سه‌شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۶

از شبکه یک جمهوری اسلامی تا فاکس نیوز آمریکا

روز گذشته در روزنامه الکترنیکی روز آنلاین گزارشی با عنوان " نامه صلح دوستان علیه فاکس نیوز" منتشر شد که در آن ضمن اشاره به فعالیت یک گروه صلح دوست آمریکائی علیه تبلیغات تحریک کننده شبکه تلویزیونی فاکس نیوز در آمریکا، در جهت اقدام نظامی علیه ایران، عملکرد این شبکه آمریکائی به گونه ای توضیح داده شده بود، که گویی اگر آمریکا علیه ایران دست به اقدام نظامی بزند هیچ کس خطاکار و تاثیرگذار نبوده غیر از مجریان این شبکه،جان بولتون و سناتور لیبرمن و نهایتا دیک چینی. مقصود این نوشته البته جواب دادن به نویسنده محترم این گزارش که همواره یکی از بهترین نویسندگان روزآنلاین بوده، نیست. بلکه اشاره به نکاتی است در خصوص عملکرد شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی که در این گذر ضروری به نظر می رسد.

آیا عملکرد بزرگترین کانال دولتی جمهوری اسلامی با تکیه بر تهدیدات مقامات بلند پایه کشوری ولشکری حاکمیت اسلامی علاوه بر اینکه به شکلی واضح و علنی و بیشتر از آنچه که تلویزیون فاکس نیوزآمریکا به آن مبادرت ورزیده، قبل از آنکه بخواهد افکار عمومی داخلی را حامی سیاست های جنگ طلبانه دولت قرار دهد، امنیت روحی روانی میلیون ها شهروند ایرانی را با مخاطره ای گریزناپذر روبرو نکرده است؟ کدام یک از مواضع و دیدگاه های مقامات جمهوری اسلامی و در راس آن فرماندهان سپاه پاسداران علیه آمریکا در این شبکه انحصاری، اعلام آمادگی جمهوری اسلامی برای ضربه زدن به مواضع و منافع آمریکا چه در صورت اقدام نظامی و چه در صورت عدم اقدام نظامی، نبوده است؟

آیا تا به حال به آهنگ برنامه های شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ظرف همین یک سال گذشته توجه شده که چگونه گوی سبقت از کانال ها و رسانه های حامی محافظه کاران آمریکائی را ربوده و حتی یک روز نیز از تبلیغات شوم و عوامفریب خود برای جنگ با آمریکا درهرعرصه ای غافل نبوده است؟ آیا اگر فعالان حقوق بشر و صلح دوستان کشورمان در داخل کشور آزادانه می توانستند علیه سیاست های جنگ طلبانه دولت نهم و تبلیغات شوم شبکه یک جمهوری اسلامی اقدامی تبلیغی نظیر همین اقدام صلح دوستان آمریکائی را به اجرا بگذارند، کسی جرات می کرد که همراه با تحت پوشش قرار دادن چنین اقدام قابل تحسینی عملکرد شبکه یک جمهوری اسلامی را زیر سوال ببرد و محکوم کند؟ شبکه ای که از بام تا شام می کوشد که فرماندهان شمشیر بدست سپاه پاسداران را معرفی کند و هیچ وقت نیز از مصاحبه با فرماندهان ارتش و قمه بدستان بسیجی و حتی نیروهای انتظامی نیز غافل نبوده است.

اگر عملکرد تلویزیون فاکس نیوز در حال حاضر و با توجه به شرایط حساس منطقه دقیقا همان عملکردی است که سال 2003 برای آماده کردن افکار عمومی آمریکا، برای لشکرکشی به عراق انجام داد، می توان گفت که عملکرد کنونی شبکه یک جمهوری اسلامی نیز دقیقا همان عملکردی است که در دوران جنگ هشت ساله در پیش گرفته بود که نه تنها مردم ایران را به مدت هشت سال به زور و بافریب به حمایت از ادامه جنگ واداشت، بلکه هزارن جوان کمتر از بیست سال را نیز بوسیله سیاسیت های تبلیغاتی مذهبی فریفت و روانه میدان های مین کرد.

