چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۵

به بهانه ی اول ماه مه

امروز مصادف است با اول ماه مه روز همبستگی و اتحاد جهانی کارگران. روزی ست که کارگران و زحمتکشان در سراسر جهان ضمن برپائی جشن های بزرگ و پرشکوه تمام خواسته ها و اهداف انسانی خود که همواره برای به دست آوردنش در تلاش و مبارزه بوده اند را٬ به صاحبان سرمایه و قدرت یادآور می شوند و برای رسیدن به حقوق انسانی خود در این روز دیگر اقشار و طبقات جامعه را به حمایت از خود فرا می خوانند. تلاش ها و یک مبارزه ی پیگیر و حمایت ها مستمر برای رسیدن کارگران به حداقل حقوق و دیگر خواسته های این طبقه ی درد مند در بسیاری از کشورهای مختلف اگر چه تمام و کمال هنوز نتوانسته است اهداف و خواسته های کلی کارگران را محقق سازد ولی در پیشبرد بسیاری از اهداف حقوقی و انسانی کارگران تاثیرات چشم گیری داشته است و بارها و بارها در جوامع مختلف سرمایه داری شاهد عقب نشینی صاحبان سرمایه و قدرت در برابر خیزش کارگران بوده ایم. زرق و برق های سرمایه داری و صاحبان قدرت اما٬ هیچ گاه بوسیله دستگاه های تبلیغاتی خود اجازه نداده است تا شکست ها و عقب نشینی هایشان به طور کامل آشکار شود. اما خوب در همه ی جوامع کارگران و دیگر طبقات محروم و زحمتکش طیفی از روشنفکران غیر سرمایه دار را در کنار خود دیده و داشته اند که در بسیاری از مراحل مبارزه علیه سرمایه داری رهنما و راهگشایشان بوده اند که در بدست آوردن همین حقوق و اهدافی که تا حدودی از چنگال سرمایه داری بدرآورده شده٬ سهیم بوده اند. امروز نیز در اشکال کلی تر و در برنامه های علمی تری کارگران٬ به کمک روشنفکران غیر سرمایه دار و حمایت طبقات دیگر جوامع خود اهداف خود را بدور از خشونت و از راه های مسالمت آمیز دنبال می کنند. اگر چه هنوز سرمایه داری و سرامایه دار علیه کارگران زبانی جز زور گوئی و تحمیل نمی شناسد و پشت قدرت و صاحبان قدرت مستتر شده اند و هرگز تافته ی جدابافته ی هم نبوده و نخواهند بود. از همین رو در پی رشد دمکراسی و بوجود آمدن یک مدنیت عقلانی در کشورهائی که به خوبی راه توسعه ی اقتصادی و اجتماعی را طی کردند افراد فرصت یافتند تا کم کم به ایجاد و تاسیس احزاب و ارگان ها و نهادهای غیر دولتی و مستقل پرداخته و راه را برای برداشتن مشکلات اقتصادی و اجتماعی هموار کنند. پس از این نیز جنبش های اجتماعی و از جمله جنبش کارگری و جنبش زنان قدرت بیشتری گرفت و توانست در بسیاری از کشورها سرمایه داری و قدرت سیاسی را به چالش بکشاند و موفقیت های بزرگی را برای جامعه ی بشری رقم زند.
اما حدیث کشور ما تا امروز چیزی دیگر بوده است . حاکمان خودکامه چه در دوره ی پادشاهی و چه در دوره ی کنونی اجازه ندادند که جامعه ما برای رشد اقتصادی و اجتماعی در مسیری درست و سالم حرکت کند. احزاب آزاد و مستقل هرگز تاسیس نشدند، نهادهای مدنی و مردمی که وابسته نباشد ایجاد نشد و هر گونه حرکت و جنب و جوشی برای این کارها وفعالیت ها به شدت سرکوب شد. کارگران به شکلی قانونی و با مدیریتی عالی هیچ وقت سازماندهی نشدند. در کنار اینها هم دولت با تصویب انواع قانون های ضدکارگری و با ایجاد چندین خانه ی کارگری که به شدت وابسته به خود دولت هستند و در انتخابات ها مورد بهره برداری سیاسی قرار می گیرند به شدت جلوی سازماندهی کارگران و تشکل یابی آنها را گرفته و به این ترتیب کوچکترین توجهی به وضعیت رنجبار آنها ندارد. اما با همه ی اینها کارگران کشور ما از پا ننشسته و از کانال های مختلفی برای احققاق حقوق پایمال شده ی خود مبارزه و تلاش فراوانی انجام داده اند. این حاکمیت ضدکارگری نیز از هر راهی که برایش مقدور بوده جنبش کارگران را سرکوب کرده است. در چند ماه اخیر دولت مهرورزی احمدی نژاد با تمام توان اعتراضا ت و تحصنات کارگران در سراسر کشوررا سرکوب کرد. بسیاری از کارگران و رانندگان شجاع شرکت واحد تهران هنوز در زندان ها تحت آزار و اذیت اراذیل و اوباش احمدی نژاد هستند. دستگیری ها و احضار ها همچنان ادامه دارد. هنوز کارگران و رانندگان تهدید به اخراج و آنهائی که اخراج شده اند باستثنای عده ای کم هنوز به سر کار باز نگشته اند. در سه شب گذشته و در آستانه ی روز جهانی کارگر تعدادی دیگر از فعالین کارگری در تهران و سنندج و چند شهر دیگر بدون هیچ دلیلی بازداشت شده اند و از سرنوشت منصور اسانلو نیز هیچ خبری منتشر نمی شود.
امروز که روز جهانی کارگر می باشد وظیفه ی انسانی همه اقشار و طبقات جامعه است که صدای حمایت و پشتیبانی خود را به گوش کارگران و بویژه به گوش منصور اصانلو و یارانش برسانند. نباید کارگران و خانواده های دردمند آنها را دربرابر این نظام و در این وضعیت بد اقتصادی تنها گذاشت.

گرامی باد روز جهانی کارگر

اعدام ...اعدام ها

امسال تا به این لحظه خبر اعدام ۱۲ نفر٬ فقط در تهران اعلام شده است. حکم اعدام ۱۵ نفر دیگر تائید شده و به احتمال فراوان ظرف روزهای آینده حکم اعدام این ۱۵ نفر به اجرا درخواهد آمد. این درحالی ست که امسال تنها ۲ نفر توانسته اند در پی رضایت اولیای دم از زیر حکم اعدام رهائی یابند. در گوشه و کنار و در شهرهای دیگر کشور نیز هنوز مشخص نیست که آیا کسی اعدام شده یا خیر. اما با توجه به سابقه ی جمهوری اسلامی در اعدام زندانیان و زهر چشم گرفتن بیشتر از مردم بعید به نظر می رسد که در مناطق دیگر از جمله کردستان٬ خوزستان و سیستان و بلوچستان دست به اعدام زندانیان سیاسی و غیره نزده باشد.
طبق گزارشات و اخبار سازمان ها و نهادهای حقوق بشر و افراد مستقل در زمینه حقوق بشر و مبارزه با مجازات اعدام٬ و همچنین با توجه به نامه عماد الدین باقی به قوه ی قضائیه در مورد توقف اعدام ها٬ در ایران سال گذشته به طور متوسط هر روز یک حکم اعدام صادر یا اجرا شده است. با توجه به اینکه امسال دستگاه سرکوبگر جمهوری اسلامی با شدت بیشتری سرکوبگری های همیشگی خود را آغاز کرده است بیم آن می رود در این شرایط که جامعه ی جهانی روز به روز جمهوری اسلامی را به دلیل زیر پا نهادن قوانین و مقرارت بین المللی حقوق بشر بیشتر رسوا می کند و در حالی که سیاست ها در پیش گرفته شده از سوی حاکمان جمهوری اسلامی ایران را تا حد یک انزوای کامل بین المللی سوق داده است٬ دستگاه سرکوبگر این رژیم در داخل زندان ها٬ از جمله زندان اوین٬ گوهر دشت و رجائی شهر دست به اعدام های دسته جمعی بزند و بار دیگر مردم کشور و افکار عمومی بین المللی را نگران جان صدها و هزاران زندانی دیگر در داخل کشور کند که بیشترشان را آزدیخواهان و فعالان سیاسی و مدنی و زنان بی دفاع تشکیل می دهند.
این نگرانی ها در حالی افزایش یافته است که تلاش سازمان ها و نهادهای مدافع حقوق بشر و مبارزه با مجازات اعدام٬ برای نجات جان ولی الله فیض مهدوی٬ فاطمه حقیقت پژوه٬ نازنین٬ کبری رحمانپور که قرار است به همراه عده ای دیگر تا پایان همین ماه اعدام شوند تا این لحظه بی نتیجه مانده است. جمهوری اسلامی و دستگاه قضائی تا این لحظه کوچکترین توجهی به درخواست های بین المللی و داخلی برای لغو حکم اعدام افراد نامبرده نداشته اند.

