي و به منظور تأکيد بر خواست فرهنگيان بر اجراي بدون قيد و شرط لايحه مديريت برگزار نمودند، که حضور چندين هزار نفراز فرهنگيان در تجمعات خود جوش بعدي گواه روشني بر خواست قلبي و اراده جمعي معلمان براي پي¬گيري اين لايحه بود. تجمعاتي که هر بار با متانت کامل آغاز و بدون هيچگونه برخورد و مسأله¬اي پايان مي¬يافت، و نظم و همدلي فرهنگيان مي¬توانست، الگوي مناسبي از مردمسالاري را در نظام جمهوري اسلامي ايران به نمايش بگذارد، و جا داشت که مسئولين محترم با پاسخ به موقع و منطقي، به اين تجمعات آرام پايان داده و لبخند رضايت را بر لب¬هاي مردان و زنان حاضر در مقابل مجلس بنشانند."
کانون صنفي خاطرنشان کرده: "اما با تصميمات نسنجيده و غيرمنطقي که از 23 اسفند آغاز شد عملاً کام همکاران فرهنگي و مردمي که شاهد و پي¬گير اين ماجرا بودند، تلخ و بدخواهاني که به دنبال ايجاد شکاف در صفوف ملت هستند شادکام شدند. بازداشت صدها معلم در 23 اسفند و فرستادن آن¬ها به سلول¬هاي انفرادي، ضرب و شتم معلمان در مقابل مجلس و وزارت آموزش و پرورش و در انظار عمومي، صدور احکام آماده به خدمت براي صدها معلم دلسوز، صدور احکام تبعيد براي فعالان صنفي، اخراج و بازنشستگي اجباري برخي از فعالان، احضار و برگزاري دادگاههاي تخلفات وانقلاب براي ده¬ها فعال صنفي به ويژه اعضاي هيئت مديره تشکل¬هاي صنفي در سراسر کشور و در انتها لغو مجوز فعاليت برخي از تشکل¬ها از جمله اقداماتي بود که به منظور سرکوب حرکت حق¬طلبانه معلمان ايران صورت گرفت، و اگر نبود پي¬گيري و حمايت شما همکاران ارجمند قطعاً ادامه راه براي تشکل¬هاي صنفي و نمايندگان شما در اين تشکل¬ها غيرممکن مي¬شد."
کانون صنفي معلمان در ادامه تصريح نموده: "پس از حوادث اسفند سال 85 کانون صنفي معلمان ايران در پيوند با ساير نهادهاي مدني مستقل، تلاش¬هاي ارزنده¬اي در دفاع از حقوق معلمان نموده، و با حضور در اتحاديه جهاني معلمان سعي در نهادينه کردن فعاليت¬هاي خود از طريق عضويت در مجامع بين¬المللي داشته است. در اين راستا نماينده کانون صنفي معلمان ايران به دعوت اين اتحاديه در پنجمين کنگره جهاني اتحاديه معلمان سراسر جهان که بيش از 50 ميليون معلم عضويت آن را پذيرفته¬اند شرکت نموده و به اين وسيله زمينه عضويت دائمي معلمان ايران را در اين اتحاديه فراهم نموده است، که قطعاً در آينده شاهد دستاوردهاي ارزنده اين حضور بين¬المللي خواهيم بود. همچنين اسقامت و پايداري تشکلها ي صنفي و شماهمکاران آگاه در سراسر کشورنتايج مفيد و غيرقابل انکاري داشته است، که ناديده گرفتن آن¬ها حاصلي جز ايجاد يأس و بي¬تفاوتي نخواهد داشت. افزايش نسبي حقوق معلمان، افزايش سقف ارتقاء شغلي، افزايش هر چند اندک عائله¬مندي بازنشستگان و فوق¬العاده سختي شرايط کار، اعطاي همزمان ارتقاي شغلي و همترازي به دارندگان مدارک کارشناسي ارشد و بالاتر و... بخشي از دستاوردهاي حرکت صنفي معلمان بوده است."
بيانيه کانون صنفي سپس آورده: "با توجه به اصول فوق توهين و ضرب و شتم معلمان در کنار خانه ملت و بازداشت آنان در مقابل ديدگان مردم، صدور احکام تبعيد و اخراج و انفصال، ممنوعيت افراد براي عضويت در کانون¬هاي صنفي معلمان و جلوگيري از تجمعات و همايش¬هاي معلماني که سلاحي جز قلم و ايمان ندارند، چه توجيهي دارد؟ کدام اصل قانون اساسي يا قانون حقوق شهروندي اجازه مي¬دهد، که معلمان رادرزندان¬هاي انفرادي و با چشم¬بند، بدون دسترسي به وکيل مورد بازجويي قراردهند؟ براساس کدام منطق شرعي يا حقوقي بعضي¬ها به خود اجازه دادند، تا در پاسخ به خواسته¬هاي بر حق کساني که با آرامش تمام نسبت به وضعيت نامناسب حقوقي خود اعتراض نموده¬اند ازخشونت استفاده نمايند؟"
بيانيه، سپس با ذکر اين که "ضمن اعتراض شديد به روند موجود، اميدواريم مسئولان محترم کشور در آغازسال تحصيلي بالغوهمه احکام صادرشده، براي معلمان، راه تعامل وگفتگورابارديگرباز نمايند" پيشنهاد کرده: "کانون صنفي معلمان ايران حق خود مي داند، که به مناسبت 13 مهر (5 اکتبر) روز جهاني معلم مراسمي ويژه همگام وهمسوباسايرمعلمان جهان برگزارنمايد. لذا از مسئولان محترم در وزرات کشور، وزارت آموزش و پرورش و استانداري¬ها تقاضا مي¬شود به اين حق قانوني فرهنگيان احترام گذاشته و تمهيدات لازم را براي برگزاري مراسم اين روز فراهم نمايند."
کانون صنفي در انتها تاکيد کرده: "از کليه معلمان درسراسرکشورانتظار داريم که درروزپنج¬شنبه مورخه ي ۱۲/مهرماه/۱۳۸۶ ازساعت ۱۰تا۱۲ در نوبت صبح و۱۵تا۱۷ در نوبت عصر نخستين جلسه ي شوراي هماهنگ معلمان مدارس سراسر کشور را تحت عنوان زنگ همبستگي معلمان برگزار نمايند وضمن تبادل نظرپيرامون مسائل آموزشي، تربيتي وصنفي معلمان با امضاي طومارها وارسال آن به مجلس شوراي اسلامي، برخواست خودمبني براجراي لايحه مديريت خدمات کشوري و رفع مشکل فعالان صنفي تأکيد نمايند."
شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۶
چهارشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۶
جنگل های کردستان در شرف نابودی
گزارش امروز من در روزآنلاین
بيش از شش هفته از وقوع آتش سوزي هاي مداوم اما پراکنده در جنگل هاي استان کردستان مي گذرد. بر اساس آخرين اخبار و گزارشات منتشر شده در اين باره تاکنون بيش از 2500 هکتار از جنگل ها و مراتع اين استان طعمه حريق شده و در حالي که روزبروز بر وسعت اين آتش سوزي افزوده مي شود، هنوز هيچ اقدامي براي مهار و خاموشي آتش آنجام نگرفته است.
چنين اتفاقي سال گذشته نيز 2000 هکتار از جنگل هاي اين استان را در شعله هاي آتش سوزاند و به خاک سياه نشاند، اما آب از آب تکان نخورد. بروز چنين حادثه تاسف آوري و بي تفاوتي نهادها و سازمان هاي دولتي نسبت به آن موجب نگراني شديد نهادهاي مدني و فعالان محيط زيست درغرب کشور است.
براساس گزارش آژانس خبري موکريان تاکنون بخش هاي وسيعي از مراتع و منابع طبيعي استان کردستان از جمله در اطراف شهرهاي سنندج، مريوان و کامياران که کوه آبيدر سنندج، کوه کيلک مسير سنندج ـ کاميارن، مناطق جنگلي ره شه ده، عصر آباد و گماره لنگ مريوان و سه راه حزب الله سرو آباد را دربر مي گيرد، در آتش سوخته اند. در اين گزارش مدير کل منابع طبيعي استان کردستان با ابراز تاسف از اعلام اين خبر، دليل وقوع آتش سوزي ها را سهل انگاري شهروندان، گرمي هوا و پوشش خاص گياهي منطقه،عنوان مي کند.
در ادامه اين گزارش همچنين مدير کل حفاظت محيط زيست استان کردستان مي گويد: "گونه هاي گياهي زيست محيطي استان در جهان بي نظير است، اما بيهوده در حال نابودي است. در اثر اين آتش سوزي ها بهترين اراضي جنگلي [بلوط سوزني برگ ] استان نابود شده است."
طي هفته هاي گذشته از سوي فعالان حفظ محيط زيست و فعالان مدني و دانشجوئي تلاش هاي زيادي به عمل آمده تا مقامات استاني و کشوري، اقداماتي فوري براي مهار و خاموشي آتش سوزي ها انجام دهند، با اين حال تاکنون نه تنها هيج اقدامي صورت نگرفته بلکه حتي به خبرنگاران و عکاسان خبرگزاري ها هم اجازه حضور در مناطق آتش گرفته را نداده اند.
چنين امري علاوه بر اينکه بر نگراني هاي شهروندان و نهادهاي مدني استان کردستان افزوده است، موجب شده که با توجه به فعاليت هاي نظامي يکي از احزاب کرد [پژاک] و همچنين پياده کردن طرح هاي امنيتي نيروهاي سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي براي مقابله با نيروهاي اين حزب، مساله تاحدودي در بين مردم احزاب و سازمان هاي مدني، شکلي مشکوک به خود بگيرد.
هفته گذشته نهاد هاي مدني در شهرستان مريوان با انتشار بيانيه اي مشترک ضمن ابراز نگراني شديد نسبت به گسترش دامنه آتش سوزي ها، به مسولان دولتي هشدار دادند و از آنان خواستند در خصوص اين حادثه تاسف بار به وظيفه قانوني خود عمل کنند.
در قسمت هائي از اين بيانيه آمده است: "طبيعت ميراث گذشته نيست، بلکه امانت آينده است. طبيعت زيباي استان کردستان به دلايل متفاوتي که آتش يکي از اين دلايل است در حال نابودي مي باشد. طبق آمارهاي منابع طبيعي استان کردستان آتش بزرگترين و پرخطر ترين دليل نابودي جنگل هاي زاگروس و غرب ايران و به ويژه شهرستان مريوان است. بنا به آمار اداره منابع طبيعي اين شهرستان سال گذشته تنها در جنگل هاي اين شهرستان 47 مورد آتش سوزي روداده است که در کل ميزان 9469275100 ريال خسارات درپي داشته است."
در بخش ديگري از بيانيه آمده است: "دلايلي همچون تبدل جنگل به باغ، اختصاص دادن زمين ها جنگل به کشت و صنعت، بي احتياطي شهروندان، منازعات طايفه اي و ازهمه مهمتر اقدامات امنيتي نيروهاي انتظامي موجب پيش آمدن چنين حادثه اي شده است. تاکنون 2500 هکتار از اين جنگل ها در آتش سوخته است اما با اين حال هنوز هيچ اقدامي از جانب دولت براي مهار آتش صورت نگرفته است. اين درحالي است که بنابه اصل پنجاه قانون اساسي ايران در چنين شرايط بايد تمامي ارگان هاي نظامي نيز براي جلوگيري بيشتر از خسارات و تلفات وارد عمل شوند."قسمت پاياني اين بيانيه خطاب به مسولان امر مي گويد: "به دليل نبود بودجه و امکانات لازم، اداره منابع طبيعي اين شهرستان تاکنون نتوانسته است مانع گسترش و مهار اين آتش سوزي ها شود. عدم شناخت محيط زيست، عدم شناخت فوائد جنگل ها و همچنين بي توجهي جامعه سبب اصلي از بين رفتن منابع طبيعي ملي هستند. اميدواريم که مسولان امر به اين فاجعه زيست محيطي توجهات لازم را داشته باشند تا ديگر شاهد وقوع چنين فجايع تاسف آور طبيعي نباشيم در کشور نباشيم."