واقعیت آن است که هم عملکرد شبکه یک جمهوری اسلامی و هم عملکرد شبکه فاکس نیوز آمریکا بر محور زمینه سازی روانی برای جنگ تکیه دارد. اما در همین صورت می توان چند تفاوت اساسی را بین عملکرد دو شبکه مزکور دید. فاکس نیوز در کشوری به تبلیغات برای جنگ با ایران دامن می زند که در وهله اول مردم آن کشور حتی در صورت بروز جنگ امنیت روحی روانی شان هرگز به اندازه امنیت روحی روانی مردم ایران به مخاطره نخواهد افتاد. مگر همین حالا در چهره پریشان و آشفته کدام ایرانی می توان نگرانی از بروزجنگ و عواقب ناگوار آن را ندید.

مانور تبلیغاتی شبکه یک جمهوری اسلامی با به تصویر کشیدن صحنه هائی از جنگ هشت ساله سعی دارد وانمود کند که سپاه پاسداران برای هر جنگی آمادگی لازم را دارد و همچنان اولین و یکی از اصیل ترین نیروهای انقلاب است که در حال حاضر نیز توانسته است علاوه بر حفظ سلطه نظامی خود نسبت به نیروهای دیگر، اقتصاد کشور را نیز تاحدود زیادی در دست بگیرد و از سوئی دیگر نیز با توجه به هرچه نظامی تر شدن کابینه دولت نهم، اکنون سپاه پاسداران در سیاست گذاری های کلان نظام علیه آمریکا و غرب نقشی پرنگ تری از همیشه ایفا می کند. بنابراین چنین نیروی می تواند در هر زمان و تحت هر شرایطی آمریکا را به جنگ بخواند و جالب آن است که شبکه یک هر از گاهی با پخش تکراری مانورهای نظامی سپاه قصد دارد که پیروزی بر آمریکا را از همین حالابه مردم مژده دهد! این عملکرد شبکه یک جمهوری اسلامی در حالی است که شبکه فاکس نیوز با کسانی مصاحبه و میزگرد ترتیب می دهد که در دولت کنونی محافظه کاران آمریکائی از نقش چندانی برخوردار نیستند. ضمن اینکه بیشتر اظهارات چهره هائی نظیر سناتور لیبرمن، جان بولتون نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل و چند کارشناس و تحلیلگر ساده تلویزیونی بیش از آنکه متاثر از سیاست های کلی کاخ سفید باشد، به یک جنگ روانی می ماند که معمولا در سطوح پائین تر قدرت سیاسی کشورهای بزرگ علیه کشورهائی که اسباب دردسر هستند و از آنان به عنوان یاغی و سرکش نام می برند، به راه می افتد و برای عاملان و امران چنین جنگ های روانی نیز،همواره نتیجه لازم و مورد نظر را در پی داشته است. شرط یک جنگ تبلیغاتی و روانی که در سطوح پائین تر قدرت طرح ریزی می شود
زمانی نتیجه اش آشکار می شود که طرف مقابل را وادار به واکنشی عملی کند.
به عنوان نمونه همین که اعلام شد قرار است وزارت خارجه آمریکا سپاه پاسداران را در لیست سیاه خود قرار دهد، بدون آنکه آمریکا عملا دست به اقدامی زده باشد، سپاه پاسداران و مقامات جمهوری اسلامی را هم به واکنش لفظی وهم واکنش عملی واداشت. از یک طرف سپاه پاسدارن علاوه بر شدت بخشیدن به توپ باران مناطق مرزی شمال عراق، در داخل خاک عراق چندین کیلومتر پیشروی کرد و از سوئی دیگر از تریبون نماز جمعه به تروریست شمردن سپاه افتخار شد! هر دو مورد در تنش های موجود بین ایران و آمریکا جز موارد جزئی به شمار می روند.اما نباید فراموش کرد که بهانه لازم برای اقدامات بعدی آمریکا را نیز فراهم نمود؛ به همین راحتی. و چنین اقدام حساب شده ای از کانالی به نام فاکس نیوز انجام شد بدون آنکه تبلیغی برای جنگ به عمل آورده باشد. اما شبکه یک جمهوری اسلامی در همین مورد علاوه بر آنکه همچنان تبلیغات جنگی خود را بیشتر کرد از جواب دادن به یک جنگ روانی ساده نیز عاجز ماند و تنها چیزی که برای نشان دادن به مردم داشت چیزی نبود غیر از خط و نشان کشیدنی از راه دور.