انهدام هر روزه ی دموکراسی توسط جمهوری اسلامی

به دنبال پیروزی گروه ها و چهره های مذهبی و تمام بنیاد گرا در ایران، فلسطین و عراق عملا بیشتر مجراها و کانال های رسیدن به صلح و دمکراسی در خاورمیانه بسته شد. به قدرت رسیدن احمدی نژاد درایران و به دنبال آن پیروزی ائتلاف شیعیان عراق در انتخابات پانزده دسامبر سال گذشته، که نزد یک ترین ائتلاف عراقی نزدیک به تهران به شمار می رود و در کنار آن روی کار آمدن حماس به رهبری خالد مشعل در فلسطین نشان داد که مردم خاورمیانه هنوز تا در آغوش گرفتن یک صلح پایدار و دمکراسی فاصله ای دور دارند. وقتی که این گروه ها و چهره ها که هر کدامشان جبهه ای نظامی نیز پشت سر خود داشتند، به قدرت دست یافتند و با فراغ بال در برابر مردم و غرب شروع به مانور زدن کردند و راه بیشتری را برای اقدامات تروریستی پراکنده ی القاعده ازهم پاشیده گشودند، بارها این پرسش به ذهن من خطور کرده که واقعا چه چیزی عامل پیروزی چنین تفکراتی در انتخابات ها ی ظاهرا مردمی می شود. تحلیل ها و نظرات فراوانی در این زمینه ارائه شد که به نظر من هر کدام در جای خود به مراتب دلایلی را در رابطه با عدم وجود یک صلح پایدار و دمکراسی، در خاورمیانه را برشمردند و همچنین اشاره ها داشتند به چگونگی به قدرت رسیدن این چهره ها و گروه ها.
بدون هیچ شک و تردیدی من نیز مانند بسیاری دیگر نه تنها جمهوری اسلامی را عامل اصلی یک صلح پایدار در خاورمیانه می دانم، بلکه با توجه به نفوذی که در بین احزاب وائتلاف و جبهه های موجود در عراق و فلسطین دارد و با نگاهی کلی به خطوط سیاسی دولت احمدی نژاد عملا می بینیم که جمهوری اسلامی در عرصه ی جهانی راهی را در پیش گرفته است که تنش های موجود بین جهان اسلام و غرب را قصد دارد وارد مرحله ای حساس تر کند. در این راه نیز فعلا با خیالی راحت و بدون در نظر گرفتن عواقب تاگوار دنبال کردن چنین سیاست خطر آفرینی، گام بر می دارد.
در این اثنا و در حالی که وضعیت خاورمیانه روز به روز وارد مرحله ی حساس تری می شود، حضور نظامی امریکا و نیروهای غرب درعراق سه سال پس از سقوط رژیم صدام هنوز نتوانسته است که خاورمیانه را در راه رسیدن به صلح و دمکراسی یاری چندانی دهد. همین حضور نظامی، به گروه ها و احزاب افراطی و بنیاد گرا امکان بیشتری داده که درعرصه های انتخاباتی و در میدان تبلیغات با استفاده از ترفندهائی که مخصوص حاکمان جمهوری اسلامی در نزریک به سه دهه ی اخیر بوده، به تحریک احساسات مذهبی مردم وترغیب آنها برای احیا و زنده تگه داشتن هرچه بیشتر ارزش ها و سنت های مذهبی دست بزنند. یعنی دقیقا با چیزی از مردم رای و مشروعیت می گیرند که با دمکراسی و اصول اولیه ی صلح در تضاد کامل است.
دخالت جمهوری اسلامی در امور داخلی عراق با استفاده از وابستگان قدیمی خود از جمله سیستانی، مقتدا صدرو این اواخر ابراهیم جعفری بیشتر از هر چیز دیگری مانع تشکیل یک دولت دائمی در این کشور شده است. فرستادن صدها و هزاران پاسدار و نظامی دیگر در قالب گروه ها و دسته های که گمان می رود تنها برای تقویت جبهه ی شبعیان جنوب وارد عراق می شوند سند زنده ای است که نشان می دهد جمهوری اسلامی در کنار همفکران القاعده ایش اجازه نمی دهد مردم عراق نظام کشورشان را بعد دیکتاتوری صدام به یک دظام مردم سالار و سکولار تبدیل کنند. درگیری های بین شیعیان و سنیان را به شدت تشدید می کند و دامنه این درگیری ها و خشونت ها را تا جائی رسانده اند که مردم عادی بزرگترین قربانیان این نزاع های خونین شده اند به طوری که اگر روزی تعدادی از مردم عادی کشته نشوند در عوض کل مردم در آن روز هوائی را تنفس می کنند که باید بوی مرگ و خون داشته باشد.
در داخل کشور در حالی که روزبروز دامنه ی فقر و سیه روزی مردم بیشتر می شود و معضلات اجتماعی ناشی از فقر قربانیان بیشتری از جامعه می گیرد حاکمان نظام، مهروزیشان را متوجه گروه ضد صلح حماس کرده اند آن هم زمانی که تمام کشورهای اروپا به شبب سیاست های حماس و ناکارآمدی آنها در صلح خاور میانه اهدای کمک های خود به فلستینیان را قطع کرده اند. اهدای 50 ملیون دلار کمک مالی در این شرایط غیر از ادامه سیاست حمایت از گزوه های در حال جنگ با اسرائیل چه معنی دیگری دارد؟ جمهوری اسلامی با این کار جدا از این که دست به دزدی از مال مردم کشور زده است، به اروپا، و کشورهای که درگیر پرونده ی اتمی ایران هستند می خواهد واضح تر از گذشته وانمود کند که قصد دارد حرف اول و آخر را در این منطقه بزند و به خیال خود هیچ گونه واهمه ای در برابر غرب و حامیان صلح در خاورمیانه ندارد. کمک مالی به دولتی که مانند دولت خود احمدی نژاد از همان روزهای اول با اعتراضات و تحصنات مردمی روبرو شده است چیزی نیست غیر از انهدام دمکراسی، چرا که تمام این پول ها و کمک ها صرف تامین اسلحه و تجهیزات نظامی برای جنگ علیه کشوری می شود که جمهوری اسلامی سالهاست سودای نابودی مردم وکشورش را در سر می پروراند.
اکنون دیگر جمهوری اسلامی با اقداماتی که در داخل کشور علیه مردم و آزادی خواهان انجام می دهد و با اعمالش در عراق و فلستین و لبنان و ... وبا درپیش گرفتن سیاست های سیاهی که فقط به نابودی هر چه بیشتر مردم ختم خواهد شد، از بین بردن نشانه های دمکراسی وصلح به کار هر روزه اش تبدیل شده است. انهدام دمکراسی با روشهای رعب آور در خاورمیانه تنها کار جمهوری اسلامی و گروه های تروریست همفکرش می باشد.

دیدن و ندیدن جایگاه والای شاملو

اقدامات جنونانه ی عده ای لمپن و جاهل که از اعمال و کردارشان به خوبی مشخص است دست پرورده ی کدام گروه از مافیای قدرت شیطانی حاکمان کوته فکر این نظام ضد مردمی هستند٬ ظرف دو هفته ی گذشته سنگ مزار فریدون فروغی و احمد شاملو را شکستند و همچنین برای ترور شخصیتی یکی دیگر از هنر مندان مردمی کشور متوسل به ترفندی انترنتی شده و در ادامه ی این اقدامات بی شرمانه در چند روز گذشته از قمه و چاقو نیز در برخورد با افراد روشنفکر و نویسنده استفاده ی شایسته ای کرده اند. اما مثل همیشه چنین اقدامات بی شرمانه ای چیز غیر از خفت و خواری و سرافکندگی نصیب شان نکرد و به قول یکی از دوستان تنها نگاه دوستداران بزرگانی همچون شاملو له هشان کرده است و این اعمال نه از سر جشارت شان است بلکه از فشار نگاه های پر معنای مردم و عاشقان ادب و هنر است به ایشان.خوشبختانه جامعه ی روشن فکری و اهل قلم و ادبیات این بار دربرابر شکستن سنگ مزار شاملو برای چندمین بار٬ خیلی زود سکوتی را که می رفت به یکی از عادات بد اهل قلم تبدیل شود٬ را شکستند به کرار و با هم چنین اقدام بی شرمانه ای را محکوم کردند. در تمام مدت این دو هفته چهره ها و افراد زیادی در تعریف و تمجد از شخصیت والای شاملو مقالات و متن ها نوشتند و روی هم رفته جوابی دندان شکن٬ در پیشگاه مردم به امران و عاملان این اقدام جنونانه دادند. اما در کنار این چیزها با توجه به بازتاب وسیع این خبر و موضع گیری های که در دفاع از شخصیت و جایگاه ویژه شاملو به هر لحاظ و در هر عرصه ای شد٬ عده ای نیز با بینش و شناختی ساده و ساده انگارانه در برابر حمایت وسیع مبارزان٬ روشنفکران و اهل قلم از شاملو و شخصیت جاودانی وی٬ موضعی اتخاذ کرده اند که تنها نشان از خامی و دید تنگ آنان از واقعیات انکارناپزیری است که اکنون همه طیف ها و اقشار مردم بدان معترفند و برایشان ضمن آن که قابل درک و تامل بیشتری است٬ بسیار نیز ارزشمند شمرده می شوند. البته چنین افرادی که ظاهرا خود را بیشتر از دیگران مرد عمل و مبارزه می دانند تعدادشان به تعداد انگشتان دو دست نمی باشد٬ من این را کاملا مطمئننم.
از جمله ی این افراد که من مقاله اش را درباره ی شاملو خواندم٬ نویسنده ی وبلاگ ( تریبون جوانان) است. این نوسنده ی جوان با مقاله ای تحت نام ( شاملو چه کرد؟ به نظرهیچ )به همین راحتی منکر نقش و تاثیر بسزای شاملو در جامعه ی کشور می شود و آن طوری که از نوشته اش پیداست کوچک ترین توجهی به جوانب نقش و تاثیر شاملو درهیچ زمینه ای٬ در این جامعه ندارد. نویسنده ی این مقاله می نویسد که: ( خودم یکی از خوانندگان اشعار شاملو بودم، به نظر من شاعر بزرگی است و از لحاظ ادبی یک انقلاب در دنیای ادبیات ایران کرد. اما شاملو از لحاظ سیاسی چکار کرد؟ چه تغییری در جامعه داد و یا سعی کرد چه تغییری در جامعه بدهد؟ به نظر من هیچ!) آیا واقعا به پاکردن انقلاب در ادبیات کشوری که در طول حاکمیت این نظام استبدادی از الف اول تا یای آخر به قول خود شاملو زیردستگاه عجیب حذف و سانسور بوده مبارزه نیست؟ آیا از شخصیتی مانند شاملو که کارش ساختن کلمه بود و به اعتراف همه وظیفه انجام یک انقلاب ادبی را بر عهده داشت٬ می توان انتظار داشت که بیاید و رودروی کسانی قرار بگیرد که امروز شاگردانشان سنگ مزارش را می شکنند٬ اگر چه شاملو رودر رویشان ایستاد و ایستادگیش در برابر آنان بر کسانی که شاملو را به معنای واقعی کلمه می شناسند پوشیده نیست٬ اما چرا برای کسانی که در شناختن شخصیت ٬ نقش و تاثیرش عاجز مانده اند چنین امری می تواند پوشیده باشد. نویسنده این مقاله در ادامه اپوزسیون سنتی ایران را به باد انتقاد گرفته و عنوان می کند که( اپوزسیون سنتی ایران هر چیزی را که برای مردم محترم باشد محترم می شمارند و اسم این را توده ای بودن گذاشته اند و به همین دلیل اپوزسیون سنتی همیشه چند قدم از مردم عقب بوده اند.) اولا که شاملو متعلق به هیچ اپوزسیون سنتی یا غیر سنتی نبوده٬ شاملو متعلق به همه ی مردم ایران بود. در ثانی این موضوع چه ربطی به این دارد که اپوزسیون عقب مردم در حرکتند یا جلوی مردم. نویسنده ی این مقاله در ادامه می نویسد (هر کس که بخواهد کاری انجام ندهد یا از شعرا و نقاشان می نویسد یا می رود شاعر و نقاش می شود. من می توانم اسم هزاران کس را ببرم که برای رهائی انسان ها مبارزه کرده اند و می توانم اسم ملیون ها نفر را ببرم که برای انسانیت از شاملو مفیدتر بوده اند.) البته برای من زیاد جای تعجب نیست که این شخص برای ادب و هنر ارزشی قائل نیست ولی برایم خیلی تامل برانگیز است که در این دوره افرادی پیدا می شوند که بدون سبک و سنگین کردن افکارشان دست به قلم می برند و در نهایت تعجب همگان شعر٬ آن هم شعر شاملو و یا نقاشی را کار حساب نمی کنند و لی نوشتن چنین مقالات بی محتوا را نه تنها کار بلکه مبارزه می پندارند. باید به این نوسنده ی جوان گفت که نشستن در خانه و شعر سرودن در مورد آزادی و انسانیت کار هر کسی نیست همچنان که سخن گفتن در مورد کار و شخصیت شاملو کار هر کسی نیست. آنان که امروز دست به این گونه اقدامات جاهلانه می زنند از ترس معانی همان اشعاری ست که شما آن را کاری ساده و عملی وصف می کنید که گویا ذره ای از نیت انسانی و مبارزاتی در آن نیست٬ بدون آن که بدانید چه گفته اید در باره ی شعرهای حماسی و انقلابی شاملو. بدون آن که بدانید این اشعار و محتوایشان در دل هزاران و ملیون ها ایرانی مبارز سف شده است و شاید روزی هزاران بار با دیدن هر گونه نامردمی که از جاهلان و کوته فکران سر می زند مزمه می شوند و واقعیاتی را یادآور می شود و حقیقتی را ترسیم می کنند.
این نویسنده ی جوان در ادامه باز هم فعالیت های ادبی و هنری را نه تنها نادیده می گیرد بلکه به نحوی بسیار ساده و سطحی فعالیت افراد مستقل و منفرد را رد می کند و هیچ گونه سخن گفتن و نقد کردن را به انداره ی تار موئی مبارزه حساب نمی کند! در حالی که خود کاغذ سیاه می کند!! در مورد این نویسنده ی جوان و موضع گیری که دربرابر حمایت ها و واکنشها ئی که نسبت به شکستن سنگ مزار شاملو کرده است٬می توان بیشتر از اینها نوشت و صحبت کرد.اما به نظر من برای کسانی که ظرفیت درک یک مبارزه ی واقعی را ندارند سخن گفتن چه در قالب نقد از موضع گیری هایشان و چه در حد رد و بدل کردن نظرات نمی تواند چندان مفید و اقع شود. ولی باید گفت کاش که مانند شاملو چند تائی دیگر داشتیم تا این تعداد انگشت شمار که ضرورت ادب و هنر٬در یک مبارزه ی مردمی را نمی دانند نیز به واقعیات یک مبارزه ی مقبول و انسانی پی می بردند.