بيش از شش هفته از وقوع آتش سوزي هاي مداوم اما پراکنده در جنگل هاي استان کردستان مي گذرد. بر اساس آخرين اخبار و گزارشات منتشر شده در اين باره تاکنون بيش از 2500 هکتار از جنگل ها و مراتع اين استان طعمه حريق شده و در حالي که روزبروز بر وسعت اين آتش سوزي افزوده مي شود، هنوز هيچ اقدامي براي مهار و خاموشي آتش آنجام نگرفته است.
چنين اتفاقي سال گذشته نيز 2000 هکتار از جنگل هاي اين استان را در شعله هاي آتش سوزاند و به خاک سياه نشاند، اما آب از آب تکان نخورد. بروز چنين حادثه تاسف آوري و بي تفاوتي نهادها و سازمان هاي دولتي نسبت به آن موجب نگراني شديد نهادهاي مدني و فعالان محيط زيست درغرب کشور است.
براساس گزارش آژانس خبري موکريان تاکنون بخش هاي وسيعي از مراتع و منابع طبيعي استان کردستان از جمله در اطراف شهرهاي سنندج، مريوان و کامياران که کوه آبيدر سنندج، کوه کيلک مسير سنندج ـ کاميارن، مناطق جنگلي ره شه ده، عصر آباد و گماره لنگ مريوان و سه راه حزب الله سرو آباد را دربر مي گيرد، در آتش سوخته اند. در اين گزارش مدير کل منابع طبيعي استان کردستان با ابراز تاسف از اعلام اين خبر، دليل وقوع آتش سوزي ها را سهل انگاري شهروندان، گرمي هوا و پوشش خاص گياهي منطقه،عنوان مي کند.
در ادامه اين گزارش همچنين مدير کل حفاظت محيط زيست استان کردستان مي گويد: "گونه هاي گياهي زيست محيطي استان در جهان بي نظير است، اما بيهوده در حال نابودي است. در اثر اين آتش سوزي ها بهترين اراضي جنگلي [بلوط سوزني برگ ] استان نابود شده است."
طي هفته هاي گذشته از سوي فعالان حفظ محيط زيست و فعالان مدني و دانشجوئي تلاش هاي زيادي به عمل آمده تا مقامات استاني و کشوري، اقداماتي فوري براي مهار و خاموشي آتش سوزي ها انجام دهند، با اين حال تاکنون نه تنها هيج اقدامي صورت نگرفته بلکه حتي به خبرنگاران و عکاسان خبرگزاري ها هم اجازه حضور در مناطق آتش گرفته را نداده اند.
چنين امري علاوه بر اينکه بر نگراني هاي شهروندان و نهادهاي مدني استان کردستان افزوده است، موجب شده که با توجه به فعاليت هاي نظامي يکي از احزاب کرد [پژاک] و همچنين پياده کردن طرح هاي امنيتي نيروهاي سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي براي مقابله با نيروهاي اين حزب، مساله تاحدودي در بين مردم احزاب و سازمان هاي مدني، شکلي مشکوک به خود بگيرد.
هفته گذشته نهاد هاي مدني در شهرستان مريوان با انتشار بيانيه اي مشترک ضمن ابراز نگراني شديد نسبت به گسترش دامنه آتش سوزي ها، به مسولان دولتي هشدار دادند و از آنان خواستند در خصوص اين حادثه تاسف بار به وظيفه قانوني خود عمل کنند.
در قسمت هائي از اين بيانيه آمده است: "طبيعت ميراث گذشته نيست، بلکه امانت آينده است. طبيعت زيباي استان کردستان به دلايل متفاوتي که آتش يکي از اين دلايل است در حال نابودي مي باشد. طبق آمارهاي منابع طبيعي استان کردستان آتش بزرگترين و پرخطر ترين دليل نابودي جنگل هاي زاگروس و غرب ايران و به ويژه شهرستان مريوان است. بنا به آمار اداره منابع طبيعي اين شهرستان سال گذشته تنها در جنگل هاي اين شهرستان 47 مورد آتش سوزي روداده است که در کل ميزان 9469275100 ريال خسارات درپي داشته است."
در بخش ديگري از بيانيه آمده است: "دلايلي همچون تبدل جنگل به باغ، اختصاص دادن زمين ها جنگل به کشت و صنعت، بي احتياطي شهروندان، منازعات طايفه اي و ازهمه مهمتر اقدامات امنيتي نيروهاي انتظامي موجب پيش آمدن چنين حادثه اي شده است. تاکنون 2500 هکتار از اين جنگل ها در آتش سوخته است اما با اين حال هنوز هيچ اقدامي از جانب دولت براي مهار آتش صورت نگرفته است. اين درحالي است که بنابه اصل پنجاه قانون اساسي ايران در چنين شرايط بايد تمامي ارگان هاي نظامي نيز براي جلوگيري بيشتر از خسارات و تلفات وارد عمل شوند."قسمت پاياني اين بيانيه خطاب به مسولان امر مي گويد: "به دليل نبود بودجه و امکانات لازم، اداره منابع طبيعي اين شهرستان تاکنون نتوانسته است مانع گسترش و مهار اين آتش سوزي ها شود. عدم شناخت محيط زيست، عدم شناخت فوائد جنگل ها و همچنين بي توجهي جامعه سبب اصلي از بين رفتن منابع طبيعي ملي هستند. اميدواريم که مسولان امر به اين فاجعه زيست محيطي توجهات لازم را داشته باشند تا ديگر شاهد وقوع چنين فجايع تاسف آور طبيعي نباشيم در کشور نباشيم."
دوشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۶
بازرگان يا از فرماندهان سپاه؟
گزارش امروز من در روزآنلاین
راس ساعت چهار و سي دقيقه صبح روز پنج شنبه نيروهاي آمريکائي در هتل پالاس سليمانيه در شمال عراق، چند تن ازاعضاي يک هيات بازرگاني ايران را که به دعوت رسمي مقامات بازرگاني اقليم کردستان وارد شمال عراق شده بودند دستگير و به مکان نامعلومي منتقل کردند. اين دومين اقدام مهم نيروهاي آمريکائي عليه تبعه هاي ايراني در اقليم کردستان است؛ به همين علت مقامات ايراني اين بار علاوه بر واکنش تند نسبت به آن، حکومت اقليم کردستان را تهديد به بستن مرزهاي خود کرده اند.
هر چند منابع خبري در شمال عراق تعداد دستگير شدگان روز پنج شنبه در سليمانيه را 12 نفر اعلام کرده اند، اما مقامات محلي در اظهارت خود پيرامون اين حادثه تنها به دستگيري دو نفر اشاره دارند و تنها به ذکر نام يکي از اين دو نفر اکتفا مي کنند. يک مقام مسئول کرد در اين مورد مي گويد: "نيروهاي آمريکائي بدون هماهنگي با نهادهاي امنيتي حکومت اقليم کردستان دست به چنين اقدامي زده اند. اين هيات به دعوت رسمي مقامات بازرگاني اقليم کردستان از استان کرمانشاه به اينجا آمده بودند و دستگيري اعضاي اين هيات کاملا غير قانوني است." وي در ادامه مي افزايد: "آقاي فرهادي، معاون عقيدتي ـ سياسي استاندار کرمانشاه يکي از دستگير شدگان است که عدم آزادي او مي تواند به مناسبات اقتصادي و بازرگاني حکومت اقليم با جمهوري اسلامي صدمه بزند که در اين صورت بازارهاي کردستان عراق با افت اقتصادي روبرو خواهند شد."
اما يک روز بعد مقامات رسمي اقليم کردستان و مقامات ايراني در اظهارات متفاوت خود در خصوص اين مساله تنها به دستگيري بازرگاني اشاره کردند که هيات بازرگاني استان کرمانشاه را در اين سفر همراهي مي کرده است. در همين حال رئيس اتاق بازرگاني اقليم کردستان هم اعلام کرد دستگير شدگان هتل پالاس جزو هياتي نبوده اند که وي با آنها در زمينه هاي بازرگاني ملاقات و مذاکره داشته است.
از سوي ديگر مقامات جمهوري اسلامي در اظهارات خود در چند روز گذشته ضمن اينکه تنها به دستگيري يک نفر به نام "فرهادي" اشاره مي کنند، بر بازرگان بودن نامبرده پافشاري و تاکيد کرده اند در صورت عدم آزادي بازرگان دستگير شده توسط آمريکائي ها، مناسبات بازرگاني و اقتصادي خود با اقليم کردستان را محدود و يا حتي به کلي قطع خواهند کرد.
استاندار کرمانشاه در گفتگو با خبرگزاري فارس در اين موردمي گويد: "اگر ظرف بيست و چهار ساعت آينده فرهادي آزاد نشود در تمام روابط موجود اقتصادي استان کرمانشاه با شمال عراق تجديد نظر خواهد شد و تا اطلاع ثانوي هر گونه واردات و صادرات به تعويق خواهد افتاد."
سفارت ايران در بغداد نيز با ارسال يادداشتي اعتراض آميز به وزارت خارجه عراق، خواهان آزادي فوري شخص دستگير شده در سليمانيه شده و تاکيد کرده شخص دستگير شده بازرگان و مسئول دفتر تبادل مرزي استان کرمانشاه با اقليم کردستان است که به دعوت رسمي مقام هاي بازرگاني شمال عراق همراه با يک هيات رسمي بازرگاني به شمال عراق رفته است. سخنگوي وزارت خارجه نيز اعلام کرده دستگيري رئيس دفتر مبادلات مرزي استان کرمانشاه، نقض آشکار موافقت نامه هاي بين المللي است که با هدف خدشه دار کردن روابط ايران و عراق انجام گرفته است.
در همين حال دفتر اطلاع رساني حکومت اقليم کردستان در اطلاعيه رسمي خود در اين باره مي نويسد: "افراد دستگير شده در هتل پالاس سليمانيه بازرگان بوده و بنا به دعوت رسمي استاندار سليمانيه و با اطلاع کامل نماينده حکومت اقليم کردستان در تهران و با هدف گفتگو در باره حل مشکل سوخت، افزايش تبادلات مرزي و بررسي دلايل شيوع بيماري وبا به سليمانيه سفر کرده بودند."
ارتش آمريکا در عراق اما بلافاصله بعد از دستگيري فرهادي و چندتن ديگر در سليمانيه با انتشار اطلاعيه اي اعلام کرد: "شخص دستگير شده [فرهادي] بازرگان نبوده بلکه يکي از افسران سپاه پاسداران مي باشد که در فعاليت هاي تروريستي درعراق دست داشته است". همچنين سخنگوي ارتش آمريکا در بغداد به خبرگزاري ها گفت: "بر خلاف ادعاي هاي جمهوري اسلامي هيچ بازرگاني دستگير نشده است. شخصي که ما دستگير کرده ايم از مدت ها قبل به دنبال او بوديم و نيروهاي ما توانستند با استفاده از عکس هايي که از افسران سپاه پاسداران در اختيار داشتند، شخص نامبرده را شناسائي و دستگير کنند".
وي در ادامه صحبت هاي خود افزود: "فعلاعکس و مدارکي را که نشان مي دهد «فرهادي» همان افسر مورد نظر ماست که در اقدات تروريستي در عراق دست داشته است، به دلايل امنيتي نمي توانيم در اختيار رسانه ها قرار دهيم و فعلا فقط مي توانم بگويم فرهادي، بازرگان نيست."
