اینجا خاورمیانه ست. همان جائی که روزگاری بشر اولین تمدن های خود را در آن پی ریزی نمود. سرزمینی که به گواه تاریخ بشری ، انسان توانست به دور از وابستگی به مذاهب، خدایان و ایدئولوژی های خاص آن دوران ها، شعور انسانی و عقلانیت خود را جانشینی مناسب برای سرشت و خوی سرکش و ظالمانه ی رسوب شده از عصر بربریت قرار دهد. در کنار رودها یش اطراق کرد و اجتماعی انسانی آغاز نمود. در دامان و در دل طبیعت شروع به آفرینش تابلوهای از تمدن نمود که با شعور جمعی و سلایق افرادش، ماهرانه رنگ آمیزی شد. فرهنگ های بشری به شکلی گویا، در بسترهای مختلف و مجزا به روانی مسیر خود را پیمود و در هر دوره شکلی وسیعیت تر و کاملتر به خود گرفت. به طوری که دورانی همین فرهنگ ها و تمدن ها مایه ابهت وغرور پادشاهان و سلاطین در برابر دیگران بود. اکنون این سرزمین با آن تاریخ و تمدن عظیم و غرورمند به ویرانه ای می ماند که نجاتش از حال و روزی که در آن گرفتار آمده، نیازمند داروهائی است که باید مردمانش با دست خود بسازند. چرا که
آنچه دیگران با اهدافی دیگر برای این سرزمین درست کرده اند و هنوز نیز درخور مردمانش می دهند چیزی نیست که بتواند دردی از درد ها را چاره ساز باشد.
با ظهور اسلام وآغاز جنگ های بزرگ و تراژیک به مدت های طولانی در این سرزمین روند تکامل اجتماعی با مشکلات جددی و فراوانی روبرو شد که تا به همین امروزنیزآثار مخرب و ویران کننده اش باقی ست. درست در زمانی که خاورمیانه می رفت که توسط شاهان و حاکمان خود گذشته ی خود را به فراموشی بسپارد در قسمتی دیگرازاین جهان، در قرن هفدهم در اروپا، کلیسا حاکمیت خود را از دست داد و مردمش خود بعد از دیدن دنیائی پر از جنگ و
پرازتراژیک،به خود آمده و به دور از هر گونه جنگی که جامعه ی بشری را با خطر چندانی روبرو کند، به التیام دردهای خود که حاصل افکارناسالم خودشان بود پرداختند. با واقع بینی کلی و درکی کامل از دنیای واقعی تمام سیرهای اجتماعی،سیاسی را طی کرده وجهانی نو برای خود بنیان نهادند که پایه هایش براساس اهداف انسانی و واقعی استوار گردید.
اما خاورمیانه گویا تمام اندوخته های ارزشمند و تاریخی خود را از دست داده است. گویا بعد از پایان جنگ دوم جهانی تمام جهان برای نابودیش خیز برداشته است، گویا باید تمام دارائی و سامان این سرزمین با تاریخ و تمدنش یا باید از بین برود یا باید مال جهانی شود که اکنون وجب به وجب این سرزمین را میدان تاخت و تاز خود کرده است.
در حال حاضر خاورمیانه به کانون تحولات در صحنه ی بین المللی تبدیل شده، طرفی لزآن در دست حاکمان خودکامه و طرف دیگرش در دست قدرت های ست که سال هاست قسمت اعظم منافع خود را درخاورمیانه جستجو می کنند.
در این شرایط و در بین نبرد قدرت ها بر سر منافعی که هیچ تعلقی به آنها ندارد، گروه های تروریستی وابسته به القاعده به همراه دیگر گروه های بنیادگرای اسلامی اقدامات غیرانسانی خود در عراق و افغانستان و چند کشور دیگر را ادامه می دهند بدون آن که مبارزه با تروریسم بین المللی توانسته باشد آنها را سرکوب کند. از طرفی دیگر حکومتی نظیر رژیم حاکم بر ایران به شدت در خاورمیانه مشغول گسترش دادن به اختلافات مذهبی از جمله در عراق و فلسطین و حتی داخل کشور خود ش است، تا به قول خودش رهبری نظام و اهل شیعه را بر جهان اسلام تثبیت کند. تعصبات قومی نیز که سالهاست مانع زندگی مسالمت آمیز اقوام این سرزمین در کنار هم شده است،اکنون در سایه ی دمکراسی نصفه و نیمه ای که گاها در چند جا و فقط در قالب شعار دیده می شود نیز رنگ و روئی کاملا سیاسی به خود گرفته است و صرفا ابزاری برای موفقیت حزبی یا ائتلافی در انتخاباتها شده است که احتمال بروز جنگ و خشونت از آن چندان غیرمحتمل نبوده و نخواهد بود.
با این شرح مختصر اکنون سرزمینی که خاورمیانه خوانده می شود جائی نیست غیر از میدان جنگ. جائی نیست غیر از قبرستانی برای مردمانی دردمند و آزار دیده. جائی نیست غیر از مخفیگاه انسان های که آزادی انسان ها را روزی هزار بار میمیرانند و زنده می کنند. به مکانی تبدیل شده که در آن متحجران مذهبی و قدرت طلبان غاصب پرورش می یابند و هر روز در برابر دیدگان مردم به جنایت علیه بشریت دست می زنند و این سرزمین را به لبه ی پرتگاه کشانده اند.
تاریخ کهن این سرزمین از شجاعت ها و رشادت های مردمان این سرزمین در صفحات خود بسیار دارد.از آفرینش های اولیه ی تمدن بشری تا براندازی شاهان و امپراطوری های مستبد، از بیرون راندن دشمنان و متجاوزان تا گفتگو و دیالوگ با دنیای اطرافشان.
اکنون هم شرایط برای این مردم و این سرزمین بسیار ناگوار و در عین حال بیسار پیچیده است. مردم اینجا باید خود برای نجات خود تلاشی واقعی را به کمک نیروهای پیشرو خود شروع کنند و در این راه لحظه ای تامل نکنند. باید یک بار دیگر مردم دوستان و دشمنان خود را به خوبی بشناسند و با درایت کامل راه های روبرو شدن با آنها را برگزینند.