اجازه ندهیم اعدام ها در اردیبهشت ماه از سر گرفته شود

در اولین ماه سال جدید٬ جمهوری اسلامی به کمک دستگاه قضائی و سازمان های امنیتی خود بدون کوچک ترین ملاحظه ای نسبت به فضای بحرانی کشور٬ دور جدیدی از اقدامات سرکوب گرانه ی خود٬ در داخل کشور را آغاز کرده است. این اقدامات با احضار و صدور احکامی غیر عادلانه برای تعداد قابل ملاحظه ای از روزنامه نگاران٬ فعالان سیاسی و مدنی شروع شده و با تایید مجدد و اعلام تاریخ اجرای حکم اعدام چند تن از زندانیان سیاسی و غیره ادامه دارد. با این حال به نظر می رسد که جمهوری اسلامی قصد دارد برای زهرچشم گرفتن بیشتر از مردم کشور٬ دور جدیدی از اعدام ها و دیگر اقدامات غیر انسانی خود را در اردیبهشت ماه از سر بگیرد.
از میان محکومان به اعدام اوایل ماه حکم اعدام فاطمه حقیقت پژوه برای بار دوم به تایید دیوان عالی رسید و اکنون در انتظار اجرای حکم است.تاریخ به اجرا درآمدن حکم ولی الله فیض مهدوی نیز که یکی دیگر از زندانیان عقیدتی و سیاسی است مشخص شده است و این جوان ۲۸ ساله روز ۲۶ اردیبهشت حکمش به اجرا در خواهد آمد. تلاش سازمان های حقوق بشری و همچنین سازمان بین المللی کمیته ی علیه اعدام برای متوقف نمودن حکم این جوان زندانی تا کنون نتیجه ای در پی نداشته است.
همچنین رادیو فردا چند روز پیش در گزارشی اعلام نمود که نازنین٬ درختر ۱۸ ساله ای که در کانادا نیز تلاش برای نجات جان وی ادامه دارد٬ در آستانه ی اعدام قرار دارد و بیم آن می رود که حکم او نیز در اردیبهشت ماه به اجرا در آید. در ادامه ی همین گزارش آمده است که پرونده ی کبری رحمان پور نیز به شعبه اجرای احکام دادسرای تهران فرستاده شده تا در نوبت اجرای حکم اعدام قرار قرار گیرید. در ادامه ی اخبار و گزارشات مربوط به اعدام زندانیان سیاسی و غیره٬ مسئول کمیته ی بحران آقای امیر حسین موحدی در مصاحبه با صدای امریکا ضمن اعلام مجدد تاریخ به اجرا در آمدن حکم اعدام ولی الله فیض مهدوی٬ خبر از احتمال اعدام قریب الوقوع خالد حردانی و علی رضا کرمی خیرآبادی در اردیبهشت ماه داد.
لازم به ذکر است که مقامات قضائی و امنیتی استان خوزستان به دنبال اعدام های اواخر سال گذشته در ارتباط با بمب گزاری ها اهواز اعلام کردند که همه ی دستگیر شدگان در رابطه با انفجارهای اهواز را اعدام خواهند کرد. این در حالی است که از زمان دستگیری این افراد تاکنون کسی از سرنوشت آنها خبری ندارد.
با این شرایط باید پرسید که در چنین شرایطی جمهوری اسلامی چرا قصد دارد این افراد را اعدام کند و چرا کوچک ترین توجهی به درخواست های بین المللی و مدافعین حقوق بشر ندارد. از طرفی دیگر این سوال پیش می آید که دستگاه سرکوب گر جمهوری اسلامی چرا فقط تاریخ اجرای حکم ولی الله فیض مهدوی را اعلام کرده است. در حالی که اخبار به دست آمده نشان می دهد که به احتمال فراوان همه ی این اعدام ها در اردیبهشت ماه انجام می شود. آیا این نشان می دهد که شاید حکم اعدام افرادی مثل نازنین٬ کبری رحمان پور و فاطمه حقیقت پژوه را متوقف کردند٬ که در صورت متوقف کردن نیز عنوان کنند که به خواست های بین المللی پیرامون این مسائل احترام می گذارند. اما سابقه ی جمهوری اسلامی نشان می دهد که این رژیم برای اجرا کردن احکام غیر انسانی خود نه تنها هیچ واهمه ای ندارد بلکه در شرایط حساس ترفندهای ویژه ای نیز به کار خواهد برد.
به نظر من تنها به ۳ دلیل٬ تنها تاریخ اجرای حکم ولی الله فیض مهدوی را اعلام کرده اند. اول آن که یک بار دیگر با شدت و با صراحتی کامل یک بار دیگر اعلام کنند که٬ کسانی که عضو یا همکار احزاب و گروه های مخالف باشند سزایشان کمتر از مرگ با چوبه ی دار نیست و دوم این که اگر بقیه را زود تر و بدون اعلام تاریخ اعدام کنند سرو صدای کمتری ایجاد می شود و اگر سروصدائی هم برخواست به دنبال اعدام ولی الله فیض مهدوی خوابیده خواهد شد و حتما فرض را بر این گذاشته اند که در شرایط کنونی در داخل کشور همزمان با جشن کیک زرد! و مذاکره با امریکا اخبار این گونه اعمال بازتاب چندانی نخواهد داشت و به راحتی ماجرا فروکش خواهد کرد٬ و سوم آن که به این ترتیب به کل کشور و افکار عمومی بار دیگر خواهند گفت که جمهوری اسلامی در سرکوب و اعدام مردم خود زمان و شرایط برایش فرقی نمی کند.
متاسفانه تاکنون تلاش سازمان ها و نهادهای مدافع حقوق بشر و فعالان دیگر مبارزه با مجازات اعدام٬ برای نجات جان این عده از اعدام به جائی نرسیده و رژیم جمهوری اسلامی همه این تلاش ها و فریادها را نادیده گرفته است. بدون شک اعدام این عده از هم وطنان ما یک بار دیگر مردم کشور را مضطرب و نگران آینده ی دیگر زندانیان سیاسی و غیره خواهد کرد. بنابراین در چند روز باقی مانده یک بار دیگر باهم وارد کارزار برای نجات جان این افراد شویم و به هر وسیله ممکن فشار وارد کنیم تا شاید بتوانیم جلوی از سرگیری اعدام ها در اردیبهشت ماه را بگیریم و مانع یاس و نومیدی بیشتر مردم در چنین شرایطی شویم.