اما سرانجام بعد از واکنش ها تند مقامات ايراني، جلال طالباني بالاترين مقام کرد عراقي در نامه اي به مقامات آمريکائي درعراق خواهان آزادي فوري و بي قيد وشرط فرد دستگير شده در سليمانيه شد. طالباني در نامه خود به شکلي واضح به تهديدات جمهوري اسلامي عليه حکومت اقليم کردستان اشاره مي کند: "شهروند دستگير شده ايراني در سليمانيه در راستاي منافع اقليم کردستان و همچنين به خاطر روابط ايران وعراق بايدهر چه زودتر آزاد شود". رئيس جمهور عراق همچنين به اقدام نيروهاي آمريکايي در بازداشت مهمانان رسمي که به طور خودسرانه و بدون هماهنگي با دولت اقليم کردستان صورت گرفته اعتراض و چنين اقداماتي را خارج از حدود و اختيارات توصيف کرده است.
نامه اعتراض آميز رئيس جمهور عراق در ادامه تصريح کرده است که سفر هيات ايراني مذکور با اطلاع دولتهاي مرکزي و اقليم کردستان به منظور تقويت مناسبات بازرگاني بوده است.در اين نامه از "فرهادي" به عنوان شخصيتي غير نظامي نام برده شده است.
به هر حال تنها دو روز بعد از اين ماجرا، سپاه پاسداران توپ باران مناطق کردنشين در شمال عراق را از سر گرفت و سه روز بعد از آن فرمانده سابق سپاه پاسداران ضمن تائيد از سرگيري توپ باران مناطق مرزي شمال عراق، گفت مقامات اقليم کردستان درعراق به خواسته هاي ايران توجه نمي کنند.
راس ساعت چهار و سي دقيقه صبح روز پنج شنبه نيروهاي آمريکائي در هتل پالاس سليمانيه در شمال عراق، چند تن ازاعضاي يک هيات بازرگاني ايران را که به دعوت رسمي مقامات بازرگاني اقليم کردستان وارد شمال عراق شده بودند دستگير و به مکان نامعلومي منتقل کردند. اين دومين اقدام مهم نيروهاي آمريکائي عليه تبعه هاي ايراني در اقليم کردستان است؛ به همين علت مقامات ايراني اين بار علاوه بر واکنش تند نسبت به آن، حکومت اقليم کردستان را تهديد به بستن مرزهاي خود کرده اند.
هر چند منابع خبري در شمال عراق تعداد دستگير شدگان روز پنج شنبه در سليمانيه را 12 نفر اعلام کرده اند، اما مقامات محلي در اظهارت خود پيرامون اين حادثه تنها به دستگيري دو نفر اشاره دارند و تنها به ذکر نام يکي از اين دو نفر اکتفا مي کنند. يک مقام مسئول کرد در اين مورد مي گويد: "نيروهاي آمريکائي بدون هماهنگي با نهادهاي امنيتي حکومت اقليم کردستان دست به چنين اقدامي زده اند. اين هيات به دعوت رسمي مقامات بازرگاني اقليم کردستان از استان کرمانشاه به اينجا آمده بودند و دستگيري اعضاي اين هيات کاملا غير قانوني است." وي در ادامه مي افزايد: "آقاي فرهادي، معاون عقيدتي ـ سياسي استاندار کرمانشاه يکي از دستگير شدگان است که عدم آزادي او مي تواند به مناسبات اقتصادي و بازرگاني حکومت اقليم با جمهوري اسلامي صدمه بزند که در اين صورت بازارهاي کردستان عراق با افت اقتصادي روبرو خواهند شد."
اما يک روز بعد مقامات رسمي اقليم کردستان و مقامات ايراني در اظهارات متفاوت خود در خصوص اين مساله تنها به دستگيري بازرگاني اشاره کردند که هيات بازرگاني استان کرمانشاه را در اين سفر همراهي مي کرده است. در همين حال رئيس اتاق بازرگاني اقليم کردستان هم اعلام کرد دستگير شدگان هتل پالاس جزو هياتي نبوده اند که وي با آنها در زمينه هاي بازرگاني ملاقات و مذاکره داشته است.
از سوي ديگر مقامات جمهوري اسلامي در اظهارات خود در چند روز گذشته ضمن اينکه تنها به دستگيري يک نفر به نام "فرهادي" اشاره مي کنند، بر بازرگان بودن نامبرده پافشاري و تاکيد کرده اند در صورت عدم آزادي بازرگان دستگير شده توسط آمريکائي ها، مناسبات بازرگاني و اقتصادي خود با اقليم کردستان را محدود و يا حتي به کلي قطع خواهند کرد.
استاندار کرمانشاه در گفتگو با خبرگزاري فارس در اين موردمي گويد: "اگر ظرف بيست و چهار ساعت آينده فرهادي آزاد نشود در تمام روابط موجود اقتصادي استان کرمانشاه با شمال عراق تجديد نظر خواهد شد و تا اطلاع ثانوي هر گونه واردات و صادرات به تعويق خواهد افتاد."
سفارت ايران در بغداد نيز با ارسال يادداشتي اعتراض آميز به وزارت خارجه عراق، خواهان آزادي فوري شخص دستگير شده در سليمانيه شده و تاکيد کرده شخص دستگير شده بازرگان و مسئول دفتر تبادل مرزي استان کرمانشاه با اقليم کردستان است که به دعوت رسمي مقام هاي بازرگاني شمال عراق همراه با يک هيات رسمي بازرگاني به شمال عراق رفته است. سخنگوي وزارت خارجه نيز اعلام کرده دستگيري رئيس دفتر مبادلات مرزي استان کرمانشاه، نقض آشکار موافقت نامه هاي بين المللي است که با هدف خدشه دار کردن روابط ايران و عراق انجام گرفته است.
در همين حال دفتر اطلاع رساني حکومت اقليم کردستان در اطلاعيه رسمي خود در اين باره مي نويسد: "افراد دستگير شده در هتل پالاس سليمانيه بازرگان بوده و بنا به دعوت رسمي استاندار سليمانيه و با اطلاع کامل نماينده حکومت اقليم کردستان در تهران و با هدف گفتگو در باره حل مشکل سوخت، افزايش تبادلات مرزي و بررسي دلايل شيوع بيماري وبا به سليمانيه سفر کرده بودند."
ارتش آمريکا در عراق اما بلافاصله بعد از دستگيري فرهادي و چندتن ديگر در سليمانيه با انتشار اطلاعيه اي اعلام کرد: "شخص دستگير شده [فرهادي] بازرگان نبوده بلکه يکي از افسران سپاه پاسداران مي باشد که در فعاليت هاي تروريستي درعراق دست داشته است". همچنين سخنگوي ارتش آمريکا در بغداد به خبرگزاري ها گفت: "بر خلاف ادعاي هاي جمهوري اسلامي هيچ بازرگاني دستگير نشده است. شخصي که ما دستگير کرده ايم از مدت ها قبل به دنبال او بوديم و نيروهاي ما توانستند با استفاده از عکس هايي که از افسران سپاه پاسداران در اختيار داشتند، شخص نامبرده را شناسائي و دستگير کنند".
وي در ادامه صحبت هاي خود افزود: "فعلاعکس و مدارکي را که نشان مي دهد «فرهادي» همان افسر مورد نظر ماست که در اقدات تروريستي در عراق دست داشته است، به دلايل امنيتي نمي توانيم در اختيار رسانه ها قرار دهيم و فعلا فقط مي توانم بگويم فرهادي، بازرگان نيست."
اما سرانجام بعد از واکنش ها تند مقامات ايراني، جلال طالباني بالاترين مقام کرد عراقي در نامه اي به مقامات آمريکائي درعراق خواهان آزادي فوري و بي قيد وشرط فرد دستگير شده در سليمانيه شد. طالباني در نامه خود به شکلي واضح به تهديدات جمهوري اسلامي عليه حکومت اقليم کردستان اشاره مي کند: "شهروند دستگير شده ايراني در سليمانيه در راستاي منافع اقليم کردستان و همچنين به خاطر روابط ايران وعراق بايدهر چه زودتر آزاد شود". رئيس جمهور عراق همچنين به اقدام نيروهاي آمريکايي در بازداشت مهمانان رسمي که به طور خودسرانه و بدون هماهنگي با دولت اقليم کردستان صورت گرفته اعتراض و چنين اقداماتي را خارج از حدود و اختيارات توصيف کرده است.
نامه اعتراض آميز رئيس جمهور عراق در ادامه تصريح کرده است که سفر هيات ايراني مذکور با اطلاع دولتهاي مرکزي و اقليم کردستان به منظور تقويت مناسبات بازرگاني بوده است.در اين نامه از "فرهادي" به عنوان شخصيتي غير نظامي نام برده شده است.
به هر حال تنها دو روز بعد از اين ماجرا، سپاه پاسداران توپ باران مناطق کردنشين در شمال عراق را از سر گرفت و سه روز بعد از آن فرمانده سابق سپاه پاسداران ضمن تائيد از سرگيري توپ باران مناطق مرزي شمال عراق، گفت مقامات اقليم کردستان درعراق به خواسته هاي ايران توجه نمي کنند.
چالشی پیدا و پنهان در غرب کشور
اوضاع در غرب کشور به شدت نگران کننده می باشد. درگیری های پراکنده میان نیروهای حزب پژاک و سپاه پاسداران شدت بیشتری به خود گرفته است. همزمان با شدت گرفتن این درگیری ها که اکنون از شمالی ترین مناطق کردنشین کشور به جنوبی ترین مناطق کردنشین نیز کشیده شده است، حملات توپخانه ای سپاه پاسداران به مناطق مرزی عراق به قصد ضربه زدن به پایگاه های این حزب، خسارات و تلفات چشمگیری را متوجه مردم مناطقی ازعراق و حتی داخل کشور کرده است. با توجه به واکنش های دو هفته اخیر مقامات عراقی و آمریکائی در این خصوص و همچنین اظهارات خصمانه مقامات ایرانی نسبت به دولت عراق و کردستان به نظر نمی رسد که هدف سپاه پاسدارن صرفا ضربه زدن به حزب پژاک باشد. از سوئی دیگر نیز آمریکائی ها در حال حاضر در تمام مناطق عراق سایه به سایه در تعقیب نیروهای سپاه قدس به قصد برخوردی از دور یا نزدیک با مرکزیت سپاه پاسداران هستند. چندان بعید نیست که فعل و انفعالات سپاه پاسداران در مرزهای غربی کشور، بهانه لازم را به دست آمریکائی ها داده تا دست به اقدامی ضربتی درکوتاه مدت علیه مواضع سپاه پاسداران در غرب کشور بزنند.
قد علم کردن حزبی به نام پژاک در شمال غربی کشور زودتر از حد تصور سپاه پاسداران را با یک چالش نامنظم منطقه ای در داخل کشور روبرو کرد. نمی توان گفت فعالت های پژاک که روزبروز گسترش بیشتری می یابد، می تواند ضربات نیمه سنگینی به بدنه سپاه پاسداران وارد کند. اما می توان در حد اشاره گفت که این حزب تازه تاسیس سیستم فکری و تاحدی آرایش نظامی سپاه در غرب کشور را به هم ریخته و درعین حال رهبری جدید سپاه پاسدارن را ناگزیر به انجام فعل و انفعالاتی کرده که سرانجام منجر به واکنش عملی بیشتر آمریکا در شمال عراق خواهد شد.
پژاک اکنون نسبتا توانسته است پیش و روی جمهوری اسلامی چالشی پیدا و پنهان را رقم بزند که نهایتا می تواند در دو سطح حساس و درعین حال مجزا رو به سپاه پاسدارن منجر به گشودن جبهه ای جدید شود و علاوه بر آن عملا دست جمهوری اسلامی در ماجراجوئی های نظامی و فعالیت های جاسوسی در شمال عراق را بیشتر رو کند.