تبلیغ برای تحریک ایران و آمریکا به جنگ چه از طرف فاکس نیوز باشد که در آمریکا آزاد و مستقل کار می کند و چه از شبکه یک جمهوری اسلامی که تماما در انحصار دولتی جنگ طلب است، باشد باید قویا محکوم شود. نامه گروهی از صلح دوستان آمریکائی برای محکوم کردن شبکه فاکس نیوز که اقدام به تبلیغ جنگ و تشدید جنگ روانی علیه ایران می کند، عملی پسندید و قابل تحسین است و باید زیر آن را امضا کرد. کاش که نامه ای هم از سوی صلح دوستان کشور ما برای محکوم کردن شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی تهیه و تنظیم می شد تا روزنامه نگاران آمریکائی آن را تبلیغ و برای جمع آوری امضا آن را در ویب سایت های خود قرار می دادند.

شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۶

شعر و مرگ

آنجا کنار تو، اینجا کنار من
شعری افتاده
مرده
تو ببین، تو بخوان
لبخند بزن
تا زنده شود
و شعریت را باز یابد
در هستی بی کلمه!

پنجشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۶

امیدی هست حتی اگر ...

خواهرعدنان حسن پور چند ساعت بعد از انتشار خبر لغو حکم اعدام عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار در یکی از سایت های کردی_ فارسی، در تماسی تلفنی با دفتر سایت روژهه لات ضمن تکذیب این خبر اعلام می کند که پرونده برادرش به همراه پرونده هیوابویتمار به دیوان عالی کشور ارجاع داده شده است.
دیروز ساعت شش صبح خبر لغو حکم اعدام این دو روزنامه نگار را در یکی از سایت های کردی فارسی خواندم. در خبر آمده بود که بنا به خبری که به ما رسیده، حکم اعدام عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار در دادگاه تجدید نظر لغو و تبدیل به حپس ابد شده است. در هیمن راستا تلاش های زیادی به عمل می آید تا با منابعی مرتبط تماس حاصل شود و جزئیات ماجرا و صحت درستی خبر روشن شود.
این منابع مرتبط خبر را تکذیب نکرده و در همان حال نیز حاضر به انجام مصاحبه رسمی با هیچ یک از سایت های سیاسی نمی شوند. اما اشاره می کنند که به لغو حکم اعدام این دو روزنامه نگار خوشبین هستند و اضافه می کنند که از چندین کانال قانونی در داخل کشور تلاش ها ادامه دارد. و همه اینها درحالی است که صالح نیک بخت وکیل مدافع این دو روزنامه نگار بعد از مصاحبه های جنجالی خود، بعد از صدرو حکم اعدام این دو روزنامه نگار سکوت کامل اختیار کرده و حتی در مورد همین خبر هم هیچ صحبتی نکرده است.
اگر چه خبر لغو حکم اعدام عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار چند ساعت بیشتر طول نکشید که توسط خواهر عدنان حسن پور تکذیب شد. اما هنوز امید زیادی هست. و بیشتر دوستان و آشنایان در سنندج و مریوان به لغو حکم اعدام این دو روزنامه نگار خوشبین هستند.
و اما یک نکته؛ هنوز مشخص نیست که چه کسی خبر لغو اعدام این دو نفر را به سایت سیاسی روژهه لات داده است و در این میان به اسم کسی اشاره نشده است. به همین دلیل اینجا با یک سوال روبرو می شویم که آیا اعلام این خبر بدون آنکه به تائید شخصی مرتبط یا منبعی قانونی برسد، خود اقدامی نیست در جهت آرام کردن جو بوجود آمده در اثر اعتراضات گسترده داخلی و جهانی؟
با این همه اما باز هم من امیدوارم حتی اگر بخواهند با چنین شایعاتی سر کسی کلاه بگذارند.