شکستی کامل برای دیپلماسی هسته ای

اعلام رسمی خبر دستیابی ایران به فن آوری غنی سازی اورانیتم از سوی مقامات تهران٬ بار دیگر حل بحران هسته ای ایران را به محور اصلی مباحث و گفتگو ها در سطح بین المللی٬ و بویژه میان پنج قدرت هسته ای جهان تبدیل کرد. اعلام این خبر که هنوز به تایید سازمان بین المللی انرژی اتمی که هیاتی را برای بازرسی در تهران دارد٬ نرسیده اما به خودی خود تمام نگرش ها به برنامه ی هسته ای ایران را دگرگون ساخت.
دستیابی به فن آوری غنی سازی از سوی جمهوری اسلامی به فاصله ی چند روز بعد از پایان رزمایش نظامی در خلیج فارس اعلام می شود و به دنبال آن نیز بلافاصله مقامات ارشد نظامی از آزمایش موشک شهاب چهار در آینده ای نزدیک خبر می دهند.
این در حالی است که تلاش های دپپلماتیک بین المللی برای حل بحران هسته ای و مناقشه بین ایران و امریکا حتی بر سر عراق٬ به نتیجه ای که کوچک ترین نشانه ای از حل بحران های موجود از راه دیپلماتیک را داشته باشد٬ نرسیده است. ایالات متحده در طول درگیری خود با سیاست های هسته ای ایران که اکنون در مرحله ی حساسی قرار گرفته است٬ هرگز برای رویاروئی جددی با ایران حاضر به حذف گزینه ی نظامی نشده است. از طرفی دیگر چند روز پیش جرج بوش ادعای نیویورکر٬ مبنی بر حمله نظامی به ایران را تکذیب کرد. دیگر مقامات امریکائی نیز تا قبل از اعلام خبر مزکور با ابراز نظرها مشابه به حل بحران هسته ای ایران از طریق مسالمت آمیز تاکید می کردند. اگر چه سالها ست که برنامه ی حمله به تاسیسات هسته ای و صنعتی ایران همواره ضمیمه ی پرونده ی هسته ای ایران بوده٬ اما ایالات متحده تاکنون بنا به شرایط ویژه ی ایران در منطقه تمایلی به اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای و نظامی ایران از خود نشان نداده است. این امر تا حدود زیادی باعث شد تا ایران در عین یک بازی سخت دیپلماسی با خیالی آسوده به برنامه های هسته ای خود ادامه دهد. از طرفی دیگر مذاکرات فرسایشی ۲ ساله با طرف ها اروپائی و نقش تقریبا کم اثر سازمان انرژی هسته ای و همچنین پادرمیانی روسیه٬ و ظرف یک سال گذشته چینی ها٬ تا ارجاع این پرونده ی پرپیچ و خم به شورای امنیت نه تنها فرصت لازم را برای دستیابی به خیلی از اهداف نظامی و هسته ای در اختیار تهران قرار داد٬ بلکه به دولت تازه به قدرت رسیده ی احمدی نژاد نیز جرات بیشتری بخشید که هم از خواست های جهانی سرباز زند و هم در برابر تهدیدات ایالات متحده با اقتداری نظامی کاملی ظاهر شود.
بدون شک اعلام دستیابی به چرخه کامل سوخت هسته ای چه به تایید سازمان انرژی اتمی برسد و چه نرسد٬ بیش از هر چیزی نشان می دهد که تهران کوچک ترین واهمه ای از تدابیر اندیشه شده از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت را ندارد. و در برابر سیاست های غرب و بویژه ایالات متحده نیز حاضر به نشان دادن هیچ نرمش و انعطافی نیست. اکنون کاملا مشخص است که چنان چه جامعه ی جهانی نتواند جلوی سیاست های جاه طلبانه ی هسته ای رژیم ایران را بگیرد٬ ایران با تولید بمب اتمی فاصله ای ندارد.
دیپلماسی منعطف و موضع گیری های پراکنده کشور های اروپا در مقابل جاه طلبی های رژیم تهران٬ تا زمان ارجاع پرونده ی هسته ای ایران به شورای امنیت ناکارآمد و کم اثر بود. از زمان یکدست شدن موضع پنج قدرت هسته ای جهان علیه پرونده ی هسته ای ایران مدت کوتاهی می گذرد٬ و همین مدت کوتاه کافی بود تا تهران بدون اندک واهمه ای موفقیت هسته ای خود را اعلام کند و به این وسیله نشان دهد که هدفش تنها دستیابی به تسلیحات اتمی است و در این راه هم تاکنون به نحو شایسته ای از فرصت های داده شده سود جسته است. بنابراین جامعه ی جهانی در قبال ایران ملزم به درپیش گرفتن راه هائی به مراتب تندتر از یک دیپلماسی پراکنده و طولانی است. روش در پیش گرفته شده از سوی برخی از قدرت های اروپا نمی تواند راهکار مفید و مطلوبی برای متقاعد کردن تهران٬ به تن دادن به خواست ها جهانی و دست کشیدن از برنامه های هسته ای باشد. اینک جامعه ی جهانی به خوبی می داند که یک خطر هسته ای کل خاورمیانه و تمام کشورهای که به نحوی در فعل و انفعالات خاورمیانه نقش دارند و منافع اقتصادی و سیاسی یشان در گرو همین تحولات است٬ را تهدید می کند. چرا که مجهز شدن ایران به تسلیحات هسته ای٬ تنها ایران را به یک قدرت خطر آفرین تبدیل نمی کند. در واقع هدف رژیم تهران نیز از دستیابی به تسلیحات هسته ای آرزوی ست که سالهاست٬ طیفی که همواره افرادی تمام مذهبی و بنیادگرا نظیر محمود احمدی نژاد را پرورش می دهد٬ در سر می پروراند. و این آرزوی خطرناک چیزی نیست غیر از ایجاد یک امپراطوری اسلامی کاملا بنیاد گرا٬ با یک قدرت کاملا نظامی که توان مقابله با جهان غیر اسلام را داشته باشد و بتواند در جهان اسلام کنونی تمام گروه ها و احزاب افراطی اسلامی را که در کشورهای خود چندان نفوذی ندارند را زیر سیطره ی خود قرار دهد. تلاش دولت احمدی نژاد در این راستا کاملا مشخص است. اکنون قسمت های از خاورمیانه به میدان تاخت و تاز نیروها و گروه هایی تبدیل شده که نه تنها منتخب راستین مردم نبوده بلکه تمام توان خود را برای تحمیل ایده ها و آرمان های بنیادگرایانه بکار گرفته و برای رسیدن به اهدافشان از دست یازیدن به هیچ عمل غیر انسانی لحظه ای دریغ نمی کنند. ضمن آن که علاوه بر کمک ها و حمایت های مالی و نظامی٬ تمام خطوط سیاسی و فکری را نیز از سران جمهوری اسلامی می گیرند و علنا خود را ملزم به پیاده کردن سیاست های حمهوری اسلامی می دانند و تمام دیپلماسی شان در روابط تنگاتنگ با جمهوری اسلامی خلاصه شده است. و این یک واقعیت تلخی برای کشورهای خاورمیانه است که سالهاست مانع اصلی صلح پایدار و استقرار دمکراسی در این بخش حساس از جهان شده است.
با این شرایط در حالی که تلاش های دیپلماتیک از سوی جامعه جهانی تاکنون نتوانسته مانع سیاست های خطرناک جمهوری اسلامی در منطقه و حتی جهان باشد٬ و در حالی که روز به روز دامنه ی نفوذ این رژیم در گروه ها و ائتلاف های افراطی اسلامی در فلسطین و عراق بیشتر می شود و هر روز در عرصه های دیگر در جهان تنش بین جهان اسلام و غرب را به هدف بسیج نمودن مسلمانان بر علیه غرب٬ بیشتر می کند٬ و در حالی که اعلام نموده که به چرخه کامل سوحت هسته ای دست پیدا کرده است و چنین امری نشان می دهد که با این حساب تا دسترسی به بمب اتمی راه چندان دور و دشواری در پیش ندارد٬ جامعه جهانی و بویژه پنج قدرت برتر اتمی جهان نه فقط برای رسیدن خاورمیانه به آرامش و یک صلح پایدار بلکه در وهله ی نخست برای نجات یافتن مردم از یک جنگ احتمالی خطرناک و قریب الوقوع٬ ملزم و موظف به در پیش گرفتن سیاست ها و تدابیر دیگری هستند. چرا که این بار جمهوری اسلامی واضح تر از گذشته ثابت کرد که در انزوا٬ بهتر و بیشتر به اهداف خود می رسد٬ ضمن آن که متحمل دردسرهای کمتری نیز می شود. و این سیاستی است که جمهوری اسلامی از آن تا امروز به خوبی استقبال کرده و دیگر چندان به در انزوا بودن احتیاج ندارد!
باید پذیرفت که گفتمان دیپلماسی در برابر این رژیم در این مقطع با شکست روبرو شد. در این مقطع که حساس ترین مرحله در بازداشت ایران به دستیابی به چرخه کامل سوخت هسته ای بود٬ دیپلماسی نه تنها کارساز نبود بلکه بهترین فرصت ها را نصیب ایران کرد.