از یک طرف با توجه به سرکوب نزدیک به سه دهه مردم کردستان به بهانه های واهی و بی اعتبار تجزیه طلبی و قوم گرائی و در مقابل سکوت جامعه جهانی، پژاک تا حدودی زیادی بعد از گذشت بیش از یک دهه از فعالیت های نظامی احزابی چون کومه له و دمکرات توانسته است پرده از اقدامات سرکوبگرانه ای بر دارد که سالهاست سپاه یاسداران در مناطق کردنشین و درقبال مردم کردستان، بدون سر و صدا انجام می دهد. یعنی تبدیل کردن کردستان به یک پادگان بزرگ نظامی برای سرکوب مردم کردستان درغرب کشور، و هم برای تضعیف حکومت کرد همسایه که از حمایت کامل آمریکا و اتحادیه اروپا برخوردار است و هم برای اعزام اعضای سپاه قدس و فرستادن تجهیزات نظامی برای گروه های تحت حمایت خود.
از طرفی دیگر ادامه حضور پر رنگ پژاک در غرب کشور که خود را مدافع حقوق مشروع مردم کردستان به حساب می آورد و درمقابل جمهوری اسلامی هرگونه دست رو دست گذاشتن را خیانت به ملت کرد حساب می کند، علاوه بر آنکه می تواند از حمایت و پشتیبانی نسبی مردم کردستان برخوردار باشد، می تواند بیش از پیش مساله مردم کردستان با دولت مرکزی درافکار عمومی بین المللی را برجسته تر کند. این در حالی است که حضور این حزب در شرایط حساس فعلی نمی تواند بدون حامیان سیاسی و یا حتی نظامی باشد. بنابراین ادامه درگیریهای پراکنده پژاک با سپاه پاسدارن در غرب کشور و همچنین ادامه حملات توپخانه ای سپاه به مناطق مرزی شمال عراق نمی تواند یپامد های خطرناکی را برای جمهوری اسلامی به همراه نداشته باشد.
می توان گفت که پشت سیاست های اتخاذ شده در جهت حمایت و ترغیب پژاک برای ادامه روندی که تا به امروز این حزب در پیش گرفته است، اهدافی سیاسی مستتر شده ای دنبال می شود که قطعا یکی از این اهداف باید ضربه وارد کردن به مرکزیت سپاه پاسدارن باشد. نکته ضروری و قابل اشاره در این مورد آن است که این ضربه چه یک ضربه اعتباری به سیاست ها سپاه پاسداران درخارج از مرزها باشد و چه یک ضربه نظامی به مواضع این نیروی تروریست در داخل خاک کشور، نمی تواند هیچ مخالفتی را از سوی افکار عمومی داخلی و بین المللی به دنبال داشته باشد. اوضاع در عراق و در غرب کشور به گونه ای است که نشان می دهد آمریکا روز بروز برای بی اعتبار کردن و از کار انداختن موتور تحرک سپاه پاسدارن برنامه ای تازه و حساب شده تری طرح ریزی و به اجرا در می آورد.
سپاه پاسدارن در ماه های گذشته به شیوه های گوناگونی سعی کرده است که قدرت و آمادگی خود برای مقابله با آمریکا را به نمایش بگذارد. انجام چندین مانور بزرگ و کوچک در مناطق مختلف کشور، آزمایش چند نوع موشک و هواپیما و تبلیغاتی وسیع در رسانه های جمعی دولتی و در کنار آن زهر چشم گرفتنی حقیرانه از مردم، بويژه از اقلیت های قومی کرد و بلوچ اعلام آمادگی سپاه برای مقابله با هر گونه اقدام نظامی علیه ایران بوده است. چنین اقدامات جنگ طلبانه ای در کنار دخالت های علنی در امورات داخلی عراق و تحریک گروه های شیعه و آموزش دادن و مسلح کردن آنها بیشتر به سلاح هائی که برای انجام عملیات های انتحاری توسط تروریست ها بکار برده می شوند، این نیروی حامی تروریست را در آستانه قرار گرفتن در لیست سیاه وزارت خارجه امریکا قرار داده است.
اکنون آمریکا با قدرت بیشتری در حال برخورد با گروه های تروریستی تحت حمایت سپاه پاسدارن می باشد و برخورد با شاخه برون مرزی سپاه یاسدارن درعراق را چندین ماه پیش شروع کرده است و در حال حاضر به نظر می رسد که نوبت به برخورد با مرکزیت خود سپاه یاسداران رسیده باشد. برای آمریکا و متحدینش درعراق و در شرایط فعلی چه دلیلی میتواند بهتر و مشروع تر از گشودن آتش نیمه سنگین سپاه پاسدارن به روی مردمی بی گناه و بی دفاع درمناطق کردنشین شمال عراق باشد آن هم با اهدافی چون کشاندن جنگ های پراکنده قومی و فرقه ای عراق به اقلیم کردستان و ایجاد بی ثباتی امنیتی بیشتر در کل منطقه. قطعا دنبال کردن چنین اهدافی از جانب جمهوری اسلامی در شمال عراق که عواقب ناگواری را در پی خواهد داشت، علاوه بر آمریکا واکنش جامعه بین المللی در هرعرصه ای را نیز به دنبال خواهد داشت.
بنابراین می توان گفت که آمریکا در قبال سپاه پاسدارن و برای ساقط کردن شاخه برون مرزی سپاه پاسدارن علاوه بر رویارویی مستقیم نیروهای خود با گروه ها و عناصر سپاه قدس در مناطق مختلف عراق از جمله در مناطق تحت سیطره حکومت اقلیم کردستان و همچنین حمایت و پشتیبانی احتمالی از احزاب مسلح مخالف جمهوری اسلامی نظیر پژاک که توانائی به هم زدن توازن قوا در یک منطقه مشخص و ایجاد چالش های نامنظم منطقه ای در داخل خاک کشور حتی اگر در ابعاد کوچک هم باشد، را دارند، برنامه های جامع تر و دقیق تری را در دست اجرا دارند که آمریکائی ها تنها در برداشتن قدم های اولیه تنها هستند و درمراحل بعدی بدون هیچ شک و تردیدی بیشتر قدرت های غربی را در کنار خود دارند.
تمامی اقدامات صورت گرفته درعرصه سیاسی و اقتصادی از سوی کشورهای غربی در قبال سرکشی های سپاه پاسداران در ماه های اخیر موید این نکته است که آمریکا در گامهای بعدی علیه سپاه پاسدارن به هر بهانه ای که باشد، از حمایت ها احتمالی سیاسی و نظامی از احزاب مسلح کرد و خواسته ها ومطالبات برحق مردم کردستان و حمایت از جنبش دمکراسی خواهی کل مردم ایران گرفته تا تحریم های همه جانبه این نیروی تروریست که اکنون با بی شرمی تمام امنیت کل خاورمیانه را به مخاطره انداخته است، تنها نیست و هر نوع عملکرد آمریکا غیر از به راه انداختن یک جنگ به تمام معنای جبهه ای علیه کشورمان از مشروعیت و حمایت کامل جامعه جهانی برخوردار خواهد بود.
درکنار اقدامات آمریکا علیه سپاه پاسدارن اما، مساله ای که تامل برانگیز و درعین حال شکل ینهان یک چالش نظامی درغرب کشور را نشان می دهد و بیشتر از موارد دیگر بیانگر این مساله است که این نیروی حامی تروریست جمهوری اسلامی در صورت به انجام رسیدن اقدامات وسیع تر آمریکا و یا هر نوع چالش نظامی دیگری نظیر چالشی که حزب پژاک ایجاد کرده است و در ایجاد و پیشبرد آن خود را تنها نمی بیند، به هر شکل ممکن آسیب پذیر است، نمایان شدن اختلافات درون سازمانی و تشکیلاتی سپاه پاسدارن در سطح عالی است که گفته می شود این اختلافات در مسائل عقیدتی_ سیاسی و حتی اقتصادی نیز کاملا محسوس و مشهود است.
اخیرعلی خامنه ای به عنوان پدر دوراندیش کل قوا با سه انتصاب نزدیک به هم و در فاصله ای کوتاه با توجه به شرایط ویژه کشور با زیرکی و شگرد خاص خود در چنین مواردی می کوشد از بروز بیشتر این اختلافات در سطح بالای تشکیلات سپاه پاسدارن جلوگیری کند. این اختلافات که به نظر می رسد اختلافاتی دامنه دار باشد مدتی بعد از روی کارآمدن محمود احمدی نژاد با سرنگون شدن هواپیمای حامل فرماندهان ارشد سپاه در آسمان ارومیه اولین نشانه های خود را بروز داد. نکته سوال برانگیز در این اثنا این است که چرا در حالی که در مرزهای شرقی نیز درگیری های مسلحانه و ناآرامی هائی وجود دارد و در آب ها خلیج فارس روز بروز حضور ناوهای هواپیمابر و جنگی بیشتر و پررنگ تر می شود و استفاده از پایگاه های نظامی در کشورهای ساحلی دریای خزر و کل آسیای میانه نیز در هر زمانی که آمریکا بخواهد بلامانع می شود، اما با این حال هر گونه اتفاق و تغیر و تحول که مربوط به سپاه یاسدارن می باشد در استان های غربی کشور و بویژه در استان های کردنشین اتفاق می افتد.
آیا جنبش مردمی و مسالمت آمیز مردم کردستان و در کنار آن وجود احزاب سیاسی_نظامی کرد به تنهائی می تواند چنان چالشی را رقم بزند که همه نگاه های مشکوک، امنیتی و نظامی رهبران جمهوری اسلامی و درراس آن فرماندهان سپاه پاسدارن را معطوف به مرزها و مناطق غربی کشور کند.
با این وصف، به رغم تمامی امیدها به یافتن یک راه حل مسالمت آمیز و بدون خطر برای نجات کشور از جنگی که روزبروز سایه شوم خود را بیشتر و بیشتر بر کشور می اندازد، عملکرد نودیوانگان جنگ طلب درهر دو سوی مرز نشان می دهد که در حال حاضر گفتگو ها بیشتر حول چگونگی به راه انداختن جنگ وپیامد های آن است تا پیدا کردن راه حلی نهائی برای گریز از جنگ.
قد علم کردن حزبی به نام پژاک در شمال غربی کشور زودتر از حد تصور سپاه پاسداران را با یک چالش نامنظم منطقه ای در داخل کشور روبرو کرد. نمی توان گفت فعالت های پژاک که روزبروز گسترش بیشتری می یابد، می تواند ضربات نیمه سنگینی به بدنه سپاه پاسداران وارد کند. اما می توان در حد اشاره گفت که این حزب تازه تاسیس سیستم فکری و تاحدی آرایش نظامی سپاه در غرب کشور را به هم ریخته و درعین حال رهبری جدید سپاه پاسدارن را ناگزیر به انجام فعل و انفعالاتی کرده که سرانجام منجر به واکنش عملی بیشتر آمریکا در شمال عراق خواهد شد.
پژاک اکنون نسبتا توانسته است پیش و روی جمهوری اسلامی چالشی پیدا و پنهان را رقم بزند که نهایتا می تواند در دو سطح حساس و درعین حال مجزا رو به سپاه پاسدارن منجر به گشودن جبهه ای جدید شود و علاوه بر آن عملا دست جمهوری اسلامی در ماجراجوئی های نظامی و فعالیت های جاسوسی در شمال عراق را بیشتر رو کند.
از یک طرف با توجه به سرکوب نزدیک به سه دهه مردم کردستان به بهانه های واهی و بی اعتبار تجزیه طلبی و قوم گرائی و در مقابل سکوت جامعه جهانی، پژاک تا حدودی زیادی بعد از گذشت بیش از یک دهه از فعالیت های نظامی احزابی چون کومه له و دمکرات توانسته است پرده از اقدامات سرکوبگرانه ای بر دارد که سالهاست سپاه یاسداران در مناطق کردنشین و درقبال مردم کردستان، بدون سر و صدا انجام می دهد. یعنی تبدیل کردن کردستان به یک پادگان بزرگ نظامی برای سرکوب مردم کردستان درغرب کشور، و هم برای تضعیف حکومت کرد همسایه که از حمایت کامل آمریکا و اتحادیه اروپا برخوردار است و هم برای اعزام اعضای سپاه قدس و فرستادن تجهیزات نظامی برای گروه های تحت حمایت خود.