سه‌شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۶

!حکم اعدامشان لغو شد

خبر دو جمله بیشتر نیست، حکم اعدام عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار لغو شد. گفته شده که دادگاه تجدید نظر این حکم را به حبس ابد برای هر دو روزنامه نگارتقیلیل داده است.

شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۶

خطاب به دکتر صالح نیکبخت و عرفان قانعی فرد

آقای دکتر نیکبخت و آقای قانعی فرد، در رای بیدادگاه جمهوری اسلامی مبنی بر صدور حکم اعدام برای آن دو جوان بی گناه و بی پناه روزنامه نویس کوچکترین نشانی از حق وعدالت نمی توان یافت. همچنان که در اظهارات شما در سایت های سیاسی وابسته به جمهوری اسلامی از جمله سایت های "انتخاب " و "فارس" کوچکترین نشانه ای از صداقت و حسن نیت نسبت به سرنوشت ناخوشایند آن دو جوان صادق که هنوز به مرز سی سالگی نرسیده اند به چشم نمی آید. اینجانب اگر نام شما به همراه اظهاراتتان، در این دو سایت را نمی دیدم هیچ شک و تردیدی به خود راه نمی دادم که این اظهارات عامدانه تنها و تنها می تواند متعلق به کسانی همچون سعید مرتضوی، حسین شریعتمداری و یا روح الله حسینیان باشد.