احمدی نژاد و موج دوم انقلاب

سه شنبه شب گذشته محمود احمدی نژاد برای تبریک عید٬ با نمایندگان مجلس دیدار و گفتگو کرد.در این دیدار تنها ۱۰۰ تن از نمایندگان مجلس حضور داشتند و همچنین افرادی نظیر حداد عادل٬ محمدرضا باهنر٬ احمد توکلی٬ عماد افروغ و الیاس نادران و عده ای دیگر از مقامات و مسئولین مجلس غایب بودند. احمدی نژاد در این دیدار نیز ذوق زده شده و طبق معمول سخنانی را به زبان رانده که از سوئی عده ای از اطرافیانش را از سر ناچاری وادار به دفاع از گفته هایش کرده و از سوئی دیگر عده ای را وادار به واکنش نمود.
اگر چه سخنان احمدی نژاد قبل از این در مطبوعات داخل و خارج کشور بازتاب وسیعی می یافت٬ اما این بار به دلیل اینکه گفته هایش بیش از حد معمول کم مایه و مضحک بود٬ در داخل کشور نیز چندان سر و صدائی در پی نداشت. گفته های احمدی نژاد در این دیدار بیشتر به یک خود ستائی محض شبیه بود که حتی مایه ی تعجب بسیاری از نمایندگان مجلس و چهرهای سیاسی داخلی که ظاهرا طرفدار دولت او بشمار می آیند٬ نیز شد. به طوری که عماد افروغ رئیس کمسیون فرهنگی مجلس صدایش در آمد و ضمن آوردن چند توجیه در خصوص گفته های احمدی نژاد٬ مواردی را نیز به او تذکر داده و همچنین به مشاورین او این نکته را گوشزد نموده است که اگر مشاورین رئیس جمهور مشاوره ی دقیق نمی دهند حداقل مانع شنیدن این تذکرات نشوند.
احمدی نژاد در قسمتی از گفته های خود در این دیدار عنوان کرده است که دولت نهم یک رنسانس و تجدید حیات مجدد در کشور را بوجود آورده است! نسبت دادن رنسانس به دولتی که منتخب راستین و واقعی همه مردم ایران نیست و تنها حامیانش بنیادگراترین طیفی هستند که تمام برنامه ها و اهدافشان بازگرداندن جامعه ی ایران به سده های است که تنها و تنها بربریت و جهالت بر جامعه ی انسان ها حاکم بود٬ به عصری که هرگز انسان قادر به تفکر و تعمق برای خویش نبوده٬ آنقدر مضحک و تهی از معنی عقلانی است که باید به صاحبان چنین بینش و تفکری خندید و برای جامعه ی خود تاسف خورد که در چنین عصری چه کسانی برای این مردم تعین تکلیف می کنند. این آقا در چند جمله ی بی معنی و بی اساس به یکباره منکر حیات سرافرازانه ی مردم ایران و دست آوردها و پیشرفت های مردم که تنها حاصل تکاپو و تلاش خودشان است و تاکنون برای پیمودن راه رسیدن به کمالات یک جامعه ی سالم در طول حاکمیت این نظام با موانع بسیاری روبرو شده اند اما هرگز باز نایستادند٬ می شود. از سوئی دیگر احمدی نژاد به نحوی این ادعا های پوچ را عنوان نموده که گویا دولت خاتمی آمده بود تا نفس مردم را بگیرد و اگر او از راه نمی رسید خاتمی و اصلاحات٬ مردم و کشور را با هم خفه می کردند.
این آقا ادعا کرده است که دولت نهم موج دوم انقلاب را راه انداخته تا مردم و کشور را به ارزش ها و باورهای اصیل اسلامی و انقلابی برگردانند. گویا انقلاب ۵۷ مردم ایران موجی بوده که خمینی بوجود آورد که مردم را از چنگال رژیم شاه برهاند. اولا که انقلاب ۵۷ موجی خروشان بود که مردم ایران بر علیه ظلم و ستم شاه راه انداختند و سرافرازانه دژ مستحکم شاهنشاهی را برانداختند که خمینی با ترفند و نیرنگ های که مختص به خودش بود٬ این ستاورد شیرین مردم را برای امثال احمدی نژاد قبضه کرد. دوما مگر بعد از خمینی چه کسانی بر این مملکت حکومت می کردند که در طول این ۱۷ سال موجی بوحود نیامده است؟
عجیب است احمدی نژاد دولت خود را که با را‌‌ی طیف نظامی بسیجی های بی سواد به وجود آمده را موج دوم انقلاب می داند که تمام کشور و جهان را نگران کرد و غیر مشروع بودنش از همان روز اول برای همه آشکار بود٬ اما حماسه ی دوم خرداد را که محصول اراده ی بیش از بیست ملیون جوان زنده و هدفمند بود را نه نتها حماسه و موجی پرشور نمی داند بلکه با چنین ادعاهائی سعی در تحریف آن دارد!
احمدی نژاد در قسمت دیگری از گفته هایش در جمع نصفه و نیمه ی نمایندگان مجلس گفته است که در این ۵ـ۶ ماه که از ریاست دولتش می گذرد٬ توانسته است که خواست های مردم را پاسخ بگوید! در ادامه هم گفته است که با وجود آن که علیه او و هواپیمایی که با آن به نیویورک سفر کرده تهدیدات و حتی اقداماتی نیز صورت گرفته بود٬ اما سفرش با موفقیت انجام گرفت و این نتیجه ی همان موج دوم انقلاب است. او اضافه کرده است که یک امداد غیبی پشت این جریانات است که این جریان تا ۷ـ۸ سال آینده ادامه خواهد داشت. احمدی نژاد ادامه ی ادعاهای خنده دار خود٬ در جمع نمایندگان را چنین بیان کرده است: این مانورهای قدرت نمایی که اعضای شورای امنیت در مجامع عمومی دارند غیر از آن چیزی است که در تماس‌های فردی خود مطرح می‌کنند. تمام اعضای شورای امنیت سازمان ملل بدون استثناء وقتی از جمع خارج می شوند نظر به تعامل دارند و به حدی در چانه زنی قیمت را پایین گرفتند که پیشنهاد یک روز توقف غنی سازی را می‌دهند. این سروصدای جمعی آنها ناشی از جوی است که بر جریان جلسات مجمع عمومی شورای امنیت و آژانس سایه افکنده است. و ما سعی می کنیم که این جو حاکم بر جلسات عمومی شورای امنیت را بشکنیم، آنها که می گفتند کشور ایران متوقف است و نمی تواند با دنیا پیش برود می گوییم بسم الله این ایران هسته ای!!
احمدی نژاد در ادامه ی خودستائی های خود برای نمایندگان مجلس از سفرهای استانی خود تعریف کرده و گفته است که برخوردهای مردم با او یادآور روزهای اوایل انقلاب است و مردم در تجمعات استقبال از او بی هوش می شدند و با آمبولانس به خارج انتقال داده می شدند.
واقعا آقای رئیس جمهور در حق نمایندگان کم لطفی کرده است٬ چرا که آنها به طور یقین از نظر شخصی رئیس جمهور و دولت نهم نماینده ی واقعی مردم بوده و حق دارند که بدانند دولت منتخب شان کدام خواست ها و کدام مطالبات مردم را پاسخ داده است. چقدر این رئیس جمهور راستگو و صادق است!! برای نمونه مگر همه ندیدند که ابتدائی ترین حقوق کارگران را با چه دلسوزیی پاسخ دادند و هنوز هم دولت و البته با دستور ویژه ی شخص رئیس جمهور پیگیرانه مشغول حل مشکلات اقتصادی و معیشتی کارگران هستند.
سفر این آقای رئیس جمهور به نیویورک آنقدر کم اهمیت بود که فکر می کنم در روزی که این سفر انجام شد٬ کسی از مقامات امریکایی و شهر نیویورک متوجه ورود هواپیمای حامل احمدی نژاد و هیات همراهش نشد. این گفته ی احمدی نژاد بازهم از خودستائی و افکار فرسوده ی خودش سرچشمه می گیرد. چرا که آنهائی که دست به ترور سیاسی و ربودن هواپیما می کنند کسانی نیستند غیر از احمدی نژاد و همفکران و دوستان القاعده ای دولتش.
اگر تا دیروز و تا زمانی که دولت خاتمی روی کار بود من یقین دارم که بسیاری از مردم امیدی به بهبودی وضع کلی کشور داشتند٬ با همه ی نواقص و نارسائی های که وجود داشت. اما از زمان روی کار آمدن این آقا نه تنها امیدی به بهبود نیست بلکه در پی سیاست های نابخردانه ی همین آقا و جهت گیری های دولت نهم٬ هیچ وقت سرنوشت کشور چنین گره کوری نخورده بود و تا این اندازه مردم و کشور در تنگنا قرار نگرفته بودند و با چشمانی مضطرب به مهلت هایی که شورای امنیت و غرب یکی پس دیگری برایمان تعین می کنند نگاه نمی کردند. حال رئیس جمهور از روی چه چیزهایی صحبت از امید و نشاط مردم می کند معلوم نیست. از طرفی دیگر کشورهای عضو شورای امنیت را در برابر خود چنان ناتوان می داند که به قول خودش در تماس های جداگانه برای توقف کردن یک روز غنی سازی به خواهش و تمنا افتاده اند٬ در حالی که تحلیل ها٬ گزارش ها٬ اخبار و شواهد دیگر حکایتی غیر از گفته های این مرد را تعریف و ثابت می کند.
برای نمایندگان از استقبال کم نظیر مردم از خودش گفته است و این امر را نشانه مقبولیت موج دوم و دولت خود تشخیص داده و ظاهرا از این همه شور و ذوق مردم٬ خود نیز چنان ذوق زده شده که نمی تواند شور و ذوقش را پنهان کند. و به گمان من همین ذوق زدگی باعث شده که چنین سخنانی را به زبان بیاورد. این مردم ذوق زده البته به گفته ی رئیس جمهور٬ اکنون در بعضی استان ها محروم در حال و روزی بسر می برند که دیدن رخسارشان انسان را به یاد روزها جنگ و مناطق جنگ زده می اندازد. مثلا مردم محروم و زلزله زده ی استان لرستان اکنون زن ها و بچه هایشان در سرما می لرزند و دانش آموزان بدون کلاس و مدرسه در انتظار کمک موج دوم و دولت مهرورزی به سر می برند.
ادعاهای محمود احمدی نژاد و واقعیات دردناک کشورمان به نظر من یک بار دیگر و به شیوه ای متفاوت تر و در عین حال گویاتر از هر زمان دیگری اوج شکاف بین مروم و حاکمان این نظام غیر مشروع را نشان می دهد. و از زاویه ای دیگر یک تفاوت محوری و اساسی بین تفکرات مدرن و امروزی را با تفکرات فاسد و خرافاتی حاکمان مذهبی که جامعه ی کشور ما را همچنان زبر سیطره ی خود دارند را برای ما بازگو می کند.
متاسفانه باید این واقعیت تلخ را بپزیریم که موج دوم و دولت نهم به کمک امداد غیبی مورد ادعای احمدی نژاد ایران را درست در مسیری قرار داده که به پرتگاهی وحشتناک ختم می شود. مردم ما باید تا آنجا که در توان دارند جلوی حرکت موج دوم احمدی نژاد را بگیرند. زیرا حرکت موج اول تحت امر خمینی ایران را به کجا هدایت کرد و چه بر سر کشور آورد٬ این موج دوم نیز همان در سر دارد که این بار گران تر و خوفناک تر خواهد بود.