از طرفی دیگر ادامه حضور پر رنگ پژاک در غرب کشور که خود را مدافع حقوق مشروع مردم کردستان به حساب می آورد و درمقابل جمهوری اسلامی هرگونه دست رو دست گذاشتن را خیانت به ملت کرد حساب می کند، علاوه بر آنکه می تواند از حمایت و پشتیبانی نسبی مردم کردستان برخوردار باشد، می تواند بیش از پیش مساله مردم کردستان با دولت مرکزی درافکار عمومی بین المللی را برجسته تر کند. این در حالی است که حضور این حزب در شرایط حساس فعلی نمی تواند بدون حامیان سیاسی و یا حتی نظامی باشد. بنابراین ادامه درگیریهای پراکنده پژاک با سپاه پاسدارن در غرب کشور و همچنین ادامه حملات توپخانه ای سپاه به مناطق مرزی شمال عراق نمی تواند یپامد های خطرناکی را برای جمهوری اسلامی به همراه نداشته باشد.
می توان گفت که پشت سیاست های اتخاذ شده در جهت حمایت و ترغیب پژاک برای ادامه روندی که تا به امروز این حزب در پیش گرفته است، اهدافی سیاسی مستتر شده ای دنبال می شود که قطعا یکی از این اهداف باید ضربه وارد کردن به مرکزیت سپاه پاسدارن باشد. نکته ضروری و قابل اشاره در این مورد آن است که این ضربه چه یک ضربه اعتباری به سیاست ها سپاه پاسداران درخارج از مرزها باشد و چه یک ضربه نظامی به مواضع این نیروی تروریست در داخل خاک کشور، نمی تواند هیچ مخالفتی را از سوی افکار عمومی داخلی و بین المللی به دنبال داشته باشد. اوضاع در عراق و در غرب کشور به گونه ای است که نشان می دهد آمریکا روز بروز برای بی اعتبار کردن و از کار انداختن موتور تحرک سپاه پاسدارن برنامه ای تازه و حساب شده تری طرح ریزی و به اجرا در می آورد.
سپاه پاسدارن در ماه های گذشته به شیوه های گوناگونی سعی کرده است که قدرت و آمادگی خود برای مقابله با آمریکا را به نمایش بگذارد. انجام چندین مانور بزرگ و کوچک در مناطق مختلف کشور، آزمایش چند نوع موشک و هواپیما و تبلیغاتی وسیع در رسانه های جمعی دولتی و در کنار آن زهر چشم گرفتنی حقیرانه از مردم، بويژه از اقلیت های قومی کرد و بلوچ اعلام آمادگی سپاه برای مقابله با هر گونه اقدام نظامی علیه ایران بوده است. چنین اقدامات جنگ طلبانه ای در کنار دخالت های علنی در امورات داخلی عراق و تحریک گروه های شیعه و آموزش دادن و مسلح کردن آنها بیشتر به سلاح هائی که برای انجام عملیات های انتحاری توسط تروریست ها بکار برده می شوند، این نیروی حامی تروریست را در آستانه قرار گرفتن در لیست سیاه وزارت خارجه امریکا قرار داده است.
اکنون آمریکا با قدرت بیشتری در حال برخورد با گروه های تروریستی تحت حمایت سپاه پاسدارن می باشد و برخورد با شاخه برون مرزی سپاه یاسدارن درعراق را چندین ماه پیش شروع کرده است و در حال حاضر به نظر می رسد که نوبت به برخورد با مرکزیت خود سپاه یاسداران رسیده باشد. برای آمریکا و متحدینش درعراق و در شرایط فعلی چه دلیلی میتواند بهتر و مشروع تر از گشودن آتش نیمه سنگین سپاه پاسدارن به روی مردمی بی گناه و بی دفاع درمناطق کردنشین شمال عراق باشد آن هم با اهدافی چون کشاندن جنگ های پراکنده قومی و فرقه ای عراق به اقلیم کردستان و ایجاد بی ثباتی امنیتی بیشتر در کل منطقه. قطعا دنبال کردن چنین اهدافی از جانب جمهوری اسلامی در شمال عراق که عواقب ناگواری را در پی خواهد داشت، علاوه بر آمریکا واکنش جامعه بین المللی در هرعرصه ای را نیز به دنبال خواهد داشت.
بنابراین می توان گفت که آمریکا در قبال سپاه پاسدارن و برای ساقط کردن شاخه برون مرزی سپاه پاسدارن علاوه بر رویارویی مستقیم نیروهای خود با گروه ها و عناصر سپاه قدس در مناطق مختلف عراق از جمله در مناطق تحت سیطره حکومت اقلیم کردستان و همچنین حمایت و پشتیبانی احتمالی از احزاب مسلح مخالف جمهوری اسلامی نظیر پژاک که توانائی به هم زدن توازن قوا در یک منطقه مشخص و ایجاد چالش های نامنظم منطقه ای در داخل خاک کشور حتی اگر در ابعاد کوچک هم باشد، را دارند، برنامه های جامع تر و دقیق تری را در دست اجرا دارند که آمریکائی ها تنها در برداشتن قدم های اولیه تنها هستند و درمراحل بعدی بدون هیچ شک و تردیدی بیشتر قدرت های غربی را در کنار خود دارند.
تمامی اقدامات صورت گرفته درعرصه سیاسی و اقتصادی از سوی کشورهای غربی در قبال سرکشی های سپاه پاسداران در ماه های اخیر موید این نکته است که آمریکا در گامهای بعدی علیه سپاه پاسدارن به هر بهانه ای که باشد، از حمایت ها احتمالی سیاسی و نظامی از احزاب مسلح کرد و خواسته ها ومطالبات برحق مردم کردستان و حمایت از جنبش دمکراسی خواهی کل مردم ایران گرفته تا تحریم های همه جانبه این نیروی تروریست که اکنون با بی شرمی تمام امنیت کل خاورمیانه را به مخاطره انداخته است، تنها نیست و هر نوع عملکرد آمریکا غیر از به راه انداختن یک جنگ به تمام معنای جبهه ای علیه کشورمان از مشروعیت و حمایت کامل جامعه جهانی برخوردار خواهد بود.
درکنار اقدامات آمریکا علیه سپاه پاسدارن اما، مساله ای که تامل برانگیز و درعین حال شکل ینهان یک چالش نظامی درغرب کشور را نشان می دهد و بیشتر از موارد دیگر بیانگر این مساله است که این نیروی حامی تروریست جمهوری اسلامی در صورت به انجام رسیدن اقدامات وسیع تر آمریکا و یا هر نوع چالش نظامی دیگری نظیر چالشی که حزب پژاک ایجاد کرده است و در ایجاد و پیشبرد آن خود را تنها نمی بیند، به هر شکل ممکن آسیب پذیر است، نمایان شدن اختلافات درون سازمانی و تشکیلاتی سپاه پاسدارن در سطح عالی است که گفته می شود این اختلافات در مسائل عقیدتی_ سیاسی و حتی اقتصادی نیز کاملا محسوس و مشهود است.
اخیرعلی خامنه ای به عنوان پدر دوراندیش کل قوا با سه انتصاب نزدیک به هم و در فاصله ای کوتاه با توجه به شرایط ویژه کشور با زیرکی و شگرد خاص خود در چنین مواردی می کوشد از بروز بیشتر این اختلافات در سطح بالای تشکیلات سپاه پاسدارن جلوگیری کند. این اختلافات که به نظر می رسد اختلافاتی دامنه دار باشد مدتی بعد از روی کارآمدن محمود احمدی نژاد با سرنگون شدن هواپیمای حامل فرماندهان ارشد سپاه در آسمان ارومیه اولین نشانه های خود را بروز داد. نکته سوال برانگیز در این اثنا این است که چرا در حالی که در مرزهای شرقی نیز درگیری های مسلحانه و ناآرامی هائی وجود دارد و در آب ها خلیج فارس روز بروز حضور ناوهای هواپیمابر و جنگی بیشتر و پررنگ تر می شود و استفاده از پایگاه های نظامی در کشورهای ساحلی دریای خزر و کل آسیای میانه نیز در هر زمانی که آمریکا بخواهد بلامانع می شود، اما با این حال هر گونه اتفاق و تغیر و تحول که مربوط به سپاه یاسدارن می باشد در استان های غربی کشور و بویژه در استان های کردنشین اتفاق می افتد.
آیا جنبش مردمی و مسالمت آمیز مردم کردستان و در کنار آن وجود احزاب سیاسی_نظامی کرد به تنهائی می تواند چنان چالشی را رقم بزند که همه نگاه های مشکوک، امنیتی و نظامی رهبران جمهوری اسلامی و درراس آن فرماندهان سپاه پاسدارن را معطوف به مرزها و مناطق غربی کشور کند.
با این وصف، به رغم تمامی امیدها به یافتن یک راه حل مسالمت آمیز و بدون خطر برای نجات کشور از جنگی که روزبروز سایه شوم خود را بیشتر و بیشتر بر کشور می اندازد، عملکرد نودیوانگان جنگ طلب درهر دو سوی مرز نشان می دهد که در حال حاضر گفتگو ها بیشتر حول چگونگی به راه انداختن جنگ وپیامد های آن است تا پیدا کردن راه حلی نهائی برای گریز از جنگ.
پاکسازی استادان در سنندج
گزارش هفته گذشته من در روزآنلاین
پنج تن از اساتيد و اعضاي هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي سنندج ديروز طي احکامي از ادامه فعاليت و تدريس در اين دانشگاه منع شدند.
دکتر احمد قاضي زاده برجسته ترين چهره علمي اين دانشگاه تنها 15 سال سابقه کار در اين دانشگاه را دارد و چهار نفر ديگر نيز هيچ کدام سابقه کارشان به مرز بازنشستگي نرسيده است. ظرف کمتر از يک سال اين دومين بار است که دانشگاه علوم پزشکي سنندج علاوه بر اعمال فشار بر دانشجويان خود، شاهد بازنشسته کردن اجباري اساتيد و اخراج اعضاي هيات علمي و کارمندان بخش هاي مختلف خود مي باشد.
به گزارش سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان احمد قاضي زاده، پروين مناسکي، هوشنگ زندي، فراست اردلان و مظفر فيروزمنش پنج تن از اعضاي هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي استان کردستان هستند که اجبارا بازنشسته شده اند. دکتر احمد قاضي زاده دانشيار و متخصص اين دانشگاه، 54 سال سن دارد و سابقه کار وي در اين دانشگاه 15 سال بيشتر نيست. قاضي زاده علاوه بر فعاليت هاي خود در هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي سنندج، مقالات متعددي در مجلات و منابع معتبرعلمي خارج از کشور به چاپ رسانده و بالاترين رتبه علمي دانشگاه مزکور را نيز دارد.در مورد علت بازنشسته کردن دکتر قاضي زاده گفته مي شود وي به دليل مسائل عقيدتي و همچنين انتقاد از نحوه عملکرد رياست دانشگاه با اين حکم روبرو شده است. در مورد علت اخراج چهار نفر ديگر، که عضو هيات علمي بنيان گذار اين دانشگاه هستند هنوز صحبتي به ميان نيامده است.
رياست اين دانشگاه در مورد بازنشسته کردن اجباري دکتر قاضي زاده و چهارتن از اعضاي هيات علمي اين دانشگاه هيچ اظهار نظري نکرده است. گفتني است مهرماه گذشته نيز 14 تن از کارمندان بخش هاي مختلف از جمله بخش هيات علمي اين دانشگاه يکجا اخراج شدند و رياست اين دانشگاه و از نهادهاي مربوطه در مورد دلايل اخراج اين 14نفر توضيحي ندادند.