این چه بساطی است که در مقام وکیل و محقق دانشگاهی به نفع دستگاه قضائی، نهادهای سرکوبگر امنیتی و اطلاعاتی و سایت های سیاسی وابسته به جمهوری اسلامی، آنهم در مقابل دو جوان صادق و شریفی که در اوج خفقان و سرکوب، در بدترین شرایط زندگی شان، تنها جرمشان گفتن و نوشتن حقایق تلخ و پر از درد و مصیبت مناطق مظلوم واقع شده کردنشین می باشد، به راه انداخته اید؟
نه، آقای دکتر نیکبخت، شما برآن شدید تا طبق یک رشته اظهارات عامدانه با سایت های وابسته به جمهوری اسلامی افکار عمومی را منحرف سازید و به چشمان مردم کردستان و دیگر مناطق کشور خاک بپاشید و حرکت های وسیع مردمی، نهادها و سازمان های دفاع از حقوق بشر در داخل و خارج کشور را، طبق وعده هائی که به اربابان قضائی و امنیتی خود داده بودید، به قول خود خثی سازید. دست به اقدامی زدید که هرگز شایسته مقام و منزلت یک وکیل حقوقی نبوده و نیست. شما دل میلیون ها شهروند کرد ایرانی را به درد آوردید.
خوشبختانه این اظهارات شما نه تنها درجهت تحمیل سیاست های حقیرانه حاکمیت جمهوری اسلامی بر مردم هوشیار و بیدار مناطق کردنشین موثر و مفید واقع نشد، بلکه همچون سال های اخیر در پی واکنش بسیاری از فعالین حقوق بشر وفعالین دیگر حوضه های مختلف به اظهارات شما،حمایت ها و اعتراضات مسالمت آمیز برای لغو حکم ظالمانه اعدام آن دو روزنامه نویس جوان از کوچه پس کوچه های مریوان، سنندج، سقز و مهاباد به سرعت به خارج از مرزها رسید و اتحادیه اروپا را هم با خود همراه ساخت. به طوری که اکنون همه تاحدودی امیدواریم که در پی ادامه و گسترش این اعراضات و حمایت های بی دریغ جهانی این دو جوان روزنامه نویس از مرگ با طناب دار رهائی می یابند.
سمپاشی های و لجن پراکنی های سایت هایی چون "فارس" و "انتخاب" و غیره که بنا به عادت و سنت همیشگی خود، از این گونه موارد شروع به بهره برداری سیاسی کرده و هر چه که در توان دارند بکار می برند تا فضای سیاسی مناطق کردنشین در اذهان عمومی را متشنج و آلوده جلوه دهند و در این راه
عده ای انگشت شمار نیز وقیحانه به یاری آنها شتافته و با اظهاراتی ناسنجیده و بی اساس جنبش حق طلبانه و دمکراسی خواهی مناطق کردنشین را مورد آماج بدترین حملات خود قرار دادند. حملاتی که در آن همواره صادق ترین فرزندان کرد را متهم به تجزیه طلبی و قومگرائی می کند. اتهاماتی که در ایران قبل از آنکه از جانب غیر کردها بی اساس خوانده شود، توسط همین فرزندان فروتن و متواضع کرد بر آنها مهر باطل و بی اعتباری زده شده است.
حال سوال من از شما آقای دکترنیکبخت این است که در مقابل چنین نامردمی هائی که از سوی حاکمیت جمهوری اسلامی در قبال مردم مناطق کردنشین روا داشته می شود و بر هیچ کسی هم پوشیده نیست، چرا مستقیما به جای دفاع کردن از این دو روزنامه نویس جوان و بی گناه، بر اتهامات بی اساس، واهی و ساختگی وارده بر آنها مهر تایید می زنید و منکر فعالیت های مطبوعاتی و مدنی آنها می شوید؟ فکر نمی کنید چنین امری به خودی خود می تواند نوعی حق کشی کامل و مطلق باشد؟ فکر نمی کنید که اظهارات شما در خصوص پرونده عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار قبل از آنکه اطلاع رسانی در مورد وضعیت و موقعیت مبهوم و نگران کننده آنها باشد، به منزله پذیرفتن همه اتهامات از جنانب شخصی خواهد بود که تنها داد خواه آنان است؟ شما بر چه اساسی به این نتیجه رسیده اید که پذیرفتن اتهامات ساختگی و نسبت داده شده به آنان حتی اگرخودشان هم اعتراف کرده باشند می تواند امتیاز مهمی باشد که بعد از بدست آوردن آن به افکارعمومی امیدی مبنی بر رهائی آنها ببخشد؟
آقای دکتر نیکبخت همه ما می دانیم که شما اکنون تحت فشارهای شدیدی قرار گرفته اید و شرایط ویژه ای دارید، اما به نظر من و با توجه به سوابق کاری شما و تجربه هایتان در خصوص وکالت پرونده های متهمین سیاسی و مطبوعاتی و بویژه در چهار سال اخیر، بعید به نظر می رسد که در چنین شرایط ویژه ای نتوانید تعادل روحی روانی خود را خفظ کنید. لطفن با خونسردی کامل به کار خود ادامه دهید. این را به این دلیل عرض می نمایم که در آخرین اظهار نظرتان با سایت " فارس" اعلام داشته اید حکم اعدامی که برای عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار صادر شده است، هنوز به شخص شما که وکیل آنها هستید ابلاغ نشده است. در این صورت من از شما می پرسم که چطور در تماس تلفنی با همسر هیوا بوتیمار حکم اعدام ایشان را خانواده ایشان اطلاع داده اید؟ آیا بهتر نیست که قبل ازهراظهار نظر دیگری سعی کنید از محل نگهداری و وضعیت جسمی و روحی آنها اخباری بدست آورید. خانواده هایشان مرتب اعلام می کنند که از محل نگهداری و وضعیت آنها هیچ اطلاعی ندارند. به گمان من شما رسیدگی به پرونده ها را رها کرده و در حال پاسخ دادن به کردهای خارج از کشور و متهم کردن احزاب سیاسی و فعالین حقوق بشری هستید و ظاهرا به حوادث حاشیه ای بیشتر علاقه نشان می دهید تا رسیدگی به سرنوشت دو انسان بی گناه.