پرونده سازی برای فعالان حقوق بشر در کردستان

در غرب کشور شرایط سخت است
این گزارش امروز در روزآنلاین منتشر شده است . دلیل گذاشتنش توی پیدا ، این است که تعدادی از دوستان که احتمالا به فیلترشکن دسترسی ندارند بتوانند این گزارش را بخوانند.
وضعیت فعالین دستگیر شده در ارتباط با دفاع از حقوق بشر در استان های کردنشین رو به وخامت است . "زینب بایزیدی" یکی از فعالین دستگیر شده هم اکنون در اعتصاب غذا بسر می برد. این فعال حقوق بشر و مسائل زنان در آخرین روز سال گذشته توسط ماموران امنیتی در مهاباد دستگیر شد و هم اکنون در یکی از بازداشتگاه های اداره اطلاعات این شهر زندانی است.
از سه ماه پیش
سه ماه پیش وقتی "سروه کامکار" یکی دیگر از فعالین حقوق بشر در مناطق کردنشین توسط نیروهای امنیتی ربوده شد، زینب بایزیدی تلاش فراوانی برای اطلاع از سلامت او وهمچنین انتشار اخبار مربوط به بازداشت، نحوه بازجویی و محاکمه این فعال حقوق بشرانجام داد. بایزیدی با نوشتن چندین نامه به مقامات محلی خواستار صدور مجوز برای تجمع قانونی جهت اعتراض به ربوده شدن سروه کامکار شد. این اقدام بایزیدی موجب آن شد که بعد از نزدیک به سه ماه خود وی به اتهام نوشتن نامه به مقامات دولتی و همچنین صدور اعلامیه برای دعوت از زنان در اعتراض به ربوده شدن سروه کامکار، بازداشت شود.
درادامه این دستگیری ها روز 5 فروردین"هیمن محمودی" یکی دیگر از فعالان حقوق بشر بعد از احضارهای پیاپی به دادگاه انقلاب ارومیه پس از محکوم شدن به 2 سال حبس دستگیر و راهی زندان شد. شرکت در راهپیمائی ها و اعتراضات مردمی، تبلیغ علیه نظام و داشتن رابطه با احزاب کرد مخالف حکومت جمهوری اسلامی از جمله اتهامات هیمن محمودی است. "سامان رسولپور" از دیگر فعالین کردنیز به اتهام تردد غیر مجاز بین مرز ایران و عراق به سه سال حبس تعزیری و تبعید به اردبیل محکوم شد. اواکنون مدت یک ماه است که در زندان به سر می برد. از سوی دیگر "غفورمحمدی" و "سامان رسولپور" هم که در سه ماه پایانی سال گذشته دستگیر شده اند، همچنان در بازداشت بسر می برند و کماکان کسی از وضعیت آنها خبری ندارد .یکی از موارد اتهامی"غفور محمدی" مصاحبه با رادیوهای کرد زبان است. یکی از دلایل بازداشت " سامان رسول پور" نیز انجام مصاحبه با رادیوها و تلویزیون های بیگانه است . بازداشت فعالان حقوق بشر و روزنامه نگاران به اتهام مصاحبه با رادیو ها و رسانه های خبری طی سال گذشته یکی از موارد اتهامی و دلیل اصلی بازداشت بسیاری از روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر کردستان بوده است.
از احضار تا ربایش
در چند سال اخیر باتوجه به شرایط ویژه مناطق کرد نشین، فعالیت های حقوق بشری و مدنی فصل جدیدی را در این بخش از مملکت باز کرده و تاثیر قابل توجهی نیز به جا گذاشته است . به همین علت فعالین حقوق بشر در این منطقه تحت تعقیب و مراقبت های شدید وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی موازی قرار داشته و مرتب از طرق مختلف تهدید شده اند. اما این ارگان های امنیتی در چند ماه گذشته با آسودگی خاطر بیشتر نوع فشارها و نحوه بازداشت و احضار به اداره اطلاعات و یا نیروی انتظامی را تغییر داده و به ربودن، نگهداری در محل های نامشخص و پرونده سازی برای فعالان حقوق بشردست زده اند.
ارگان های مزبور برای متوقف کردن هر گونه فعالیت های حقوق بشری و مدنی، بعد از دستگیری فعالین برای آنها پرونده سازی می کند. در این پرونده سازی های چند اتهام مشترک وجود دارد: داشتن ارتباط با احزاب اپوزسیون کرد مخالف نظام و مصاحبه با رسانه های فارسی زبان خارج از کشور. مورد دوم، زمینه ساز طرح اتهام جاسوسی است.یکی از فعالان حقوق بشر کردستان که نخواست نامش فاش شود، در این باره می گوید:"این پرونده سازی ها موجب شده اخبار کمتری درباره بازداشت فعالان حقوق بشرکردستان و نحوه برخوردهای امنیتی با آنها منتشر شود. ایراد چنین اتهاماتی از یک سو فضای ایجاد شده برای این گونه فعالیت ها را به شدت تنگ می کند، و از سوی دیگر باعث می شود کسی از چنین پرونده هایی حمایت نکند."

فاطمه حقیقت پژوه تنها چند روز تا اعدام فاصله دارد

فاطمه حقیقت پژوه زنی است که ۹ سال است به اتهام قتل عمدی همسر معتادش در یکی از زندان های جمهوری اسلامی بسر می برد. او پس از دستگیری و اعتراف به قتل همسر صیغه ای و معتاد خود٬ از سوی شعبه ی ۱۶۰۱ دادگاه جنایی تهران به اعدام محکوم شد. در سال ۸۱ یک بار حکم اعدام فاطمه توسط دیوان عالی تائید شد اما به دلیل حمایت های مجامع و نهادهای مدافع حقوق بشر و دفاع از حقوق زنان و همچنین تلاش های دخترش٬ جلوی اعدام او گرفته شد و نور امیدی در دل فاطمه و دخترش ایجاد شد تا شاید که ادامه ی این تلاش ها او را برای همیشه از اعدام نجات دهد. اما در سایه سیاست های زن ستیزانه این حاکمیت و همچنین وجود احکام مذهبی و ارتجاعی در دستگاه فاسد قضائی در این ۹ سال٬ نه تنها هیچ گونه تغیری در حکم اعدام فاطمه ایجاد نشد بلکه یک بار دیگر حکم اعدام او به تایید دیوان عالی رسیده و اکنون او فقط چند روز تا اعدام فاصله دارد.
با توجه به اینکه جمهوری اسلامی در ادامه فشارها و سرکوب های خود در دو سه ماه آخر سال گذشته صدها تن را راهی زندان ها کرده و دست به اعدام چندین نفر در زندان و ملاء عام زده است. به نظر میرسد که بعد از اتمام تعطیلات طبق روال گذشته چنین اقداماتی از جانب حاکمیت ازسر گرفته شود. فعلا فاطمه حقیقت پژوه اولین قربانی است که نامش در لیست سیاه دستگاه ارعاب و اعدام جمهوری اسلامی در سال جدید قرار گرفته است. اکنون زنی برای دومین بار در آستانه ی اعدام قرار گرفته که در واقع جرمش نگه داشتن عزت دخترانه ی٬ دختر ۱۵ ساله اش در برابر مردی متجاور٬ معتاد و قمار باز بوده٬ مردی که حتی دختری را که به او هیچ تعلقی نداشته را در قمار باخته است. فاطمه زمانی دست به قتل چنین مردی می زند که تلاشش برای نجات دختر ۱۵ ساله اش از چنگال او بی ثمر می ماند.
سالهاست که حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی از هر کانالی که برایش مقدور بوده زنان را نه تنها از حقوق انسانی خود محروم کرده بلکه با به تصویب رساندن قوانینی زن ستیزانه و تحمیل احکامی متحجرانه و همچنین با به اجرا درآوردن سخت ترین مجازات ها از جمله سنگسار و اعدام در ملا‌ء عام همیشه آنان را به سختی آزار داده است.
حال در این شرایط فاطمه حقیقت پژوه زنی بی دفاع و بی پناه پس از تحمل ۹ سال زندان برای دومین بار صدای پای مرگی سخت و نابه حق را در حال شنیدن است و صدایش به جائی نمی رسد٬ صدای همه ما با هم برای کمک طلبیدن از مجامع و سازمان های حقوق بشر و دفاع از حقوق زنان بدون شک شنیدنی خواهد بود تا شاید این بار نیز با فریادها و حمایت همه در داخل و خارج از کشور از اجرای حکم اعدام او جلوگیری شود.

سرنوشت نامعلوم سه فعال حقوق بشر در کردستان

غفور محمدی٬ سامان رسولپور و خانم زینب بایزیدی٬ سه عضو فعال دفاع از حقوق بشر در کردستان که در سال گذشته توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده اند٬ همچنان در حبس بسر می برند و به رغم تلاش ها خوانواده هایشان و همچنین سازمان دفاع از حقوق بشر هنوز خبری از وضعیت آنها به دست نیامده است. غفور محمدی که بیش از سه ماه از دستگیریش می گذرد به اتهام تماس تلفنی با یک رادیوی کردی زبان دستگیر شده به ۴ ماه حبس محکوم شده است. سامان رسولپور نیز اکنون بیشتر از یک ماه است که به اتهام مصاحبه با رادیو و تلوزیون هائی که مخالف جمهوری اسلامی شمرده می شوند و به خاطر تردد غیرمجاز از مرز به ۳ سال حبس تعریزی و حتی به تبعید به شهر اردبیل محکوم شده است. و همچنین خانم زینب بایزیدی عضو فعال حقوق زنان در آخرین روز سال ۸۴ دستگیر و به مکان نامعلومی انتقال داده شده بدون آنکه به وی اعلام اتهامی شده باشد.
جمهوری اسلامی مدتی است که در کردستان فشار مضاعفی را بر فعالین حقوق بشری و مدنی و همچنین به کسانی که فعالیت ادبی دارند وارد کرده و به میل خود برای این قبیل افراد که هیچ گونه گرایش سیاسی ندارند پرونده سازی می کند و بیشتر آنان را به داشتن رابطه با احزاب کرد متهم می کند. این سه عضو سازمان دفاع از خقوق بشر در کردستان که اکنون در زندان به سر می برند نیز یکی از اتهاماتشان مستقیم یا غیر مستقم داشتن رابطه با احزاب کردی بوده که وزارت اطلاعات برایشان ساخته و پرداخته است. وارد کردن چنین اتهاماتی به فعالین حقوق بشر از آن دست از ترفندهائی ست که جمهوری اسلامی برای متوقف کردن فعالیت های حقوق بشری و مدنی بکار می برد و توجیهی کهنه است که برای صادر کردن احکام ناعادلانه خود تحویل افکار عمومی می دهد٬ که دیگر کسی کوچکترین باوری به این چیزها ندارد.
اکنون که مدتی از دستگیری سه فرد مذکور می گذرد با توجه با آن که تلاش ها برای بدست آوردن خبری از وضعیت مبهم آنها به جائی نرسیده٬ نگرانی ها در خصوص وضعیت جسمی و روحی آنها بیشتر شده است.