بازنشسته کردن اجباري اساتيد دانشگاه علوم پزشکي سنندج در حالي اتفاق مي افتد که هنوز بحث کنار گذاشتن دکتر حسين بشيريه، دکتر شاهنده، دکتر هادي ستمي و دکتر ميرجلال الدين کزازي در محافل علمي و دانشگاهي در جريان است. طي روزهاي اخير گزارشاتي نيز مبني بر بازگرداندن اين اساتيد برجسته به دانشگاه منتشر شد و چندتن از نمايندگان مجلس نيز در اين مورد و ادامه روند اخراج و بازنشسته کردن اساتيد دانشگاه ها به دولت تذکر دادند. اما هنوز هيچ نشانه اي از بازگرداندن اين اساتيد به دانشگاه ها مشاهده نشده است.
اخراج و بازنشسته کردن اساتيد دانشگاه ها در حالي ادامه پيدا مي کند و بيم آن مي رود که به استان هاي ديگر نيز کشيده شود، که دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي ديروز در نشست خبري خود گفت: "انقلاب فرهنگي دوم در کار نيست، عده اي که از انقلاب فرهنگي دوم حرف مي زنند، خودشان ابتدا در اين شورا تخلفاتي را انجام مي دادند که ما قبول نداشتيم".
به گزارش خبر گزاري فارس مخبر دزفولي در ادامه صحبت با خبر نگاران ضمن دفاع از انقلاب فرهنگي افزود: "من به جد از ثمرات انقلاب فرهنگي دفاع ميكنم زيرا اين ثمرات را به خوبي مشاهده ميكنم. رشد علمي و آموزشي كشور در بعد از انقلاب، محصول انقلاب فرهنگي است".
دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي در ادامه اظهار داشت: "با توجه به مأموريتهايي كه شوراي انقلاب فرهنگي از قبل برعهده داشت، ضرورت داشت كه طبق حكم مقام معظم رهبري، يك بازنگري هم به لحاظ ساختاري و هم به لحاظ محتوايي نسبت به گذشته صورت بگيرد".
مخبر دزفولي ضمن تشريح بازبيني وظايف شوراي عالي انقلاب فرهنگي در پي صدور فرمان رهبري، گفت: "يكي از اهداف ما اين است كه شوراها و نهادهايي كه توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي تاسيس شده مورد بازنگري قرار بگيرند و اگر موفق بودند ابقا شوند و اگر ناموفق بودند نسبت به ادغام و انحلال آنها تصميم گيري كنيم".
دزفولي چه در تشريح برنامه هاي آتي و چه در دفاع از عملکرد کنوني اين شورا، کوچکترين اشاره اي به اخراج و بازنشستگي اجباري اساتيد برجسته دانشگاه ها و حذف و خانه نشيني نخبگان علمي در سطح کشور نکرد.
بيشتر از يک سال است که وزارت علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي در کنار نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي نظارت و کنترل شديدي را بر دانشگاه هاي و اساتيد برجسته دانشگاهي اعمال مي دارند و روز بروز عرصه را بر دانشگاهيان و به ويژه اساتيد سرشناسي که تاحدودي نيز از شهرت بين المللي برخوردارند، تنگ تر مي کنند.
پنج تن از اساتيد و اعضاي هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي سنندج ديروز طي احکامي از ادامه فعاليت و تدريس در اين دانشگاه منع شدند.
دکتر احمد قاضي زاده برجسته ترين چهره علمي اين دانشگاه تنها 15 سال سابقه کار در اين دانشگاه را دارد و چهار نفر ديگر نيز هيچ کدام سابقه کارشان به مرز بازنشستگي نرسيده است. ظرف کمتر از يک سال اين دومين بار است که دانشگاه علوم پزشکي سنندج علاوه بر اعمال فشار بر دانشجويان خود، شاهد بازنشسته کردن اجباري اساتيد و اخراج اعضاي هيات علمي و کارمندان بخش هاي مختلف خود مي باشد.
به گزارش سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان احمد قاضي زاده، پروين مناسکي، هوشنگ زندي، فراست اردلان و مظفر فيروزمنش پنج تن از اعضاي هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي استان کردستان هستند که اجبارا بازنشسته شده اند. دکتر احمد قاضي زاده دانشيار و متخصص اين دانشگاه، 54 سال سن دارد و سابقه کار وي در اين دانشگاه 15 سال بيشتر نيست. قاضي زاده علاوه بر فعاليت هاي خود در هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي سنندج، مقالات متعددي در مجلات و منابع معتبرعلمي خارج از کشور به چاپ رسانده و بالاترين رتبه علمي دانشگاه مزکور را نيز دارد.در مورد علت بازنشسته کردن دکتر قاضي زاده گفته مي شود وي به دليل مسائل عقيدتي و همچنين انتقاد از نحوه عملکرد رياست دانشگاه با اين حکم روبرو شده است. در مورد علت اخراج چهار نفر ديگر، که عضو هيات علمي بنيان گذار اين دانشگاه هستند هنوز صحبتي به ميان نيامده است.
رياست اين دانشگاه در مورد بازنشسته کردن اجباري دکتر قاضي زاده و چهارتن از اعضاي هيات علمي اين دانشگاه هيچ اظهار نظري نکرده است. گفتني است مهرماه گذشته نيز 14 تن از کارمندان بخش هاي مختلف از جمله بخش هيات علمي اين دانشگاه يکجا اخراج شدند و رياست اين دانشگاه و از نهادهاي مربوطه در مورد دلايل اخراج اين 14نفر توضيحي ندادند.
بازنشسته کردن اجباري اساتيد دانشگاه علوم پزشکي سنندج در حالي اتفاق مي افتد که هنوز بحث کنار گذاشتن دکتر حسين بشيريه، دکتر شاهنده، دکتر هادي ستمي و دکتر ميرجلال الدين کزازي در محافل علمي و دانشگاهي در جريان است. طي روزهاي اخير گزارشاتي نيز مبني بر بازگرداندن اين اساتيد برجسته به دانشگاه منتشر شد و چندتن از نمايندگان مجلس نيز در اين مورد و ادامه روند اخراج و بازنشسته کردن اساتيد دانشگاه ها به دولت تذکر دادند. اما هنوز هيچ نشانه اي از بازگرداندن اين اساتيد به دانشگاه ها مشاهده نشده است.
اخراج و بازنشسته کردن اساتيد دانشگاه ها در حالي ادامه پيدا مي کند و بيم آن مي رود که به استان هاي ديگر نيز کشيده شود، که دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي ديروز در نشست خبري خود گفت: "انقلاب فرهنگي دوم در کار نيست، عده اي که از انقلاب فرهنگي دوم حرف مي زنند، خودشان ابتدا در اين شورا تخلفاتي را انجام مي دادند که ما قبول نداشتيم".
به گزارش خبر گزاري فارس مخبر دزفولي در ادامه صحبت با خبر نگاران ضمن دفاع از انقلاب فرهنگي افزود: "من به جد از ثمرات انقلاب فرهنگي دفاع ميكنم زيرا اين ثمرات را به خوبي مشاهده ميكنم. رشد علمي و آموزشي كشور در بعد از انقلاب، محصول انقلاب فرهنگي است".
دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي در ادامه اظهار داشت: "با توجه به مأموريتهايي كه شوراي انقلاب فرهنگي از قبل برعهده داشت، ضرورت داشت كه طبق حكم مقام معظم رهبري، يك بازنگري هم به لحاظ ساختاري و هم به لحاظ محتوايي نسبت به گذشته صورت بگيرد".
مخبر دزفولي ضمن تشريح بازبيني وظايف شوراي عالي انقلاب فرهنگي در پي صدور فرمان رهبري، گفت: "يكي از اهداف ما اين است كه شوراها و نهادهايي كه توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي تاسيس شده مورد بازنگري قرار بگيرند و اگر موفق بودند ابقا شوند و اگر ناموفق بودند نسبت به ادغام و انحلال آنها تصميم گيري كنيم".
دزفولي چه در تشريح برنامه هاي آتي و چه در دفاع از عملکرد کنوني اين شورا، کوچکترين اشاره اي به اخراج و بازنشستگي اجباري اساتيد برجسته دانشگاه ها و حذف و خانه نشيني نخبگان علمي در سطح کشور نکرد.
بيشتر از يک سال است که وزارت علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي در کنار نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي نظارت و کنترل شديدي را بر دانشگاه هاي و اساتيد برجسته دانشگاهي اعمال مي دارند و روز بروز عرصه را بر دانشگاهيان و به ويژه اساتيد سرشناسي که تاحدودي نيز از شهرت بين المللي برخوردارند، تنگ تر مي کنند.
سهشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۶
درد بد تفاوت ها
راستش را اگر بخواهید خانم نوشابه امیری عزیز، من اکنون دیگر وقتی به نقض حقوق بشر در کردستان فکر می کنم نمی توانم حرفی بزنم یا چیزی بنویسم. دلم می خواهد فقط بخوانم نظر بزرگترهای مطبوعاتی را و بدانم از کار کردن فعالین حقوق بشر چه در داخل و چه خارج از کشور. مدت هاست که سردرد دارم و اکنون که این نوشته را می نویسم دستمالی دور سر پیچیده ام و گاه بی گاهی نیز بی اختیار از پشت کامپیوترم بلند می شوم و طول اتاق کوچکم را زیر قدم های آهسته خود می گیرم. سر بر بالین هم که می گذارم فقط دعا دعا می کنم. سبب هم چیزی نیست غیر از درد بد تفاوت ها؛ تفاوت هائی که ایجاد کردند و به راحتی ما را قربانیان آن کردند و می کنند.
اکنون که در حال نوشتنم، جنگل های اطراف مریوان در شعله های خشمگین آتش در حال سوختن هستند و به غیر سایت های کردی در جای دیگری خبری از این سوختن ها هنوز به چشم من نیامده است. البته آتش جنگل های مریوان به بزرگی و خطرناکی آتش جنگل های یونان نیست. احتیاجی به عمل و سرعت عمل آتش نشانی ها نیست. خدائی هست که می داند تفاوت تا کجاست و تا به چه اندازه هست، که اگر تفاوتی نبود آتش گرفتنی هم در کار نبود. بارانی فروخواهد فرستاد خدا و ما در مهی غلیظ تنه سیاه درختان برهنه شده را خواهیم دید که خود دیمنی خواهد بود کم نظیر.( دیمن کلمه ای کردی ست که به معنی تصور می باشد، همچنین در مناطق ما اسم دخترهم هست) از آمدن باران در تابستان هم تعجب نکنید. خدای که من هر شب دعایش می کنم خیلی بزرگ است، مگر اواسط همین تابستان، همین خدا آسمانش را برای اعدامی ها و سنگساری ها و مظلومان زندانی وادار به گریه نکرد؟ این راهمه نوشتم که بگویم هیوا اگر الان آزاد بود برحسب فعالیتش در انجمن محیط زیست (کوه سبز)، خبر که هیچ، تاکنون گزارش، عکس و فیلمش را هم تهیه کرده بود. اما او اکنون نیست، او اکنون در تاریکی با مرگ دست به یقه است.