و اما شما آقای دکتر عرفان قانعی فرد، چرا فضای سیاسی مناطق کردنشین را سمپاشی می کنید. در اظهار نظری که با خبرنگار سرویس سیاسی سایت "انتخاب" داشته اید بدون آنکه کوچکترین اشاره ای به فعالیت های مطبوعاتی و مدنی این دو جوان بی گناه بکنید انگشت اتهام را رو به احزاب کرد دراز کرده اید و آنان را عامل بدبختی این دو روزنامه نگار معرفی کرده اید. خطاب به شما باید گفت به فرض که حرف شما درست باشد اما بی زحمت روشن بفرمائید که عامل بدبختی و سیه روزی صدها و هزاران جوان دیگر کرد در شهر های مختلف مناطق کردنشین چه کسانی هستند؟ بی زحمت بفرمائید تنها در شهرستان سنندج چند درصد ازجوانان را شما بدبخت نمی بینید که از ترفند ها و گزندهای غیر انسانی جمهوری اسلامی جان سالم به در برده باشند.
اشاره کرده اید که احزاب کرد جنازه ای بیش نیستند، که علاوه بر خام اندیشی نه دارای استراتژی هستند و نه درک و تحلیل درستی از وضعیت جامعه ایران دارند. در این صورت باید به شما گفت اولن احزابی که در داخل کشورند جنازه ای بیش نیستند، چرا که اگر واقعا احزابی زنده، فعال و کارآمد و درعین حال مردمی بودند هر ساله صدها و هزاران جوان بویژه جوانان کرد به صفوف احزاب کرد خارج از کشور نمی پیوستند و یا به طریق مختلف ارتباط بر قرار نمی کردند و به ریش احزاب و گروههای ورشکسته و آبروریخته اصلاح طلبی همچون حزب اعتماد ملی و جبهه مشارکت و چند تائی دیگر که تنها نام حزب را با خود به یدک می کشند، نمی خندیدند. احزابی که شما موافق آنها هستید لیدرهایشان آیت الله هائی را الگوی اخلاقی خود می خوانند که نه تنها روزنامه نگاران ایرانی را تحمل نمی کنند بلکه فتوای قتل روزنامه نگاران کشورهای همسایه را هم صادر می کنند.
آقای قانعی فرد شما خود چند سالی هست که در مقام محقق دانشگاهی عمدن چشم بر واقعیات سیاسی و اجتماعی کشور و بویژه کردستان بسته اید، لطفن به چشمان بیدار مردم خاک نپاشید، لطفن فضا سیاسی کردستان و کشور را برعلیه احزاب مردمی کرد سمپاشی نکنید. تا کی می خواهید برعلیه پاکترین فرزندان این آب و خاک با بدترین دشمنان مردم دست در یک کاسه داشته باشید؟ تاکی می خواهید به بهانه اصلاحات سر خود و دیگران کلا بگذارید؟ لطفن در اظهاراتتان نگاهی هم به دنیای پیرامون خود بیندازید و به آنچه در اطرافتان اتفاق می افتد نظری داشته باشید. چرا راه را برای کسانی هموار می کنید که از شما و امثال شما به میل خود بهره برداری سیاسی می کنند. و در چنین مواردی مواضع و جهت گیری شما را بهترین مقدمه و فرصت برای بدنام کردن جوانان کرد و ایجاد بدبینی نسبت به کردستان به حساب می آورند. اشاره کرده بود وضعیت به گونه ای است که جز سکوت کاری نمی توان کرد. در موارد دیگری که قبلن منجر به دستگیری روزنامه نگاران، روشنفکران و فعالین مدنی و حقوق بشری کرد شده بود شما و همفکرانتان که آزادانه فعالت می کنید، سفر میکنید و تحقیقات فراوان، بفرمائید که جز سکوت و نظاره گر چه نقش و تاثیری داشته اید که این بار نمی تواند همان نقش و تاثیر را داشته باشید در خصوص سرنوشت دو روزنامه نویس مجبور و محکوم به سکوت شده اید. شمائی که ما میدانیم به خیلی جاها هم راه دارید هم نفوذ.