تهدید مجدد اقلیت های مذهبی

حاکمیت اسلامی از همان ماه های اول روی کار آمدنش برای تثبیت پایه های بنیادگرائی اسلامی تنها راهی را که برگزید سرکوب شدید و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم بود و به دنبال آن برای آن که ایران را یک کشور تمام اسلامی و مسلمان قلمداد کند از کانال ها و تریبون های مختلف در داخل کشور شروع به توهین و تحقیر ادیان دیگر کرده و کسانی را که پیرو آئین و مذاهب دیگری بودند را به شدت سرکوب کرده است و تا به همین امروز به آنان اجازه ی کوچکترین دفاعی از خود و مذهبشان را نداده است. حاکمیت اسلامی برای سرکوب هر چه بیشتر اقلیت های مذهبی از تمام ابزارهای قانونی و غیر قانونی استفاده کرده٬ به طوری که آنان همیشه از بیشتر حقوق خود محروم شده و هرگز نتوانستند مانند یک شهروند عادی در این کشور که متعلق به همه ی ایرانیان است زندگی کنند. آنها به دلیل اینکه از هیچ گونه حقوقی شهروندی برخوردار نبوده و مرتب تحت آزار و اذیت نیروهای سرکوبگر بوده و همچنین به دلیل اینکه به بیشترشان اتهامات جاسوسی برای انگلیس و اسرائیل زده می شود از کشورشان فرار می کنند. به آنها اجازه ی برگزاری ساده ترین مراسم آئینی داده نمی شود در حالی که به جرم تبلیغ آئینشان حتی به مرگ محکوم می شوند. از مراکز علمی و فرهنگی اخراج می شوند و به جوانانشان اجازه ی ورود به دانشگاه ها را نمی دهند.
شرایط برای اقلیت های مذهبی در طول سه دهه ی اخیر در داخل کشور از سوی بنیاد گراهای کوته فکر به حدی دشوار شده که تاکنون هزاران تن از هموطنان مسیحی٬ یهودی٬ بهائی٬ زرتشتی و .... مجبور به ترک اجباری آب و خاکشان شده اند.
در تازه ترین اقدام حاکمیت برای نوعی دیگر از سرکوب٬ و فراری دادن هر چه بیشتر اقلیت های مذهبی از کشور می توان به نامه ای اشاره کرد که گفته می شود از سوی رئیس نیروهای مسلح به ارگان های نظامی و امنیتی نوشته شده و در آن از این ارگان ها خواسته شده که اسامی بهائیان را شناسائی کنند.
نوشتن این نامه به ارگانهای نظامی آن هم برای ( شناسائی ) چه معنی می تواند داشته باشد؟ مگر آنها چکار کرده اند؟ معمولا ارگانهای امنیتی و نظامی به دستور مراجع بالاتر اقدام به شناسائی افراد و گروه هائی می کنند که مرتکب جرم و جنایت و یا دست به اقداماتی علیه نظامشان زده باشند٬ اما در ایران همه می دانند که هموطنان بهائی ما نه نتها هیچ وقت دست به هیچ اقدامی نزده اند بلکه مرتب تحت آزار و اذیت این حاکمیت بوده اند بدون آنکه اجازه ی کوچکترین دفاعی از خود را داشته باشند.
دستور برای شناسائی اسامی بهائیان تشدید همان سیاست فشار و سرکوب از کانالی دیگر است که این بار این سیاست ضد مردمی برای هموطنان بی دفاع بهائی در پیش گرفته شده تا به این وسیله و با این تهدیدات علنی به آنها بگویند که باید از ایران بروند. تا به این وسیله به قول خودشان ایران را از هر گونه غیر مسلمان پاک کنند و ایرانی یکدست پاک و مسلمان داشته باشند! آنها انسان بودن و ایرانی بودن بهائیان را نمی بینند اما بهائی بودنشان را می بینند!!
این اقدام مسئولان رده بالای نظامی و امنیتی حاکمیت موجب نگرانی جامعه ی بهائی و همه نهادها و محافل حقوق بشر شده و قبل از هز چیز موج دیگری از فشار و سرکوب در کشور را نشان می دهد که سران حاکمیت در این شرایط بحرانی٬ گستاخانه به راه انداخته اند.

از خوشحالی داشت فراموشم می شد

از خوشحالی داشت فراموشم می شد٬ اما به جاهای دیگر که سر زدم تا واکنش ها را٬ نسبت آزادیش بدانم دیدم که همه به یکدیگر تبریک گفنه اند این اتفاق را. یکی نوشته بود از خوشحالی گریسته٬ دیگری گفته بود باورش نمی شود٬ آن یکی مقاومت و شجاعتش را یادآور شده بود٬ آن خبرگزاری پایان انتظار های طولانی همسر و دخترانش را پس از ۶ سال سختی های فراوان نقل کرده بود و دوست فاضلی نیز از حقیقت گوئی و حقیقت جوئیش سخن به میان آورده بود و آن لبخندی که گنجی همیشه بر لبانش در دویدن است و نهایتا انجمن جهانی مطبوعات و بنیاد جهانی ناشران هم گنجی را برنده ی جایزه ی قلم طلائی آزادی در سال ۲۰۰۶ اعلام کردند.
همه ی این واکنش ها خوشحالیم را دو چندان کرده باورم نمی شد که آزادیش چنین موجی از شور و شعف را بین همه و در همه جا به پا کند.
اما من٬ من نیز منتظر آزادیش بودم ولی تا حالا به کسی تبریک نگفته ام. پس تا زیاد جا نمانده ام تبریک می گویم هم آمدن بهار را و هم آمدن گنجی را که با هم آمدنشان سبب شور و شعفی فراوان شد برایم.

به بهانه آغاز سال جدید خورشیدی

کاش می شد ، من و تو در بطن «تاریخ واقعی» جامعه بودیم و سخنی از مرگ ، رنج و محنت انسانها نمی رفت، کاش دراین جامعه سخنی از خشونت ، ترور ، اعدام و شکنجه هرگر به میان نمی آمد . کاش تمام تاریکی ها را ، بشر روشنایی و امید می بخشید . کاش بشر در آستانه هر سال جدید خود را در تجلی بهار سر زندگی و شکوفایی نوین می یافت و نظاره گر افقی بمراتب روشنتر و چشم اندازی دلچسب تر بود. کاش همه می توانستند هر چه پر بارتر گذشته را و تجارب آن را برای فردایی چندان بهتر و سرافرازانه تر بکار گیرند.
قدم به پهنه هزاره ی سوم گذاشته ایم و هنوز در گوشه و کنار این کره خاکی آفریندگان تاریخ سرنوشت خود را رقم نمی زنند ، هنوز خوکامه گان تاریک اندیش و مرتجع با قدرت ، سرمایه و ارتجاع بشریت را در چنبره ی خود دارند و زور می زنند تا هرچه بیشتر بشر را در ظلمت و تاریکی نگاه بدارند. هنوز مرگ و به قهقرا کشاندن یگانه ارمغانی است که هر سال افزونتر و افسار گسیخته تر انباشت می شود و جامعه را به کام خود می کشاند.
در سر آغاز این سال جدید، کور سوهای امید به بهبود زندگی همچنان تنگ است ، شبح جنگ و لشکر کشی ، تاخت و تاز ایدز ، کشتار ، فلاکت و گرسنگی با فراغ بال به کاردرو کردن خرمن انسانهاست.
با اینکه چنین است و دستگاههای تبلیغی در سراب دنیای تازه و نوید های نظم نوین سنگ تمام گذاشته اند ، اما واقعیت های عینی بسی ه تر از آن است که با پتک شیشه ای و استدلال چوبین دنیای خیالی وو غیر واقعی بتوان حقایق را از چشم های بینا دور ساخت .
مگر می شود در این جهان زندگی کرد ، سال جدیدی آغاز کرد اما گرسنگی میلیونها انسان را در پهنه جهان ندید و قدرت و سرمایه را به چالش و نیستی نطلبید ؟ مگر می شود میلیون ها نفر انسانهای سیه چرده آفریقا را ندید که دردمند و غارت شده در میان فقر ، ایدز ، مرگ و جنگ خانگی به حال خود رها شده اند ؟ مگر می شود به همین سادگی جمعیت میلیاردی آسیا را با سطح معیشت عمومی بسیار نازل با توجه به ثروت کلان کشورها یشان را ندید و تامل نکرد؟مگر می توان ده ها هزار کفاش و بارکش خردسال آسیای جنوب شرقی را که در کار پرکردن جیب سرمایه داران غیر بومی هستند را دید و فاکتور نگرفت که فاجعه دهشتناک اقیانوس هند نیز تا کجا یشان برد و چه بر سرشان آورد؟ مگر می شود هیمه های جنگ های ویرانگر و جنون آسایی را در آسیا و آفریقا ندید که صاحبان قدرت و سرمایه در حال شعله ور ساختنش هستند؟
نه نمی شود به همین سادگی اینها و صدها واقعیت تلخ دیگر را از دیده ها پنهان ساخت و با فریب و نیرنگ و با سخنرانی های پر طمطراق ، واژگونه جلوه گر ساخت .
درست همین واقعیت های تلخ و تکان دهنده هستند که ریشه های مقاومت و جدال واقعی و تاریخی را می گسترانند . اگر چه قدرت ، سرمایه و ارتجاع یک سویه به پیش می تازند ، اما سنگ مقاومت عمومی هر روزه استوار تر چالش نوینی را برایشان در این دور باطلی که می پیمایند ، فراهم سازند . این روند گریز ناپذیر به پیش خواهد رفت و بشریت چاره ای جز قطع ریشه های تباهی های حاصل را نخواهد داشت.
حدیث جامعه کشورما نیز از این دست است و چه بسا شفاف تراین نظام خودکامه با دو بازوی ویرانگر قدرت و سرمایه و با دسیسه های شیطانی و افکار ارتجاعی به پیش در می نوردد و در گسترانیدن تباهی و نیستی خشک مغزانی را وارد عرصه می کند که زبانی جز سرکوبگری و غارت و چپاول نمی شناسند و چهره ی کریه نظامشان را روز به روز نمایش بیشتر ی می دهند.
در سالی که گذشت جامعه کشور ما در سایه ی همین حاکمیت ارتجاعی و حکمرانی همین بسیجی تازه به قدرت رسیده بیش از پیش بر درد و رنج های چندین ساله اش افزوده شد. از طرفی در داخل کشور فقر گسترده ، اعتیاد ، بیکاری و ... عرصه را بر زندگی میلیونها تن از هموطنان تنگ کرده و از طرفی دیگر رعب و وحشت بیشتری فضا جامعه را فراگرفته است . احضار و دستگیری فعالان سیاسی ، روزنامه نگاران و روشنفکران شدت بیشتری گرفته و محاکمات آنها همچنان پشت درهای بسته و بدون حضور وکیل انجام می گیرد. وضعیت زندانیان سیاسی وخیم تر شده و به طور کلی نقض حقوق بشر در همه عرصه ها روز به روز بیشتر می شود. از طرفی دیگر در عرصه ی بین المللی جامعه کشور ما در پی گفته های نابخردانه احمدی نژاد در مورد کشور اسرائیل و همچنین انکار هولوکاوست و جنایتی که بر یهودیان اروپائی روا گردیده ، جهانیان را بلافاصله به شدت وادار به واکنش کرد و همه ی نگاهها به کشور ما با شک و تردید و اضطراب همراه شد . مساله فعالیتهای هسته ای و اصرار سران رژیم برای غنی سازی اورانیوم در خاک کشور نیز مدتی است که نه تنها غرب را با نگرانی بیشتری روبرو کرده ، بلکه عملا دست آنها را برای صدور هرگونه قطعنامه ای برای تحریم های اقتصادی و هرگونه اقدامات احتمالی دیگری باز گذاشته است و درنهایت در یک سال گذشته کشور را تا حدود زیادی به یک انزوای کامل کشانده اند.
اما همه این اقدامات نامردمی به دامنه مبارزه و مقاومت مردم در همه عرصه های عمومی افزوده است . مبارزه و مقاومتی که امروزه با کیفیتی پیش رونده در هرگوشه و کنار این جامعه ی محنت کشیده شده،جاری است و حاکمیت جمهوری اسلامی را با چالشی جدی روبرو ساخته است . این چالش به حدی عمیق و دم افزون است که هیچ راه برون رفتی از آن برای حاکمان سرکوبگر اسلامی متصور نیست. شعله های این مبارزه همه گیر پابرجاست و برافروخته تر از همیشه سیر صعودی خود را طی خواهد کرد.