چهار روز پیش در مهاباد تحصنی بود، نه در اعتراض به توپباران مناطق مرزی و احکام اعدام صادر شده و دستگیری های اخیر و غیره، بلکه در اعتراض به پخش گسترده مواد مخدر در این شهر. تحصن از طرف ورزشکاران و جوانان و بازاریان بود، قرار بود آرام و بی سرو صدا باشد. بدون آنکه عدنان از مریوان خود را به مهاباد رسانیده باشد تا گزارشی بنویسد، بدون آنکه کبودوند اطلاعیه صادر کرده باشد، بدون آنکه آکو عکسی گرفته باشد، بدن آنکه اجلال قوامی در تشریح مدنیت به ضرورت چنین تحصنی اشاره کرده باشد و بنویسد که برای چنین مسائلی هم می توان تحصن کرد و اعتراض نمود، حرکتی که هرگز در هیچ شهری از کشور صورت نگرفته است. از همین تحصن ساده که با استقبال کم سابقه مردم مهاباد روبرو شد چنان جار و جنجالی به پاکردند که از همان ساعات اولیه تحصن به خشونت کشیده شد. دلیلش را که جویا شدم و کمی فکر کردم، دیدم روز تحصن مصادف بوده با سالروز فتوای آیت الله خمینی علیه کردستان و کیست از ما که به خاطر نداشته باشد آن تراژدی درد آور را، که در آن به حیوانات هم رحم نشد، حیوانات را هم زنده زنده در آتش سوزاندند در دهات.
از هر زاویه که بنگریم می دانید تفاوت در کجاست خانم امیری عزیز، تفاوت در برخوردها، صدور و اجرای احکام است. آنقدر تفاوت ایجاد کردند و کسی چیزی نگفت، آنقدر جدا کردند از بقیه و کسی هیچ نگفت، آنقدر به هر بهانه ای به خاک و خون کشیدند و کسی لب به اعتراض نگشود، آنقدر شما سکوت کردید و بی تفاوت ماندید و ما در همه نامرادی ها و جفا ها تنها ماندیم که بی تفاوتی خود دلیل واضح تفاوت شد.
شما بودید در همه موارد و هنوز هستید، البته من تنها شما را نمی گویم، من اگر بگویم شما را با آقای اسدی و آقای بهنود، آقای باستانی و خانم مهرانگیز و چند تائی دیگر که به حق از شایستگان و اصحاب قلم و مطبوعات هستید، می گویم. و همه تعجب من از این است که شما و چنین چهره هائی چرا باید چنین سکوت کنند حتی اگر این سکوت به معنی نیاندیشیدن نباشد. آقای اسدی در مقاله ای مربوط به چند ماه پیش از درد روزنامه نگار کوبائی زیر شکنجه ماموران درجه هشت کاسترو می گوید و چه زیبا هم می گوید اما از مرگ تدریجی عدنان و هیوا و از جفائی که بر کبودوند و قوامی می رود هیچ نمی گوید، در حالی که خود ایشان به غربت یعنی .... رفته اند. به گمانم سخن گفتن از چنین نامردمی ای که بر ما می رود چندان پرهزینه نخواهد بود برای آقای اسدی که سخت ترین فشارها و نامرادی ها را خود در این راه متحمل شده است و همین حالا نیز هرازگاهی مورد هجوم کیهان قرارمی گیرد.
آقای بهنود را بیشتر از همه می گویم خانم امیری چون ایشان همان آقای بهنودی هستند که من را هم از چند صد کیلومتر آن طرف تر عاشق روزنامه نگاری کرد، همچنان که فالاچی از ایتالیا شما را عاشق روزنامه نگاری کرد و شما سالهاست که روزنامه نگارید و من هنوز نشدم و در ابتدای کارم. به آقای بهنود بگوئید که در کردستان هم "گلوله بد است". اگر این کتاب آقای بهنود را نمی خواندم و بعد بقیه نوشته هایشان را، شاید هرگز فکر نمی کردم که نویسنده ای فارس مترجمی کرد را در صفحه اول کتاب خود کرد بچه ای فروتن معرفی کند و نامزد مرد سال ایران کند در آن سال طوفانی که سال خاتمی شد با رای ما که مطلب آقای بهنود را می خواندیم و از آمدن خاتمی حرف می زدیم. مانده ام که آقای بهنود عزیز چرا همواره در مطالبشان از جوانان روزنامه نویس پایتخت مینویسند و می گویند، اما دریغ از یک بار آوردن اسم کسی از بچه های کرد آن هم وقتی مورد بی رحمی قرار می گیرند و نسبت به حال و روزشان حتی از سوی غیر دولتایان نیز از اندکی مهرورزی خبری نیست. البته انصافا سهیل، آرش، بابک و امید و غیره همه شایسته تقدیر و ستایشند هم به سبب کارشان هم به سبب اخلاقشان. اما می خواهم بگویم آیا از پاتخت تا مهاباد و سنندج آنقدری فاصله هست که موجب چنین دوری و بیگانگی ای شود. یعنی ما آنقدرغیر خودی و غیرایرانی هستیم، یعنی ما برای نیاوران و کتابخانه ملی خیز برداشته ایم در تمام سال هائی که از شما خوانده ومی خوانیم؟ یا خیر ما خطرناکیم چون تعلقمان به کوه و کمر بیشتر است تا به ساختمانی و کتابخانه ای و دفتر روزنامه ای.
در همین دو سه هفته بعد از مرگ مرحوم ادب تنها نوشته ای که در روزنامه شما مرهمی بود برای من، نوشته ای بود از خانم داودی مهاجر. در جائی دیگر سخنرانی آن نماینده نجیب مجلس ششم بود،مهندس خوئینی ها، در جمع ادواری ها؛ و به قول شما دیگر هیچ. مرحوم ادب که تکنوکرات بود، مطلقا خطرناک نبود
و معتقد به کارهای علمی و عملی در سطح برنامه ریزی عالی بود و هیچ تعلقی به کوه و کمر نداشت.
خانم امیری مگر شما همین بچه های روزنامه نگاری که برای دوره ای کوتاه به هلند رفته بودند و به موقع برگشت در مهرآباد به مشکل برخوردند را با لحنی مادرانه خطاب قرار ندادید. مگر آنان را دلداری نداید و به آرامش دعوت نکردید. آخرین مطلب اجلال قوامی که اکنون ما هیچ خبری از وضعیتش نداریم این بود " ما روزنامه نگار می مانیم".
استاد خوب و فاضلم، مهربان ترین مادر دختران روزنامه نویس اصلی ترین و اساسی ترین تفاوتی که من می پندارم هست و دردآور است و نادیده گرفتنش روا نیست را، من این گونه می توانم برای شما بگویم؛ شما مدتی پیش تیتری زده بودید به این عنوان " بگیرد این ملت ما را" . من آن روز اگر روزنامه نگاری حرفه ای مثل شما بودم باید تیتری برای وقایع هر روزه کردستان می زدم به این شکل " بگیرد، بکشید و نابود کنید این مردم ما را". باور کنید آنجا در کردستان سرکوب فقط دستگیری و ایجاد فضای رعب و حشت نیست. سرکوب کشتن است در موارد بسیار بویژه در روستاهای دوردست و در شهرها حکم دادگاه مرگ است و حبس های عجیب و غریب.
تفاوت اینجاست که هنوز در بسیاری جاها در شعاع های کمتر از صد کیلومتری شهرها زنان و کودکان روستاها روی تله های انفجاری و مین ها تکه تکه می شوند. این روزها به بهانه سرکوب فلان حزب و فلان گروه، سپاسدارن سپاه باز هم به مانند سال های دهه شصت در زمین ها و مزارع و باغ های مین و نارنجک می پاشند.
سرکوب و نقض حقوق بشر آنجا که کردستان نام دارد و بر پیشانیش تجزیه طلبی و قومگرائی زده اند بازداشتی چند هفته ای و چند ماهه نیست ، سرکوب آنجا یعنی دق مرگ شدن مادران هفتاد ساله، دخترکان هنوز به بیست نرسیده و زنان آه بر دل. مادران عدنان و هیوا پا به هفتاد سالگی گذاشته اند و هم اکنون مانند پسران اسیر شان چندان با مرگی از شدت غمی عظیم دور نیستند. همسر هیوا تنها نوزده سال دارد و خواهر عدنان چندان از او بزرگتر نیست. داد این زنان کوژه پشت و این دخترکان نگون بخت را چه کسانی باید بزنند، که اگر به شهرها و روستا ها دیگر هم سربزنیم تعدادشان آنقدری هست که بتوان از آنها چندین گزارش تکان دهنده تهیه کرد و نوشت. و من این کار را خواهم کرد.
اگر روزی به ایران و به کردستان برگردم قلم کاغذی به دست خواهم گرفت، به شهرها کوچک و روستا های دور افتاده خواهم رفت، نه برای این که ببینم چند نفر اعدام شده اند و چند نفر روی مین رفته و چندین تن به ضرب گلوله های نیروهای انتظامی کشته شده اند، بلکه آمار زنان و دخترکانی را می گیرم که وقتی جنازه عزیزانشان را به پشت ماشینی یدک می کشند و می برند تا در گورستانی که کمی دورتر از سنندج "لعنت آباد" ش نامیده اند بدون کفن خاک می کنند، بر خود می لرزیده اند و خاموش شده اند. و من می توانم برای چنین کاری از پیرمردانی دریا بغض وام بگیرم که علاوه بر مرگ پسرانشان جان دادن زنان و دخترکان خود را نیز به نظاره ایستاده اند و تاکنون هیچ نگفته اند از آن روزها و تکرار آن روزها.
اکنون که در حال نوشتنم، جنگل های اطراف مریوان در شعله های خشمگین آتش در حال سوختن هستند و به غیر سایت های کردی در جای دیگری خبری از این سوختن ها هنوز به چشم من نیامده است. البته آتش جنگل های مریوان به بزرگی و خطرناکی آتش جنگل های یونان نیست. احتیاجی به عمل و سرعت عمل آتش نشانی ها نیست. خدائی هست که می داند تفاوت تا کجاست و تا به چه اندازه هست، که اگر تفاوتی نبود آتش گرفتنی هم در کار نبود. بارانی فروخواهد فرستاد خدا و ما در مهی غلیظ تنه سیاه درختان برهنه شده را خواهیم دید که خود دیمنی خواهد بود کم نظیر.( دیمن کلمه ای کردی ست که به معنی تصور می باشد، همچنین در مناطق ما اسم دخترهم هست) از آمدن باران در تابستان هم تعجب نکنید. خدای که من هر شب دعایش می کنم خیلی بزرگ است، مگر اواسط همین تابستان، همین خدا آسمانش را برای اعدامی ها و سنگساری ها و مظلومان زندانی وادار به گریه نکرد؟ این راهمه نوشتم که بگویم هیوا اگر الان آزاد بود برحسب فعالیتش در انجمن محیط زیست (کوه سبز)، خبر که هیچ، تاکنون گزارش، عکس و فیلمش را هم تهیه کرده بود. اما او اکنون نیست، او اکنون در تاریکی با مرگ دست به یقه است.
چهار روز پیش در مهاباد تحصنی بود، نه در اعتراض به توپباران مناطق مرزی و احکام اعدام صادر شده و دستگیری های اخیر و غیره، بلکه در اعتراض به پخش گسترده مواد مخدر در این شهر. تحصن از طرف ورزشکاران و جوانان و بازاریان بود، قرار بود آرام و بی سرو صدا باشد. بدون آنکه عدنان از مریوان خود را به مهاباد رسانیده باشد تا گزارشی بنویسد، بدون آنکه کبودوند اطلاعیه صادر کرده باشد، بدون آنکه آکو عکسی گرفته باشد، بدن آنکه اجلال قوامی در تشریح مدنیت به ضرورت چنین تحصنی اشاره کرده باشد و بنویسد که برای چنین مسائلی هم می توان تحصن کرد و اعتراض نمود، حرکتی که هرگز در هیچ شهری از کشور صورت نگرفته است. از همین تحصن ساده که با استقبال کم سابقه مردم مهاباد روبرو شد چنان جار و جنجالی به پاکردند که از همان ساعات اولیه تحصن به خشونت کشیده شد. دلیلش را که جویا شدم و کمی فکر کردم، دیدم روز تحصن مصادف بوده با سالروز فتوای آیت الله خمینی علیه کردستان و کیست از ما که به خاطر نداشته باشد آن تراژدی درد آور را، که در آن به حیوانات هم رحم نشد، حیوانات را هم زنده زنده در آتش سوزاندند در دهات.