فرودگاه مهرآباد اما آقای دکتر قانعی فرد، متعلق به کسانی است که در مقام محققان دانشگاهی باز هم مورد سواستفاده های سیاسی قرار می گیرند و به بهانه انجام مصاحبه های تحقیقی با اهل فرهنگ، اندیشه و سیاست راهی کشورهای دور و نزدیک می شود، البته با سوالاتی از قبل طرح شده از جانب اربابان سیاسی و گاها حاوی پیام ها و سیگنال های عجیب و غریب سیاسی . مگر خود شما از این گروه محققان دانشگاهی نیستید که به بهانه مصاحبه هائی از این دست فقط مانده سر از "کمپ دیوید" و " شرم الشیخ" درآورید. در پایان این نوشته آقایان دکتر صالح نیکبخت و آقای دکتر عرفان قانعی فرد، وظیفه خود می دانم دو نکته ضروری را به شما یادآور شوم که می دانم در طول هفته گذشته از بس که مورد نقد و انتقاد قرار گرفته اید فراموشتان شده است.

نکته اول آن است که هر روزنامه نگار، هر فعال مدنی و هر روشنفکری در جامعه خود کاملن به وظیفه خود آشناست. و همه ما به خوبی می دانیم که روزنامه نگاران، فعالین مدنی و روشنفکری غیرازرسالت اطلاع رسانی صحیح و صادقانه، روشنگری توام با صداقت و حسن نیت و تجزیه و تحلیل مسائل مختلف سیاسی، فکری و فرهنگی به صورتی شفاف و از سر احساس مسئولیت در قبال جامعه خویش، وظیفه دیگری ندارد. بنابراین در جامعه ای که هر فردی بنا به وظیفه شاخص خود عمل می کند، چه نیازی می تواند داشته باشد که به عضویت یک حزب برانداز درآید و انجام وظایف خویش را به یک چهارچوب محدود حزبی معطوف سازد. پس لطفا کمتر اتهام ارتباط با فلان حزب و فلان سازمان مسلح را، برای این دو روزنامه نگار بی گناه تایید کنید. حتی اگر خود اعتراف هم کرده باشند. مگر شما در این کشورکسی را هم سراغ دارید که به این گونه اعترافات باور داشته باشد.
نکته دوم: درست که در سایه حاکمیت جمهوری اسلامی در داخل کشور نشانی از جامعه مدنی و مدنیت به چشم نمی آید چرا که اگر مدنیتی وجود داشت چنین ظالمانه شهروندان مدنی با حکم اعدام روبرو نمی شدند. با این حال اما هیچ کس نمی تواند منکر عقل و شعور مدنی شهروندان کشور باشد. آقایان باور کنید عملکرد نه تنها دستگاه های و نهادهای دولتی از خدماتی گرفته تا قضائی و امنیتی، بلکه عملکرد هر فردی در هر مقام و منسبی که باشد نیز زیر نظر شهروندان مدنی هست و به جای خود و به وقت خود نقد خواهد شد و از زوایای مختلف مورد ارزیابی و بررسی قرار خواهد گرفت.