چه روزی بر فرزندان گنجی گذشت دیروز

شاید دیروز دشوارترین روز برای دختران گنجی و خانم شفعی بود. آنها مدتها بود که در انتظار روز ۲۶ اسفند بی تابی می کردند. هواداران گنجی٬مدافعات حقوق بشر٬ طرفداران آزادی بیان و اندیشه در هم در داخل و هم در خارج کشور دیروز منتظر آزادی گنجی بودند اما خبری نشد و آب سردی بر سر همه ریخته شد. این بار نیز مقامات قضائی و مسئولان زندان اوین دست به دست هم داده و مانع آزادی قانونی گنجی شدند و آزادی او را به ۱۲ روز دیگر تاخیر دادند. البته مدتی است که عده ای و از جمله محمود سالارکیا در صددند که از همین حالا فضای بعد از آزادی گنجی را بر علیه وی متشنج و آلوده کنند٬ از همین رو مرتب مواردی را با لحنی تهدیدآمیز گوش زد می کنند. مثلا اعلام کرده اند که چنان چه گنجی رویه سابق را در پیش بگیرد حکم تعلیقی وی را به اجرا درمی آورند یا پرونده های دیگر گنجی را به جریان خواهند انداخت. دیروز نیز دلیل به تعویق انداختن آزادیش را غیبت های غیر موجه در مرخصی های او اعلام کردند.
اکنون که عده ای٬ عقده ای و کینه ای مانع آزادی قانونی وی شدند٬ دخترانش باز هم باید با گونه هائی نمناک به استقبال سال نو بروند و باز هم باید چشم به راه باشند تا شاید آن عده در این ۱۲ روز اگر ذره ای انسانیت را در خود دارند٬ عقده و کینه هایشان را دور بریزند.

آماده باش برای خاموش کردن تنها آتش به یادگار مانده از باستان

سالیان سال است که ما ایرانیان در آخرین چهارشنبه ی هر سال با روشن کردن آتشی کوچک در کوچه و یا حیاط خانه٬دو سه ساعتی را دور هم جمع می شویم با گفتن یکی دو جمله ی فرهنگی و چندبار پریدن از روی آتش٬ تنها جشن کهن باستان را به همین سادگی برگزار می کنیم و به استقبال سال نو و بهار می رویم.
اما هر سال در این چهارشنبه ی آخر سال ماموران نیروی انتظامی و امنیتی به کوچه و خیابانها ریخته و حتی به حیاط خانه ها نیز سرک می کشند و نه تنها دو سه ساعت جشن و سرور مردم را به هم می زنند٬ بلکه به بهانه ی جلوگیری از هرگونه تجمعات اعتراض آمیز و یا دستگری افراد سودجو‌ئی که اقدام به فروش مواد آتش زا می کنند بسیاری از جوانان را دستگیر کرده و با این اقدام امنیت و آسایش مردم را به هم زده و در آستانه ی سال جدید موجی از نا آرامی و هرج و مرج را سبب می شوند.
امسال نیز از چند روز قبل مسئولان انتظامی و امنیتی شروع به تهدید کرده و تدابیر ویژه ای را برای جلوگیری از برگزاری جشن چهارشنبه سوری اندیشیده اند. به طوری که از همین حالا برای دستگیریهای گسترده در بیشتر شهرهای کشور حالت آماده باش اعلام کرده اند و حتی برای کسانی که در این روز دستگیر می شوند حکم نیز صادر کرده اند.
چنین اقداماتی اگر چه جز سرکوبهائی است که کار هر روزشان است و اصلا تازگی ندارد٬ اما این برخوردها قبل از آنکه سرکوب جوانان و مردم باشد٬ حمله به فرهنگ کهن و اصیل ایران و ایرانی بودن است. و تلاشی است برای خاموش کردن تنها آتش به یادگار مانده از باستان. دست و پا زدنی است برای نگه داشتن فرهنگی پیش پا افتاده که در تاریخ٬ تمدن و فرهنگ ما ایرانیان جائی ندارد.

سرکوب هزار باره ی زنان ایرانی

کشور ما را حاکمیتی اداره می کند که تحت آن حاکمیت هنوز زنان برای ابتدایی ترین حقوق خود مورد ظلم و ستم واقع می شوند. هنوز بار سنگین فقر و استثمار و محرومیت بر دوش زنان است. هنوز خرافه و ارتجاع بیشترین ضربه را بر زنان وارد می کند. هنوز زنان اولین قربانیان هرگونه بی عدالتی و ستم ، تبعیض و خشونت ، جنگ و آوارگی و فقر و بیماری و دیگر نابسامانی ها هستند که این حاکمیت و حاکمانش دیگر هیچ شرمی از پنهان داشتن آن ندارند. هنوز زن زندانی در کشور ما تنها دفاع اش در برابر زورگویی های تاریک اندیشان، داد زدن است و جیغ کشیدن و هنوز...
با این حال و با همه ی این جفاهایی که بر زن ایرانی می رود، او هیچ گاه تسلیم نشده و در هر جا و مکانی که برایش مقدور بوده به مبارزات خود علیه این حاکمیت و سیاست های زن ستیزانه اش ادامه داده و از حقوق خود دفاع کرده است . هر چه سیاست های زن ستیزانه جمهوری اسلامی برای زنان بیشتر روشن شده، آنها نیز بیشتر و جدی تر پا به عرصه گذاشته اند. به طوری که امروز در جنبش دمکراسی خواهی ، زنان از جایگاه ویژه و حساسی برخوردارند. اگر چه جنبش زنان در طول این حاکمیت ضد زن، دورانی وحشتناک و پر از درد و محنت را پشت سرگذاشته، اما نشان داده که به هیچ عنوان و در هیچ عرصه ای حاضر به زانو زدن در مقابل قوانین قرون وسطایی و ضد انسانی حاکمیت نبوده و نیست. این جنبش تاکنون بخوبی به بسیاری از وظایف خود عمل کرده و همواره سیر سعودی مسیر پویایی خود را طی کرده است به طوری که حاکمان را به شدت هراسان و نگران کرده و از طرفی دیگر جامعه را بیش از پیش به آینده ی اجتماعی کشور امیدوار کرده است. بدون هیچ گونه شک و تردیدی جنبش زنان امروز به جایی رسیده که به جرات می توان گفت یکی از پایه های اصلی و موثر در هرگونه حرکت اجتماعی و دموکراتیک زنان هستند.
امسال نیز در روز جهانی زن ، زنان کشور حضوری چشم گیر داشتند. اگر چه در بسیاری از شهرها مجوز برگزاری مراسم یا داده نشد و یا لغو شد، یا به تجمعات آنها وحشیانه حمله شد، اما باز هم زنان آمدند و صدایشان را بار دیگر به گوش جهانیان رساندند، صداها و نداهایی که فقط ساده ترین و اصولی ترین حقوق شان را بیان می کنند.
تجمع زنان در تهران که با حضور چندین تن از نخبگان و روشنفکران در حال برگزاری بود از طرف نیروهای امنیتی و انتظامی وحشیانه مورد حمله قرار گرفت و بسیاری از زنان شرکت کننده از جمله «سیمین بهبهانی» که برای افتخار به زن بودن و خواندن غزلی در آن مراسم شرکت کرده بود مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و بسیاری نیز دستگیر شدند. چنین اعمال وحشیانه ای بار دیگر نشان داد که حاکمان جمهوری اسلامی تا چه اندازه از جنبش های اجتماعی ، از جمله تجمعات زنان و حضورشان در صحنه هراسانند.

فقط 9 روز تا آزادی اکبر گنجی مانده است

نه خبر سلامتی الهام افروتن، بلکه خبر زنده بودن ایشان مرا نیز مانند همه ی کسانی که نگرانش بودند و هنوز هستند، خوشحال کرد . روز یکشنبه نیز بالاخره بعد از ۷ماه حبس در سلول انفرادی عبدالفتاح سلطانی با قرار وثیقه فعلا از اوین به درآمد و مایه خوشحالی شد.
و امروز نیز تا پایان سال فقط دوهفته باقی ست ، نمی توانم خوشحالی ام را پنهان کنم ، نه برای رسیدن سال جدید بلکه برای آزادی اکبر گنجی که قرار است چند روز قبل از سال جدید اتفاق بیافتد ، یعنی فقط ۹ روز دیگر که باورش برایم مشکل است.
انگار همین هفته گذشته بود و ۶ سال نگذشته از آن روز که او را دستبند زده و با لباس زندان و آن شیوه تحقیر آمیز راهی اوین کردند و هر آنچه را که شایسته برخورد با یک دگراندیش نبود را در این ۶ سال بر او روا داشتند. کوتاهی نکردند ، از بازجویی های وحشتناک و ضرب و شتم گرفته تا محروم کردنش از دارو و درمان و دیدن بچه هایش . از آزار و اذیت همسر و فرزندانش گرفته تا حبس های بلند مدت در انفرادی حفاظت سپاه پاسداران تا به همین امروز.
در برابر همه ی این ناجوانمردی ها، در برابر موجی از تهدیدها و فشارها ، در برابر انبوهی از شاگردان سعید مرتضوی که تیم تیم و گروه گروه به جای بچه هایش، وکیل و پزشک به ملاقاتش می رفتند نه تسلیم شد و نه خودکشی کرد. در تمام این ۶ سال علیرغم تلاش های بی وقفه ی مقام های قضایی و امنیتی در جبهه ای که برایش راه انداخته بودند تا وادارش کنند که عذرخواهی کند و نظراتش را پس بگیرد ، لحظه ای برنگشت و عقب ننشست.
اکنون ۶ سال از کارزار گنجی با این حاکمیت می گذرد، کارزاری که اگر چه برای گنجی و خانواده اش سخت و طاقت فرسا بود ، اما از همان روزهای آغازش تا به امروز برای گنجی ، پیروزی بوده و غرور. به همین دلیل گنجی همیشه مورد ستایش بوده و هست .
خوشحالم و فکر می کنم امسال هرگز تا این حد خوشحال نبوده ام ، چرا که ۹ روز دیگر گنجی را آزاد نمی کنند، بلکه او با غرور درهای اوین را می گشاید و سرافرازانه تر از همیشه زندگی و مبارزه را از سر خواهد گرفت.