از هر زاویه که بنگریم می دانید تفاوت در کجاست خانم امیری عزیز، تفاوت در برخوردها، صدور و اجرای احکام است. آنقدر تفاوت ایجاد کردند و کسی چیزی نگفت، آنقدر جدا کردند از بقیه و کسی هیچ نگفت، آنقدر به هر بهانه ای به خاک و خون کشیدند و کسی لب به اعتراض نگشود، آنقدر شما سکوت کردید و بی تفاوت ماندید و ما در همه نامرادی ها و جفا ها تنها ماندیم که بی تفاوتی خود دلیل واضح تفاوت شد.
شما بودید در همه موارد و هنوز هستید، البته من تنها شما را نمی گویم، من اگر بگویم شما را با آقای اسدی و آقای بهنود، آقای باستانی و خانم مهرانگیز و چند تائی دیگر که به حق از شایستگان و اصحاب قلم و مطبوعات هستید، می گویم. و همه تعجب من از این است که شما و چنین چهره هائی چرا باید چنین سکوت کنند حتی اگر این سکوت به معنی نیاندیشیدن نباشد. آقای اسدی در مقاله ای مربوط به چند ماه پیش از درد روزنامه نگار کوبائی زیر شکنجه ماموران درجه هشت کاسترو می گوید و چه زیبا هم می گوید اما از مرگ تدریجی عدنان و هیوا و از جفائی که بر کبودوند و قوامی می رود هیچ نمی گوید، در حالی که خود ایشان به غربت یعنی .... رفته اند. به گمانم سخن گفتن از چنین نامردمی ای که بر ما می رود چندان پرهزینه نخواهد بود برای آقای اسدی که سخت ترین فشارها و نامرادی ها را خود در این راه متحمل شده است و همین حالا نیز هرازگاهی مورد هجوم کیهان قرارمی گیرد.
آقای بهنود را بیشتر از همه می گویم خانم امیری چون ایشان همان آقای بهنودی هستند که من را هم از چند صد کیلومتر آن طرف تر عاشق روزنامه نگاری کرد، همچنان که فالاچی از ایتالیا شما را عاشق روزنامه نگاری کرد و شما سالهاست که روزنامه نگارید و من هنوز نشدم و در ابتدای کارم. به آقای بهنود بگوئید که در کردستان هم "گلوله بد است". اگر این کتاب آقای بهنود را نمی خواندم و بعد بقیه نوشته هایشان را، شاید هرگز فکر نمی کردم که نویسنده ای فارس مترجمی کرد را در صفحه اول کتاب خود کرد بچه ای فروتن معرفی کند و نامزد مرد سال ایران کند در آن سال طوفانی که سال خاتمی شد با رای ما که مطلب آقای بهنود را می خواندیم و از آمدن خاتمی حرف می زدیم. مانده ام که آقای بهنود عزیز چرا همواره در مطالبشان از جوانان روزنامه نویس پایتخت مینویسند و می گویند، اما دریغ از یک بار آوردن اسم کسی از بچه های کرد آن هم وقتی مورد بی رحمی قرار می گیرند و نسبت به حال و روزشان حتی از سوی غیر دولتایان نیز از اندکی مهرورزی خبری نیست. البته انصافا سهیل، آرش، بابک و امید و غیره همه شایسته تقدیر و ستایشند هم به سبب کارشان هم به سبب اخلاقشان. اما می خواهم بگویم آیا از پاتخت تا مهاباد و سنندج آنقدری فاصله هست که موجب چنین دوری و بیگانگی ای شود. یعنی ما آنقدرغیر خودی و غیرایرانی هستیم، یعنی ما برای نیاوران و کتابخانه ملی خیز برداشته ایم در تمام سال هائی که از شما خوانده ومی خوانیم؟ یا خیر ما خطرناکیم چون تعلقمان به کوه و کمر بیشتر است تا به ساختمانی و کتابخانه ای و دفتر روزنامه ای.
در همین دو سه هفته بعد از مرگ مرحوم ادب تنها نوشته ای که در روزنامه شما مرهمی بود برای من، نوشته ای بود از خانم داودی مهاجر. در جائی دیگر سخنرانی آن نماینده نجیب مجلس ششم بود،مهندس خوئینی ها، در جمع ادواری ها؛ و به قول شما دیگر هیچ. مرحوم ادب که تکنوکرات بود، مطلقا خطرناک نبود
و معتقد به کارهای علمی و عملی در سطح برنامه ریزی عالی بود و هیچ تعلقی به کوه و کمر نداشت.
خانم امیری مگر شما همین بچه های روزنامه نگاری که برای دوره ای کوتاه به هلند رفته بودند و به موقع برگشت در مهرآباد به مشکل برخوردند را با لحنی مادرانه خطاب قرار ندادید. مگر آنان را دلداری نداید و به آرامش دعوت نکردید. آخرین مطلب اجلال قوامی که اکنون ما هیچ خبری از وضعیتش نداریم این بود " ما روزنامه نگار می مانیم".
استاد خوب و فاضلم، مهربان ترین مادر دختران روزنامه نویس اصلی ترین و اساسی ترین تفاوتی که من می پندارم هست و دردآور است و نادیده گرفتنش روا نیست را، من این گونه می توانم برای شما بگویم؛ شما مدتی پیش تیتری زده بودید به این عنوان " بگیرد این ملت ما را" . من آن روز اگر روزنامه نگاری حرفه ای مثل شما بودم باید تیتری برای وقایع هر روزه کردستان می زدم به این شکل " بگیرد، بکشید و نابود کنید این مردم ما را". باور کنید آنجا در کردستان سرکوب فقط دستگیری و ایجاد فضای رعب و حشت نیست. سرکوب کشتن است در موارد بسیار بویژه در روستاهای دوردست و در شهرها حکم دادگاه مرگ است و حبس های عجیب و غریب.
تفاوت اینجاست که هنوز در بسیاری جاها در شعاع های کمتر از صد کیلومتری شهرها زنان و کودکان روستاها روی تله های انفجاری و مین ها تکه تکه می شوند. این روزها به بهانه سرکوب فلان حزب و فلان گروه، سپاسدارن سپاه باز هم به مانند سال های دهه شصت در زمین ها و مزارع و باغ های مین و نارنجک می پاشند.
سرکوب و نقض حقوق بشر آنجا که کردستان نام دارد و بر پیشانیش تجزیه طلبی و قومگرائی زده اند بازداشتی چند هفته ای و چند ماهه نیست ، سرکوب آنجا یعنی دق مرگ شدن مادران هفتاد ساله، دخترکان هنوز به بیست نرسیده و زنان آه بر دل. مادران عدنان و هیوا پا به هفتاد سالگی گذاشته اند و هم اکنون مانند پسران اسیر شان چندان با مرگی از شدت غمی عظیم دور نیستند. همسر هیوا تنها نوزده سال دارد و خواهر عدنان چندان از او بزرگتر نیست. داد این زنان کوژه پشت و این دخترکان نگون بخت را چه کسانی باید بزنند، که اگر به شهرها و روستا ها دیگر هم سربزنیم تعدادشان آنقدری هست که بتوان از آنها چندین گزارش تکان دهنده تهیه کرد و نوشت. و من این کار را خواهم کرد.
اگر روزی به ایران و به کردستان برگردم قلم کاغذی به دست خواهم گرفت، به شهرها کوچک و روستا های دور افتاده خواهم رفت، نه برای این که ببینم چند نفر اعدام شده اند و چند نفر روی مین رفته و چندین تن به ضرب گلوله های نیروهای انتظامی کشته شده اند، بلکه آمار زنان و دخترکانی را می گیرم که وقتی جنازه عزیزانشان را به پشت ماشینی یدک می کشند و می برند تا در گورستانی که کمی دورتر از سنندج "لعنت آباد" ش نامیده اند بدون کفن خاک می کنند، بر خود می لرزیده اند و خاموش شده اند. و من می توانم برای چنین کاری از پیرمردانی دریا بغض وام بگیرم که علاوه بر مرگ پسرانشان جان دادن زنان و دخترکان خود را نیز به نظاره ایستاده اند و تاکنون هیچ نگفته اند از آن روزها و تکرار آن روزها.
دوشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۶
سبب یک تحصن در سالروز یک جنایت
دو روز پیش بعد از مدت ها در مهاباد مردم دست به تحصنی مسالمت آمیز زدند که با دخالت نیروهای انتظامی به خشونت کشیده شد. سبب تحصن و همچنین سبب دخالت نیروهای انتظامی را که جویا شدم، دیدم بر خلاف همیشه سبب تحصن اعتراض به دستگیری ها و احکام اعدام و توباران مناطق مرزی و مسائل از این قبل که تمامی ندارد در مناطق ما، نبوده بلکه تحصنی بود در اعتراض به پخش گسترده مواد مخدر در سطح شهر که گویا از چندین روز پیش ورزشکاران و بازاریان و جوانان این را اعلام کرده بودند.
با یکی از دوستانم که تماس گرفتم و پرسیدم که اعتراض به پخش مواد مخدر چرا باید برای نیروهای نتظامی آنقدر خطرناک بوده باشد که بازهم بیفتند به جان مردم کوچه و بازار، در جوابم گفت که کاش فقط دخالت می کردند، برای ساعاتی کار را به جائی رساندند که علاوه بر دستگیری تعدادی و زخمی کردن عده ای، شروع کردن به شکستن قفل مغازه ها که اگر مردم زودتر خودشان متفرق نمی شدند چندان بعید نبود بلائی که بر سر فروشگاه شهروند در تهران آمد بر سر چند فروشگاه اینجا هم بیاید. گفتم یعنی اوضاع تا این حد بد بود، گفت مگر نمی دانی، روز تحصن سالروز حمله به روستاهای قارنی و قلاتان بود.
دو روز پیش سالروز فتوای خمینی علیه مردم کردستان بود که طی آن سپاه و ارتش از زمین وهوا به کردستان یورش آوردند و جنایتی را رقم زدند که اگر امروز هر شخصی عامل و آمر چنین جنایتی می شد سر از دادگاه لاهه در می آورد.
در چنین جنایت هولناکی دو روستای قارنی و قلاتان به کلی در آتش سوختند و حتی به حیوانات این دو روستا هم رحم نشد، حیوانات هم زنده زنده در آتش سوزانده شدند.
با یکی از دوستانم که تماس گرفتم و پرسیدم که اعتراض به پخش مواد مخدر چرا باید برای نیروهای نتظامی آنقدر خطرناک بوده باشد که بازهم بیفتند به جان مردم کوچه و بازار، در جوابم گفت که کاش فقط دخالت می کردند، برای ساعاتی کار را به جائی رساندند که علاوه بر دستگیری تعدادی و زخمی کردن عده ای، شروع کردن به شکستن قفل مغازه ها که اگر مردم زودتر خودشان متفرق نمی شدند چندان بعید نبود بلائی که بر سر فروشگاه شهروند در تهران آمد بر سر چند فروشگاه اینجا هم بیاید. گفتم یعنی اوضاع تا این حد بد بود، گفت مگر نمی دانی، روز تحصن سالروز حمله به روستاهای قارنی و قلاتان بود.
دو روز پیش سالروز فتوای خمینی علیه مردم کردستان بود که طی آن سپاه و ارتش از زمین وهوا به کردستان یورش آوردند و جنایتی را رقم زدند که اگر امروز هر شخصی عامل و آمر چنین جنایتی می شد سر از دادگاه لاهه در می آورد.
در چنین جنایت هولناکی دو روستای قارنی و قلاتان به کلی در آتش سوختند و حتی به حیوانات این دو روستا هم رحم نشد، حیوانات هم زنده زنده در آتش سوزانده شدند.
اشتراک در:
پستها (Atom)